۲۴ ساعت

25 آگوست
۱ دیدگاه

آیا انسان ها بطور طبیعی زیادت طلبند؟

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :  دوشنبه ۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۵ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آیا انسان ها بطور طبیعی زیادت طلبند؟

در باب ماهیت ذاتی انسانی

نویسنده: نعیم سلیمی

مساله به اصطلاح ذات انسانی؛ یکی از بحث ها و استدلال های جنجال برانگیزی ست که درجامعه شناسی برعلیه سوسیالیسم و یا به عبارت دیگری گرایش جامعه گرایی مورد استفاده قرارمی گیرد. ولی درعین زمان این یکی ازآن استدلال های بی مایه ای ست که به آسانی می شود میان تهی بودن آن را آشکار ساخته و مورد تردید قرار داد.

بسیاری ها به این باوراند که طرز تفکر ما به گونه انتزاعی و مجرد همان هست که ما همیشه به چنین شیوه ای اندیشیده ایم. فقط کافی ست تا با آوردن چند مثالی در قسمت پایانی این بحث؛ بطلان حقیقت چنین برخوردی را مطرح نمود.

مانند تمامی موجودات جهان هستی در طبیعت؛ آگاهی انسانی و اجتماعی همیشه دستخوش تغییرودگرگونی بوده ومی باشد:

کارل مارکس اظهار نمود «شرایط واوضاع [هستی اجتماعی] تعین کننده شعور و آگاهی[اجتماعی] می باشد. به عبارت دیگری این محیط زیستی اجتماعی ما است که تا حد زیادی وامیدارد چگونه بیاندیشیم. بطور مثال اگر ما هزاران سال قبل چون یک دهقانی در چین و یا سده های قبل مانند برده ای در کشوری بنام افغانستان متولد شده بودیم ؛ شیوه اندیشیدن ما راجع به جهان با آنچه که امروز می اندیشیم متفاوت می بود. طبیعی ست که ما درآن زمان ازیک طرز دید کاملا متفاوتی به تناسب نوزدای که در یک خانواده اشرافیت برده داری و یا فیودالی به دنیا آمده برخوردار می بودیم.

نکته جالب و درخور توجه این هست که نوع انسانی و یا بشردر طول تاریخ به لحاظ رقابت علیه یکدیگر وبا سرکوب ودرهم شکستن همنوع خودی جهت پیشی گرفتن ازدیگران ؛ در راس و پیشقراولی شبکه تولید و تدارک مواد غذائی برای معیشت قرار نگرفت. بلکه؛ برعکس همکاری و تعاون متقابل درین زمینه نقش مرکزی را میان انسان ها ایفا نمود. واگربرای یک لحظه تصور کنیم که چنین نمی شد؛ در آن صورت از نسل انسانی و انواع متفاوت آن خبری نمی بود وبشر یکدیگر را می درید و نابود می شد. تنها با تعاون و همکاری بود که انسان ها منابع غذائی خود را با شکارحیوانات و تهیه مسکن و انکشاف محصولات زراعتی و دامداری و غیره … هماهنگ می نمودند.به گونه ی مثال یک نگاه کلی به نوزادان و چوچه های سایر حیوانات مانند آهوان مساله را روشن می سازد. بچه آهو در همان لحظه پاگذاشتن به دنیا می تواند ایستاده شود وقدم بردارد. اما برعکس نوزادان انسانی بدون موجودیت مادر نمی توانند زنده بمانند.

آنطوریکه تاریخ نشان می دهد واقعاً انسان های اولیه در مقایسه با حیوانات وحشی که می توانند مواد خوراکه مورد نیاز را در محیطی زیستی خودی به حد کافی دریافت نمایند ؛ برای زنده ماندن به همکاری یکردیگر نیاز داشتند.

این قلم چندی قبل در یکی ازمقالات و یادداشت ها درین زمینه زیر عنوان « منشا، انکشاف و تکامل غزیزها …»با آوردن تازه ترین اسناد و مدارک علمی یاد آور شدم که نوع بشر در یک بخش زیادی از زندگی خود؛ شاهد موجودیت طبقات نبود. البته برای مطالعه بیشترخوانندگان درینمورد لینک های این مقاله را که حاوی شش قسمت می شود درپایان این نوشته می گذارم که برای دریافت جزئیات بیشتر به آن مراجعه شود.

قابل یاد آوری ست که در یک دید سطحی گرایانه ما همه موجودات انفرادی جداگانه ای هستیم. مگر حقیقت مساله این را به ما نشان می دهد ما به هزاران وحتی ملیون ها انسان در تمامی اقصی جهان اتکا داریم. بطور مثال آیا ممکن است یک انسان جداگانه بتواند موتری را دیزاین و تولید نماید ویا اینکه این فرد بتواند معدنی را استخراج کند و یا فاریکه ای را بوجود بیاورد… وغیره. حتی جالب اینجاست که تحت ساختار سرمایه داری ؛ تقریبا همه ی انسانها به گونه ی غیر مستقیم از طریق مارکیت جهانی و تبادله کالا ها با یکدیگر مرتبط اند. ما یکجا با همدیگر زندگی می نمائیم و کارمی کنیم. مگراطراف مان را به گونه ۲۴ ساعته پولیس احاطه ننموده تا اینکه یکدیدگیرخود را به هلاکت نرسانیم. و اگر چنین می بود؛ اولاً هیچگونه کاری به انجام نمی رسید ودرگام دوم از تداوم زندگی خبری نبود. و به این ترتیب همه نابود می شدیم و در ظرف چند روزی از گرسنگی به هلاکت می رسیدیم!

بناً سوال اساسی این هست که چرا ما خود را افرادجداگانه ای فکر می کنیم ؟

برای پاسخ به این سوال بازهم دوباره برمی گردیم به همان مقوله مارکسی “شرایط [هستی ومحیط اجتماعی] تعین کننده ی آگاهی [ شعور اجتماعی ]ست.

بلی! مارکس و انگلس وضاحت دادند که در “هر جامعه ای ایدیولوژی حاکم؛ همان [ایدیولوژی] طبقه ی مسلط می باشد.”؛ معنی این سخن چنین هست که دردوران کنونی ایدیولوژی سرمایه داران و کارفرمایان به مثابه افراد جداگانه بر محور منفعت انفرادی ؛ یک ایدیولوژی مبتنی بر حرص و رقابت هست که بر جهان سلطه می راند.

طبقه سرمایه دارازتمامی قدرت و ابزار هایی که در اختیار دارد؛ سعی می نماید تا بالای طرز تفکر ما اثر بگذارد: ازطریق تعلیم و تربیه؛ دین … وغیره. زمانیکه ما رشد و پرورش می یابیم و بزرگ می شویم؛ یکجا با آن ارزش های سیستم سرمایه داری مانند رفتار سگ های وحشی که بالای یکدیگرحمله ور می شوند به گونه غیر مستقیم برما عجین و تزریق می گردد.

یکی دیگر ازین تاثیر گذاری ارزش های [اخلاقی] سرمایه داری که ما را متالم و متاثر می سازد این هست که وقتی ما انسان های بی خانمان و بی سرپناه ، گرسنه و کشته شدگان جنگ ها را وراندازمی کنیم؛ با بی تفاوتی ازپهلوی آن هاعبورنموده وشاید هم دربیشترین حدی برای آرامش وجدانی خود برای آنها دعا می کنیم واندکی هم برای آن ها خیرات می دهیم وبس.

ارزش های که در بالا ازآن یاد آور شدم فقط مشت کوچکی ازسرمایه داران فوق العاده ثروتمند را بهره مند می سازد که دیگر انسان ها درزندگی روزمره ازاین ایدیولوژی مسلط مبتنی برزیادت طلبی سرمایه داری چیزی که مناسب حال آنها باشد بدست نمی آورند. البته آنچه که بخش بزرگی از آنسانها به آن نیاز دارند صلح ، ثبات ، داشتن یک شغل شایسته ، مراقبت های بهداشتی آبرومندانه و تعلیم و تربیت، داشتن فرصت کافی برای خانواده و یاران دوست داشتنی … و غیره می باشد.اما این تنها سرمایه داران اند که برای بهره مند شدن از موقف انفرادی خودی برعلیه کامپانی ها و شرکت های سرمایه داری رقابت می نماید و دیگران برای آنها الویت و اهمیتی ندارد.

یکی از تضادها و تناقضات دیگرجوامع سرمایه داری درآن نهفته هست که شیوه ی تولید از وجه اجتماعی برخورداربوده ؛ اما تصاحب و تخصیص انفرادی خصوصی ناشی از ارزش اضافی برخاسته از ثروت دردست عده محدود و معدودی قرار دارد. به عبارت دیگری منفعت بدست آمده ازتولید اجتماعی به جیب یک اقلیت محدود ریخته می شود.

همانطوریکه در بالا تذکار دادم هزاران کارگر که از مهارت مسلکی تولید موترها ووسایط نقلیه برخوردار اند؛ صلاحیت و اختیار تصمیم گیری را برای اینکه چه چیزی تولید شود و یا اینکه چگونه ثروت اجتماعی تولید شده توزیع وکنترول شود، ندارند.

هواداران جامعه گرایی و یا جامعه خواهی مبتنی بر نظم اجتماعی می خواهند تا به تناقضات و تضاد های نامبرده دروجه تولید سرمایه داری با کنترول ثروت های تولیده شده اجتماعی از طریق مردم و جامعه نقطه ی پایان بگذارند. البته در آنصورت ثروت های تولید شده بوسیله ی کارگران می تواند برای اعطای معاشات بهتر، بهداشت همگانی ، تعلیم و تربیه و … مورد استفاده قرار گیرد. دسترسی به چنین آرمانی صرفا یک رویا نیست. مقدمات مادی برای چنین امری از قبل موجود است. یگانه مانع و گره بزرگ برای این کار تصاحب و تصرف قدرت سیاسی و اقتصادی در دست طبقه ی سرمایه داری ست. تنها و تنها اتحاد و همبستگی طبقه کارگر می تواند به این حالت خاتمه دهد. و به دهشت ، فقرو بی ثباتی سرمایه داری نقطه ی پایان بگذارد وراه را برای تولد جهان نوین عاری از بهره کشی انسان توسط انسان بگشاید.

تصورکنید اگریک طفلی دریک جهانی فارغ از گرسنگی و غربت، بیکاری … و غیره چشم به جهان بگشاید؛ طرز تفکر این چنین طفلی نسبت به این جهانی که ما در آن زنگی می کنیم و در باره آن تصور می کنیم کاملا متفاوت خواهد بود.

تحت یک ساختاراجتماعی مبتنی بر جامعه گرایی [سوسیالیسم] رابطه ی انسان ها با یک دیگر به مثابه مردم [جامعه انسانی ]تعریف ومعین می گردد؛ نه صرفاً مانند کالا هایی که مورد خرید و فروش قرار می گیرند.

دلیل عمده و اساسی مشکلاتی که ما تحت ساختار سرمایه داری به آن مواجه بوده و رنج می بریم درکمبودی و فقدان برخاسته از شیوه تولید سرمایه داری نهفته است. مثالی می آورم؛ اگر شما ۱۰۰ موش را در یک قفسی با غذای کافی و اندکی بیشتر تر ازنیاز جابجا سازید؛ در آنصورت ما شاهد آرامش، ثبات و دوستی بهتری میان موش ها درین قفس خواهیم بود. ولی اگر قرار باشد ما ۱۰۰ موش را در یک قفس جداگانه ای با غذای مورد نیازبرای ۵۰ موش جابجا سازیم؛ بزودی ما شاهد برهم خوردن وضعیت مبتنی بر کشتار، حرص و طَمَع ، منفعت گرایی فردی، خشونت و خونریزی خواهیم بود.

البته که انسان و جامعه انسانی مغلق تر ازموش ها بوده و دریک سطح متفاوت و بالاتری به تناسب موش ها در لابراتوار قرار دارد؛ اما به همه حال مثالی را که ارائه نمودیم یک تصویر کلی مهمی را برای ما در مورد فراوانی وفقدان به نمایش می گذارد.

در جامعه سرمایه داری فقدان و کمبود یک امر تصنعی می باشد. در تحت چنین ساختاری مشکل این نیست که سطح تولیدات بسیارکم و یا اندک هست. ولی آنچه که مهم می باشد این هست که امکانات اجتماعی تولیدی ازتوانمندی قوه خرید فراتر می رود. نیرو های تولیدی از بازار پیشی می گیرد. کالا ها انبارمی شوند و کارخانه ها به حالت عطالت و بیکاری قرار می گیرند؛ برای اینکه مردم از توان خرید برخوردار نمی باشند. آنطوریکه مارکس این را بازگو می نماید؛ تحت ساختار سرمایه داری این مشکل فقر است که درمیان وفرت [نمایان] می گردد.

پس در یک نتیجه گیری کلی :

-«ماهیت ذاتی انسانی » آنطوریکه مشاهده نمودیم در طول تاریخ دشتخوش تغییر بوده و خواهد بود. انسان ها اعجوبه هایی از یک اختلاط تراژیدی ها ، کمیدی ها ، تصنیف ها، اشعار، نقاشی ها و سایر خلقت های هنری بی شماری را که حکایت از یک جهان متغییری را ارائه می دارد ایجاد نموده اند. اگر کسی به این نکته باور ندارد؛ بهتر است به یک موزیم تاریخی ، ساینسی و یا هنری سری بزند و تغییر آگاهی انسانی را که به گونه تصویری در آنجا تجسم یافته مشاهده نماید؛ تا خود به آن متیقن گردد.

– «فیلسوفان جهان را به گونه های متفاوتی مورد تفسیر قرار داده اند.[درحالیکه] مساله بر سر تغییر[جهان] است.»(مارکس)

-بناً؛ بایسته است تا یکجا با تغییر جهان؛ انجماد فکری ما نیز پیوسته دگرگون شود.

پایان

 

https://www.howd.org/…/3478-monsh-wa-takamul-e-ghariza…

***

https://www.howd.org/…/3497-monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3512-3monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3535-3monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3551-monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3554-6monshye-enkeshaf-wa-takamu…

 

یک پاسخ به “آیا انسان ها بطور طبیعی زیادت طلبند؟”

  1. admin گفت:

    جناب سلیمی صاحب گرانقدر بسیار زیبا قلم زدید ، مؤفق و مؤید باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما