۲۴ ساعت

13 ژانویه
۳دیدگاه

 زندگی زیباست

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه   ۲۴  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۱۳  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن – استرالیا

 زندگی زیباست

۸۳ الف

 زندگی  زیباست  اما   من   نخواهم   بند  را

 از   تمام   آرزو   هایم    نخواهم      چند   را

 اشک همچون مهره ای بر گونه می افتد به شوق

 ناروا   نشتر   زند    اما     چرا      لبخند   را

زندگی که تلخ آرد گاه شو ر و   گه  شیرین

زین میان اما دل    من   می  پذیرد  قند  را

 زندگی چون کوه در بین دو دریا حایل است

آب از چشمه خوشم آید چه سازم گند را

واعظا دست از سرم بردار گوش من کر است

با خودت تنها نشین و گوش   میده پند را .

                                                                               

شکیبا شمیم

09 ژانویه
۱ دیدگاه

آغوش صدف

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :پنجشنبه ۲۰  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۹  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن – استرالیا

آغوش صدف

۸۲ الف

در آن  سوی  خیابان  باد   رقصاند   صنوبر را

در این سو نرم بوسد شب پره برگ گل تر را

زمین  مالیده  در چشمان خود پا های آهو ر

هوا   بنهاده  در  مژگان  خود   بال   کبوتر را

سحر آورده با خود سردی  دستان  دریا را

صدف افگنده از آغوش خود لولو و گوهر را

نفس آگنده دارد از   شمیم  آرزو ،  شامی

غروب آسوده خاطر می برد شب تاب بی پر را

عرق بنشسته با نازی به روی سبزه در رهرو

شفق پیچیده در دور و برش دیباچه ء زر را

فقط آدم گرفته بغض و در جنگ است با دنی

به دستش سنگ و با آن می زند با قهر باور را

شکیبا شمیم

 

 

07 ژانویه
۱ دیدگاه

تردید

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :سه شنبه  ۱۸  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۷  جنوری   ۲۰۲۵  میلادی – ملبورن – استرالیا

تردید

۸۱ الف

 نمی نوشم  از  آن   آبی   که  سوزاند گلویم را

نمی نوشانم آن کس را که بشکسته سبویم را

نمی بخشم   دل   خود   را برای  رهگذر هر گز

نمی سازم    فدای   فتنه   گر  یک  تار مویم را

نمی خواهم  بخوانم  حرف  ها را  در قفای خود

می بینم   به     جز   تصویر   پاک    روبرویم را

نمی جویم به چشم هر حسودی حسن افکارم 

نیندازم   به   کام   هر   حریصی     آرزویم   را

نمی دانم ز   زیر   پرده ها   سر   برکشم یا نه

نمی گردم عیان تا کس   ندارد    جستجویم را

نمی سوزم در آن  آتش  که  بالا  میرود دودش

نمی دارم    مثال     اتش    پر    دود  خویم را

شکیبا شمیم

04 ژانویه
۳دیدگاه

چرا ؟

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۱۵  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۴  جنوری   ۲۰۲۵  میلادی – ملبورن – استرالیا

چرا ؟

۸۰ الف

 بگو  با  من  چرا   این حد  تلاطم  می کند  دریا ؟

 چرا   پیدا  شود  پنهان ، چرا  پنهان  شود  پیدا ؟

 چرا دردی به دل اما سرشک از چشم سر کرده

چرا اشکی که می ریزد پریشان می کند دل را ؟

 چرا هر دم گلوی بی کسی را بغض می گیرد ؟

چرا   در  بین   آدم   ها   چنین    آدم  شود  تنها؟

 چرا گل خار دارد  خار  هم   گل  در  کنار   خود ؟

 چرا زیباست با زشتی چرا  زشت است با زیبا ؟

 چرا سنگ است در آب و چرا آب است   در سنگی

 چرا خرماست با خسته ، چرا خسته ست  در خرما؟

 چرا صبح است و خورشیدی ، چرا خورشید در صبحی ؟

 چرا صحراست پر لاله ، چرا لاله ست در صحرا؟

 چه بی یاری و بی زاری ، نه خواب است و نه بیداری

چرا رسوا شود عاشق ، چرا عاشق شود رسوا ؟

 چرا شام است مهتابی ، چرا مهتاب در شامی ؟  

چرا    دنیاست  پر آدم،  چرا   آدم   در  این  دنیا ؟

 من و این حد نمی دانم ، چه سازم با نمی دانم ؟

 چرا داناست بس  نادان ، چرا   نادان شده دانا ؟

 منم سیر از خودم دیگر، چه بی حاصل چه نادانم

 نه شور هستم نه شیرینم ، نه زهر هستم نه هم حلوا

شکیبا شمیم

01 ژانویه
۱ دیدگاه

کودک احساس

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه  ۱۰  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۳۰  د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

کودک احساس

۷۹ الف

 یادم نرود   امروز ،   یادم   نرود    فردا

 باید  کفنی   پوشم ، باید   بروم    تنها

 یادم نرود با خود ، شیر و  عسلی گیرم

 یک کاسه پر از زیتون ، یک کاسه پر از خرما

 آبی برسانم گر ، امروز  به  یک تشنه

 فردا  بزند  موج و  ، بهرم  بشود  دریا

 یادم نرود عشقی ، دسته بکنم چون گل

 معشوق سر راه و ، خالی نبرم دل را

 یادم نرود شعری ، کز مهر سرودستم

تا کودک احساسم ، محشر بکند بر پا

یادم   نرود    گیرم ،   پیراهن   گلدارم

 تا عطر بپاشانم  ، در   باغچه  ء گلها

 یادم نرود شمعی ، اینجا بکنم روشن

 چون راه دراز آید، روشن شودم آنجا

یادم   نرود  گرمی  ، اندر  دلی اندازم

 تا سرد وزد چون باد ، آنگه نخورم سرما

 یادم نرود سقفی ، از عشق بنا سازم

یادم نرود  فرشی ،  هموار   کنم دیبا

 یادم  نرود گندم ، خروار  کنم  گاهی

خروار  سر خروار  ، آنروز  شود  پیدا

یادم نرود مجنون، این سوی شوم کس را

 آن سوی شود بهرم ، هر گوشه پر از لیلا

 یادم نرود مادر ، لبخند زنم  سویش

تا ساعت طوفانی ، لبخند  زند مولا

 یادم نرود دانم ، دنیاست پر از لطفش

 یادم نرود باید ،  خود  را  بکنم  زیبا

 یادم نرود کارم ، هر روز یکی دانه

 تا سر زند هر روزی،صد سبز در آن دنیا .

شکیبا شمیم

29 دسامبر
۳دیدگاه

خواب خوش

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۹  جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۲۹ د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

خواب خوش

۷۸ الف

 در خواب خوشی رفته ، بیدار مکن دل را

 آرام گرفته   دل   ، آزار     مکن    دل    را

 از عشق نمی داند ، تا سوزد و  تا سازد

 دیوانه چنین بهتر ، هوشیار   مکن دل را

با درد   گرفته  خو ، بی  درد   مگر دانش

 صد پیچ و خمی دارد ،  هموار مکن دل را

خام است مخور او را ،  تلخ است مجو او را

 حاصل ندهد  گاهی ،   انبار  مکن دل را

میزان مکنش هیچ است ، جز صفر نمی باشد

 صد صفر دگر در سر ، خروار مکن دل را

خار است مبوییدش، از عطر تهی باشد

 خاک است مگر شوره ، گلزار مکن دل را

شکیبا شمیم

27 دسامبر
۳دیدگاه

نغمهء زیبا

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه  ۷ جدی  ( دی) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۲۷ د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نغمهء زیبا

۷۷ الف

 ای باد کجا بردی ، آن جفت   دل  ما را

برخیز  برو   تا شب   ، باز  آر   پریسا را

 گل گل سحرم بردی ، آن شعر ترم بردی

 خون از جگرم خوردی ، حق دار شکیبا را

باز  آر  انارم  را  ،  آن    رنگ    بهارم   را

یک  تار  دوتارم  را ،  آن   نغمه  ء زیبا را

 کندی ز رخم رنگم ، خاموش شد آهنگم

برگیر   ز دل   زنگم ، آر  آن  گل  رعنا را

 بستی به خطا دینم ، رفت از کفم آیینم

بنگر که   چه غمگینم  ، بنگر من تنها را

 عاصی تو و رسوا من، عاشق تو و شیدا من

 دل گر نرود   با من  ، تنها چه برم پا را .

شکیبا شمیم

20 دسامبر
۱ دیدگاه

افسانهٔ خورشید و مهتاب: معجون جادویی جوانی

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه  ۳۰ قوس  ( آذر) ۱۴۰۳  خورشیدی  – ۲۰ د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

افسانهٔ خورشید و مهتاب:

معجون جادویی جوانی

 

 در سرزمینی دوردست، خورشید و مهتاب، زوجی بودند که سال‌های بسیاری را با عشق و همراهی کنار هم سپری کرده بودند.

خورشید مردی پرشور و پرماجرا بود که همیشه به دنبال کشف اسرار جدید بود، و مهتاب زنی آرام و دانا که راز شاد زیستن را در لحظه‌های کوچک می‌دید.

روزی خورشید در کتابخانهٔ قدیمی قصرشان یک طومار عجیب پیدا کرد. روی طومار نوشته شده بود:

“معجون جاودانگی؛ راهی برای بازگرداندن جوانی و نیرو.”

او با هیجان طومار را به مهتاب نشان داد و گفت: “این همان چیزی است که نیاز داریم! فکرش را بکن، دوباره مثل سال‌های اول قوی و پرانرژی می‌شویم!”

مهتاب که داشت گیاهی را برای دم‌نوش می‌برید، نگاهی به طومار انداخت و با خنده گفت: “خورشید جان، ما همین حالا هم برای همدیگر بهترینیم.

اما اگر تو می‌خواهی، امتحان کن. فقط قول بده که آشپزخانه را به آتش نکشی!”

خورشید با شوق به دنبال مواد لازم رفت. دستور معجون ساده نبود:

یک قطره شبنم از گل طلایی، پوست درخت زمردی، یک پر از پرندهٔ آتشین، و کمی عسل کوهی.

او با هزار زحمت همه مواد را جمع کرد و در دیگچهٔ مسی ریخت. وقتی معجون آماده شد، بوی آن چنان عجیب بود که حتی گربهٔ خانه از آشپزخانه فرار کرد.

خورشید یک فنجان از معجون را برداشت و با اطمینان به مهتاب گفت:

“تو هم باید امتحان کنی. این راز زندگی جاودان است!” مهتاب با لبخندی زیرکانه گفت: “اول تو بنوش، تا ببینم چه می‌شود!”

خورشید معجون را نوشید و ناگهان احساس عجیبی کرد. چشم‌هایش پر از برق شد و فریاد زد: “من پر از انرژی‌ام!

بیا ببین چه کارهایی می‌توانم بکنم!” او از قصر بیرون دوید، درختان کهنسال را با یک دست بلند کرد، کوه‌ها را بالا رفت و حتی رودخانه را شنا کرد.

اما وقتی به شب نزدیک شد، روی زمین افتاد و گفت: “مهتاب! فکر کنم اشتباه کردم… این معجون مرا بیش از حد جوان کرده، حالا حتی نمی‌توانم یک لحظه آرام بگیرم!”

مهتاب که با چای گرم منتظرش بود، لبخندی زد و گفت: “خورشید عزیزم، نیروی واقعی در آرامش و شادی است، نه در دویدن‌های بی‌پایان.

معجون جادویی ما همین لحظه‌هایی است که کنار هم داریم.”

خورشید به حرف مهتاب گوش داد و فهمید که نیروی واقعی، در خنده‌های شبانه کنار آتش و نگاه گرم او نهفته است.

از آن روز به بعد، دیگر به دنبال معجون نرفت، بلکه هر شب کنار مهتاب می‌نشست و می‌گفت:

“راز جاودانگی من، تویی، مهتاب من!”

شکیبا شمیم

08 دسامبر
۳دیدگاه

دریا

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه   ۱۸ قوس  ( آذر) ۱۴۰۳  خورشیدی –۸ د سامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

دریا

۷۶ الف

  دل  آب   و   منم    دریا ،  بی آب شده دریا

ای آب کجا رفتی  ؟ ،   بی تاب   شده   دریا

 نی جوشدو نی سوزد، بی جوشش وبی سوزش

سر را به بغل مانده  ، در  خواب  شده  دریا

ابر یست  سیه  گونه  ، در  آبی چشمانش

پوشیده    به   مانند ،   مهتاب   شده   دریا

خشکیده و خشکیده ، لب های  کرخت  او

خون خورده و خون خورده ، زرداب شده دریا

 چون عکسی که دیدارش ، دل را  به فغان آرد

افسرده و   بیچاره ،  در  قاب   شده  دریا

 درخواب بدیدم من، شاعر  شده یی ای دل 

یک شعر غزل گونه ، بس  ناب شده دریا

شکیبا شمیم

13 نوامبر
۳دیدگاه

 بازیِ دنیا

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :چهارشنبه  ۲۳ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۳  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 بازیِ دنیا

۷۵ الف

یک روز دکان  خالی ، یک  روز پر از سودا

 یک روز دلم خاموش ، یک روز پر از غوغا

 یک روز سحر خیزان ، یک روز همش خوابم

 یک روز چه پژمرده، یک  روز  شگفتن ها

یک روز تپ و  تاریک  ، یک  روز  چراغانی

یک روز نهان کاری ،  یک روز همه رسوا

 یک روز پر از خارم، یک روز سمن جوشان

یک روز چه  نازیبا  ، یک    روز   همه زیبا

 یک  روز گنه  کاری ،  یک  روز  سر توبه

 یک روز پس پرده ، یک روز همش افشا

 یک روز سیاهی ها ، یک روز عنابی تر

 یک روز فقط پنهان ، یک روز  فقط پیدا

 دنیاست چنین بازی ، هی حادثه پردازی

 دیروز   غم   امروز ،   امروز   غم فردا .

شکیبا شمیم

11 نوامبر
۳دیدگاه

جدا از من

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه   ۲۱ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۱  نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

            جدا از من 

                    ۷۴ الف

 

 رو بروی من نشسته یک جهان از من جدا

 العجب   امروز   هر   تاری   ز  پیراهن جدا

 قیمت   الماس   را   بر کوه   نستانند   باز

 پر بها  گردد  چو   گردد  از  دل معدن جدا

بی  نگین   انگشتر  پیوند  ها  بینم  بسی

 جیل مرجان دانه دانه گشته از گردن جدا

 من تمنای کسی دارم که دزدد  دل ز من

 العجب ملک وجودم گشته از  رهزن جدا

خاطراتی بر در و  دیوار  دل  بنوشته  بود

 در جدا  افتید  دیوارش   ز   لرزیدن   جدا

 باد آمد برد  برگ  عاشقی  را  از  درخت

 میوه های آن رسیده ،  دست از چیدن جدا

 شعر من خشکیده بر لب کی شود بازش سرود

 سر جدا ، بالین جدا ، آهنگ خوابیدن جدا

                   شکیبا شمیم

02 نوامبر
۳دیدگاه

شاید

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۱۲  عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲ نوامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

             شاید              

                 ۷۳ الف               

 شاید  شفق  دمیده  تماشا کند مرا

شاید  غروب   کرده  و  اغوا  کند مرا

 پنهان به  زیر سایه ء امید می شوم

 شاید که  عشق  آمده پیدا  کند مرا

 صبرم خدای  داده  کم و نیست چاره ام

 یا آنکه  خود  خدای  شکیبا  کند مرا

پژمرده ام به  باغ چرا مانده  باغبان

 آبی  به   من  فگنده   فریبا کند  مرا

من آسمان  تیره ء شب های محنتم

باید   که    ماهتاب    دلارا   کند  مرا

 احساس را به کنج دلم خواب برده است

 شعری   ز دور   آمده   شیدا کند مرا

 بگذار پرده  ها   بدرد   از  عیوب  من

 بگذار  بین جامعه   رسوا   کند   مرا

 من در میان جمع گهی فرد می شوم

آید کسی  ز  دلهره   بی جا کند مرا

شاید که باز   سر برسد   روزگار خوش

 شاید که عشق آید   و   تنها   کند مرا

شکیبا شمیم                  

30 اکتبر
۳دیدگاه

ناتوان

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۹ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

        ناتوان         

          ۷۲ الف            

 رفته شهد از سفره ء هر دوی ما

 گر چه زنبور است در  کندوی ما

عشق را  زنده  به  گور  انداختیم

گر چه مومن  بود آن  هندوی ما

خنده مرده کنج  لب   ها  حسرتا

 اخم ها  در  گوشه   ء ابروی ما

مهر از ما  صد  قدم  رفته به دور

 حرص  بنشسته ست  در پهلوی ما

 بس که خود را ناتوان پنداشتیم

 مرده   گویا   قوت   بازوی ما

             شکیبا شمیم            

25 اکتبر
۳دیدگاه

شر و شور

هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۴ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۵ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

        شر و شور       

              ۷۱ الف            

ای که تو  دانا ترین ، با  تو مرا کار ها

زهر بریزان که شد ، خانه پر از مار ها

عالم دیوانگان ، بی شر و بی شور نیست

پر شر و پر شور کن ، عالم هوشیار ها

سیب به شاخ درخت ، برگ به رقص آورد

حیف  نجوشد  اگر  ، دل   برِ انار ها

دانه چو در خاک شد ، سبز  شود بته ای

از چه گران آمده،  میوه  به  بازار ها

شهر چراغان شده ، تازه  عروس آمده

خواب خوشم را فگن،  در سر بیدار ها

ساز هوا سرد تر ،  ژاله  بکن باد باد

جشن ملخ ها شده ،  بر سر انبار ها

است اگر  یاسمن ،  یاسمنی تر کنش

شعله چو زد  آتشی، دسته بکن خار ها

              شکیبا شمیم              

19 اکتبر
۳دیدگاه

رسم

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       رسم

 

              ۷۰  الف

 

 رسم کن در صورت مهتاب  چشمان مرا

 رسم کن  ابروی  کج  رفتار    حیران مرا

رسم کن حرفی که بیرون می نمایم از دهن

 رسم  کن  هر  واژه  ء تلخ  پشیمان مرا

 رسم کن گرمی و سردی نفس های شبم

 رسم کن در آسمان  خورشید  تابان مرا

 رسم کن انگشت هایم را چو بردارد قلم

 رسم کن  شعر  غم  انگیز  پریشان مرا

 رسم کن دل را تپیدن های بی صبرانه را

 رسم کن در رگ رگ دل خون جوشان مرا

 رسم کن آواز پایم را چو سویش می روم

 رسم کن گل های پر پر در گلستان مرا

 رسم کن تابوت سنگین امیدم را سفید

 رسم کن   آغاز  ناکرده   تو   پایان مرا

شکیبا شمیم

14 اکتبر
۳دیدگاه

آرزو

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۳ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

            آرزو

              ۶۹  الف

او مگر ابر است ومن باران که باراند مرا

 یا کتابی ام که هر روزی ز سرخواند مرا

 آرزو  دارم  که  باشم  آفتابی  پر  فروغ

تا سحرگان ز  خواب  مست   خیزاند مرا

 یا که ماهی باشم و در نیمه شب  های سیاه

 بر سر هر بوم و بر یک چهره  تاباند مرا

 آرزو  دارم  گلی  باشم  به  باغ  زندگی

تا که لا لا با  شمیم  عشق   پیچاند مرا

آرزو دارم که  قرص نان  باشم  در تنور

 در کف دست غریبی گرم تا  ماند مرا

 آرزو دارم به قعر چاه باشم  همچو آب

 تا کسی از لطف بر  یک  تشنه  نوشاند مرا

 آرزو دارم کسی  باشم  برای  هر کسی

 یک کسی هم در کنار خویش تا  داند مرا .

شکیبا شمیم

 

 

07 اکتبر
۳دیدگاه

خانهء آباد

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ اکتوبر ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 خانهء آباد

۶۸ الف

 

 یک  کمی  نزدیک  تر آ  مرگ  این  دوری چرا ؟

من که با تو شاد هستم  پس تو مهجوری چرا ؟

 توشه ء  با  خود  ندارم  منزل  من دور نیست

 چون تو درمان منی ای  دوست  رنجوری چرا ؟

 عذر هایم  نیک  می دانم  که  مقبولش  فتاد

 کرده  پاکم  از  سیاه  و زشت ، معذوری چرا ؟

 خانه ء  آباد  دارم  آن   طرف   هم   بی گمان

می نپرسم  پس  که  آبادی  و  معموری  چرا؟

اشک  هایم   غنچه ء  لبخند  را   بشگفته  کرد

 در  چنین  باغی  دگر  بیهوده  مخموری چرا؟

شکیبا شمیم

 

03 اکتبر
۱ دیدگاه

ترسیم ِ دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۲ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

ترسیم دل

 ۶۷ الف

 

دل گد و گدی دارد ،  تنظیم کنم دل را

 پاکش کنم و از نو ، ترسیم  کنم دل را

 گر بی ادبی کرده ، مالش بدهم گوشش

گر رسم ادب دارد ،   تکریم کنم دل را

گر ریخته خونش را ، پرسم که چرا باید؟

 گر خون کسی خورده ، تحریم کنم دل را

گر برده دلی از کس ، پرسم چه به جا داده ؟

 بستانده کس ار او را ،  تسلیم  کنم دل را

 گمراه  اگر  گشته  ،  راهش   بنمایانم

 گر راست رود ره را ،  تعظیم  کنم دل را

 گر قصد گنه   دارد ،  شلاق زنم او را

 گر رفته ز سر فهمش تفهیم کنم دل را

گر عشق یکی دارد ، صد بوسه زنم دستش

 گر رفته پی چندی ،  تقسیم کنم دل را

ای عشق دلم خواهی ؟ ، فکری بکن از بهرش

 خواهی اگر این خانه ، تسنیم کنم دل را

 یارب تو چه فرمایی ؟ ، با دل چه کنم باید!

 حکمی بکن و من هم ، تقدیم کنم دل را 

شکیبا شمیم

۲۰۱۸

28 سپتامبر
۳دیدگاه

دل و من

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۸ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

دل و من

۶۵ الف

باز طوفانی شدم  سر  بر  هوا

پر هیاهو ، پر غریو  و  پر صدا

رعد در آنجا کند  با   ابر   جنگ

 سبزه سر بیرون کشددر هرکجا

 باز با  خود  می شوم  نا آشنا

 باز با من  می شود  او  آشنا

باز کوه  نور  می  خندد  بلند

 باز هم آن عنکبوت  و آن حرا

دل مگر یونس و من ماهی بدم

در دهانم رفت  با  دست خدا

هیچ جایی نیست کو من نیستم

هیچ جایی نیست دور از مدعا

دل مگر یوسف و من چاهش بدم

تشنگی لب های خشکم کرد وا

 دل مگر موسی و من ایمن بدم

او چو خود من شد بگفتم لن ترا

در تموز این چشم ها را یخ زده

 آفتابا   باز    کن   آغوش  را

شکیبا شمیم

  ۲۰۱۸

26 سپتامبر
۴دیدگاه

پیام تبریکی محترمه شکیبا شمیم

تاریخ نشر : پنجشنبه ۵ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۶ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

پیام تبریکی محترمه شکیبا شمیم

 

با درود و تهنیت

در قدم نخست هفدهمین بهارنشراتی سایت وزین ۲۴ ساعت را سبز و معطر می خواهم .

برای هر یک از دست اندرکاران این صفحه و به خصوص جناب قیوم بشیر هروی که زحمات زیادی را در راه غنای زبان و فرهنگ ما متحمل می شوند موفقیت های بی منتها تمنا دارم .

از دیدگاه من کاستی ای وجود ندارد،  احتمالا علت سر نزدن علاقمندان به حد کافی نگارش دیدگاه با درج آدرس الکترونیکی باشد . چه خوب است اگر ممکن باشد تنها یکبار جهت ثبت شدن نوشتن ایمیل آدرس کافی باشد و هر بار نیاز به تکرار آن نباشد .

رستگار باشید

شکیبا شمیم

14 سپتامبر
۱ دیدگاه

مجذوب یار

تاریخ نشر : شنبه ۲۴  سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۴ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

مجذوب یار

۶۴ الف

می شود  محبوب  خود سازی  مرا ؟   

 بنده ء بس  خوب  خود  سازی مرا

 می شود لشکر کشی ، فتحم کنی ؟  

غالبم : ، مغلوب  خود   سازی  مرا

می شود نصبم کنی بر لوح عشق ؟  

می شود منصوب خود سازی مرا ؟

می شود یک دم  طلبگارم  شوی ؟

دلبر  مطلوب   خود   سازی  مرا ؟

می شود جزبم  کنی سر تا  به پا ؟

یک سره مجذوب  خود سازی مرا ؟

شادم   از   این  با   حیا   لرزیدنم

در عرق مرطوب  خود سازی مرا ؟

می شود کتبم  کنی در  دفترت ؟  

کاتبم : ، مکتوب  خو د  سازی مرا

     درد عشقت جا دهی   در  قلب من ؟     

عاشق محجوب  خود   سازی  مرا

من  چه  آبادم   خرابت   گر شوم

هم زنی مخروب  خود  سازی مرا ؟

می شود در خویش  تقسیمم  کنی ؟

این چنین مضروب  خود  سازی مرا ؟

  دل ز من گیری و بی دل  سازی ام ؟    

تا فقط  معیوب  خود سازی مرا

 شکیبا شمیم

11 سپتامبر
۳دیدگاه

ناتوان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

ناتوان

 

 ۶۳ الف

 

     ناتوانم   کرد    آخر   این    توانایی   ،   خدا   

 باز  نادانم   کن   و    برگیر    دانایی ،  خدا

 هیچ   کس  آگه  نشد  از  راز   تنهایی ِ  من

 عالمی پیچیده در یک  لحظه  تنهایی  ، خدا

 راه بنمایم  که  تا  تکلیف  من  روشن  شود

من مسلمانم، یهودم  یا که  ترسایی  ؟ ، خدا

 حرف ها یادم  دهی و  ساکتم  سازی  چرا ؟ 

 یا که مثل من تو هم ترسی ز  رسوایی ، خدا

 چیست این ؟ عشق است یا دیوانه گی یا ساده گی

  شور باشد یا که شیرین است شیدایی ؟، خدا

 ای   تراوشگر  صدف از   بحر  بیرون ریخته

 ای نوازشگر بده  صبر و  شکیبایی    ، خدا

 آدمی مخلوق  نا شکر است  در  جنت مبر

  حیف آن زیبایی و حسن  و فریبایی ، خدا

شکیبا شمیم

 ۲۰۱۷

آلمان

30 آگوست
۳دیدگاه

امید

تاریخ نشر : جمعه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

امید

 ۶۲ الف

 هوایی  کرده  ما   را   آرزو   های   دل   شیدا

 که آسان نیست آنی را که دل خواهد  کنم پیدا

 به امیدی که در  خوابم  بیاید  دیده  می بندم

 به امیدی که  فردا می رسد  او  می کنم فردا

 از این دیوانه گی هایم فقط دل می شود اگه

 نفس اندر نفس پیش دل خود می شوم رسوا

به امیدی که در جمع است پیوندم به جمعیت

به امیدی که تنها است هر دم می شوم  تنها

 کماکان پیر گشتم من به این امروز  و فردایم

 مگر   امید  هم  حالم  کند   زیبا  تر  از زیبا

 چه  انبار  قشنگی  از  گلابی  های  احساسم

که بیرون می رود کرباس دل را می کند دیبا

 مگر سنگم که کوه از من دلش هرگز نمی گیرد ؟

 مگر موجم که با من رنگ دیگر می شود دریا ؟

 میان زندگی و مرگ ره پیمودن آسان نیست

 که بر سر می خورد کفگیر ها تا می شود حلوا

 کنار بسترم گل های خوشبو  پهن می سازم

 به امیدی که چون عطر است دلبر در دل گل ها .

شکیبا شمیم

24 آگوست
۳دیدگاه

مظلومیت زن

تاریخ نشر : شنبه ۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۴ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

 

مظلومیت زن

۶۱ الف

 ما زن هستیم و جهان هم ناز دارد بهر ما

 آخرین  آهسته  رفتن   ساز  دارد  بهر ما

     زیر پای ما بهشت است و سر ما در تنور   

 دود آتش  چار سو   پرواز   دارد  بهر ما

   روز ما با محنت وخواری و غم شب می شود 

 بی سر انجام و سر آغاز است رنج زندگی

 در هر  آن  انجام  یک  آغاز  دارد بهر ما

 سوژه ء حسرت به شعر شاعران هستیم و بس

زندگی آهنگ  غم  را  ساز  دارد   بهر ما

شکیبا شمیم

20 آگوست
۳دیدگاه

دلِ بیسواد

تاریخ نشر : سه شنبه ۳۰ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ اگست  ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا 

دل بیسواد

۶۰ الف

خواب شو ای دل که تنها این هنر باشد ترا

 رو گنه  کن  عاقبت  کنج  سقر  باشد  ترا

بیش گفتم کم شنیدی  طفل بازیگوش من

 سنگ خواهد خورد بر  فرقت خبر باشد ترا

 هر چه را من می نویسم در خفا  می خوانی اش

 راست گو آخر چه اندیشه  به سر باشد ترا

خوب میدانم کجا هر نیمه ء شب می روی

 خوب می دانم  که حال ِ  در بدر باشد ترا

اصلا از  تو  انتظارم  نیست  تا بهتر شوی

 آب نندازم به  پشتت  گر سفر  باشد  ترا

 هست و بودم را گرفتی هست و بودت کرده یی

 کاش اما یک الف  هم  در جگر  باشد ترا

کی زنی سنگی  دگر  تو  خانه ء  زنبور را

هوش گر بر  معنی ِ حرف   پدر  باشد ترا

 لایق ِ من نیستی یا  لایقت    من  نیستم

 چشم کورت را چه گویم  گوش کر باشد ترا

شکیبا شمیم

 ۲۰۱۷