۲۴ ساعت

11 دسامبر
۱ دیدگاه

قصیدهٔ «فریاد »

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنه مؤرخ ۲۰ قوس  (آذر) ۱۴۰۴ خورشیدی – ۱۱  دسامبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قصیدهٔ «فریاد »

فعولن   فعولن   فعولن   فعول  

ز فقر و گرانی شدم غرق غول  

ز دارو،  ز نان،  از  دواخانه‌  ها  

فقط آه مانده‌ست  در خانه‌ ها  

به بانک آمدم، گفت: «بهر وام؟»  

ولی دیدمش غرق رشوت، حرام  

نظارش کجاست؟ آن نهاد نظیر  

که خود رشوه‌گیر است، دزد و حقیر  

وزیری   که  با فخر و ناز آمده  

به   تاراج   مال   حجاز   آمده  

ریاست چو گرگی‌ست در پوست میش  

نه از درد مردم، نه از  رنج خویش  

زنان را ز کار و شرف رانده‌اند  

به زنجیر جهل و ستم مانده‌اند  

دختران از کتاب و قلم دور شد  

به جرم زن بودن،  دلش سور شد  

جوانان به بیکاری اندر اسیر  

نه امید، نه کار، نه راهی، نه تیر  

تفحص کنند از  دل و اعتقاد  

که گویی گنهکار  باشد نهاد  

نه آزادی اندیشه، نه گفت‌وگو  

فقط حکم و زندان و زخم و عدو  

به هر کوچه فقر   است   و نان   نیست هست  

ولی وعده‌ها هست، ایمان شکست  

ز هر سو صدای فغان می‌رسد  

ولی گوش کر، چشم کور  است و بد  

نه تدبیر، نه مهر، نه عدل و وفا  

فقط وعده، تزویر، ظلم و جفا  

به نام خدا، لیک بی‌دین‌ترند  

که بر سفرهٔ خلق، خنجر زنند  

به نام عدالت، ولی ظلم‌کار  

به نام شریعت، ولی شرمسار  

به نام وطن، خانه‌ها سوختند  

به نام حیا، دختران سوختند  

به نام شرف، ننگ کردند کار  

به نام نجات، برده‌اند افتخار  

اگر فقر، اگر درد، اگر بی‌کسی‌ست  

ز تقصیر آن تخت و آن بی‌کسی‌ست  

به فریاد، ای خلق! برخیز ز جا  

که این ظلم، دیگر نباشد روا  

به فائز قسم، این سخن راست بود  

که این خاک، اسیر بلاهاست بود  

خلیل الله فائز تیموری 

 

یک پاسخ به “قصیدهٔ «فریاد »”

  1. admin گفت:

    جناب فائز تیموری عزیز زیبا قلم زدید ، سعادتمند و سرافراز باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی
    ملبورن – آسترالیا

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما