۲۴ ساعت

23 می
۱ دیدگاه

چابک سوار (۲)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه  ۲ جوزا  ( خرداد ) ۱۴۰۴  خورشیدی -۲۳ می  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

به دختری که بعد از خواندن شعر چابک سوار گفت:

من هم میخواهم چابک سوار این راه باشم

 

چابک سوار (۲)

گفتی چه خوب گفتی در این راه پر نشیب

 چابکسوار   تازه ی   این   راه میشوی

 رخش غرور سرخ سحرگاه رام توست

چون رستمانه در سفر همراه میشوی

 ☆

ره تا افق پر از خم و  پیچ و  مه و غبار

 کهسار سر نهاده به  زانوی دیو شب

 دریا و دشت و جنگل و جوی و  غروب و صبح

لب ها خموش و دل بخروش و  غریق تب

 ☆

آری در این سکوت و در این  ورطه ی سقوط

از راه مانده   سم  ستوران خستگان

آلوده سینه ها به هوسهای بازگشت

افتاده تیر و ترکش و سیلاوه و سنان

 ☆

این راه زخم دیده بسی دیده رهروان

 بس آزموده مزه و  شوری ی اشک و خون

 بس تف چشیده  از دهن پشت کردگان

بس طعنه ها شنیده زوامانده گان دون

 ☆

گه خوانده اند راه سیاهش به شهر مرگ

 گه در نهایت اش شمع نوری ندیده اند

 گه از شکنج و پیچ و خمش خسته گشته اند

 گه  جاودانه  راه   عبوری  ندیده اند

 اما، این راه بی سوار نمانده ست هیچگاه

 برهان آن صدای سم اسب کام توست

بهر جذامیان   گریزان     طعنه  زن

بطلان استخوان شکن آوای گام توست

 ای دختر زمانه ی  خونین  صبح عشق

چاکسوار تازه ی بی باک راه خون

 لیلای سرخ عرصه ی جنگ مراد باش

جنگی که عشق و خون طلبد تا حد جنون

 ☆

مردانه نه، زنانه در این راه ره بزن

 زن بودنت چو جوشن میدان جنگ توست

زن بودن شکسته و رنجور را بسوز

خود بازیاب چونکه جهانی به چنگ توست

 ☆

بگذار تا  که  روسپیان  سیاه دل

غرق طلا و عطر و هوس  پای پس زنند

بگذار تا به رهرو این  راه جاودان

صد طعنه ها بهردم و در  هر نفس زنند

 ☆

 با تیشه سحر ز درون نقب می زند

 خورشید پشت محبس ظلمانی ی قرون

 با ناخن تلاش و شتاب و امید و عشق

تو نیز رخنه کن که شود کاخ شب نگون

 آوای گرمی را که طنینش  هنوز هم

 در رگ رگ من و تو و این کوه زنده است

 آوای دختریست که در خون کفن شده

طوبای* جاودانه که بشکوه زنده است.

 می خواندت به پیش که چابکسوار عشق

 راه گسسته گشته ی او را رها مکن

 او روح خویش را به تو بسپرده هوشدار

 آنرا چو روح خویشتن از خود جدا مکن

 چابکسوار تازه نفس، تازه پیشگام

تنها نه ای شتاب کن و پیشتر بران

با انعکاس تاختن و با سرود خود

 خوابیدگان بی نفس از خواب خوش پران

 بر تاج  گرد  راه  سر گیسوان تو

 خورشید صبح همچو نگینی، نشستنی ست

بر نقش پای اسب امیدت درین مغاک

 گلهای سرخ عشق سحرگاه رستنی ست

 ای غرق گرد یورش  بی صبر خویشتن

چن صخره ی رها شده همچون شهاب

رو بر قلعه گاه ظلمت بیگانه خویش را

چون آذرخش می زن و چون آفتاب رو

 ☆

می تاز پیش ترهله از پیش بیشتر

 تیر تلاش را به کمان  امیدمان

 زه را بکش چو آرش و بر قلب شب بزن

تا نعش شب نگون شود از عرش آسمان

 ☆

بی باک راه صبح  چابکسوار تازه ی

ره با نشان سٌم ستورت شگفته باد

گرد و غریو تا ختنت تا به  کهکشان

 تا صبحگاه  محشر فردا  نخفته باد

فاروق فارانی

حمل ۱۳۷۰

کابل

 

یک پاسخ به “چابک سوار (۲)”

  1. admin گفت:

    جناب استاد فارانی گرامی بسیار عالی قلم زدید ، قلم زیبای تان همیشه رنگین و طبع تان رساباد.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما