۲۴ ساعت

06 می
۱ دیدگاه

ترانه

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه  ۱۶ ثور  ( اردیبهشت ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۶ می  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ترانه

 

ای شعر من مدد کن و از سینه ام برآر سوزی که استخوان مرا دود می کند

از ناله ات گرفته

دل بیقرار من

فریاد شو غریو شو و موج خون برآ چون تیغ از نیام دل من برون برآ

بر پشت و سینه خنجر خوناب خورده است.

شیرازه ی محبت دلها گسسته است.

                    پایم شکسته است

 

ای وای گر تو نیز بنالی و شیونت

       زنجیرهای پای مرا

                       جاودان کند

 

ای چشمه ی که در دل من خشک می شوی

لب تشنه ام هنوز

آخر منم مسافر آن وادی دراز

 

بگذار تا به آب تو

           جان شستشو کنم

 

با خویشتن در آیینه ی پاک روی تو

از پیچ و تاب راه سحر گفتگو کنم

خورشید را بدامن شب جستجو کنم

می ترسم از غروب 

            و نفس های شوم آن

می ترسم از حلول روان سیاه شب

می ترسم از تهی شدن و از قبول آن

می ترسم از فلق که بخندد بروی ما

اما نشان هستی ما را نهان کند

ای شعر من مدد کن 

                 و زین چاه زمهریر

چون دست جبرئیل، 

               برونم ببر به اوج

بسپر مرا به سیل

افگن مرا به موج

آتش بزن به این تن و این تار عنکبوت

 

بر مویه های شوم تر از سلطه سکوت دل تنگ و دیده تنگ و نفس تنگ و سینه تنگ

 اندیشه ها به سر شده همچون نشاه بنگ

اینجا سرودها چو صداهای پشه هاست

پوئیدن زمان

زاییدن سحر

روییدن بهار

 

ای شعر من چو صاعقه ی بشکن این سکوت

همزاد و همره همسفر دیر پای من

در این سکوت باش صفیر و صدای من

ای شعر من ترانه ی من ای ندای من

 

فاروق فارانی

١٣۶۴

زندان پلچرخی بلاک ۶ منزل اول وینگ ۲

از مجموعه اشعار « در این جا هرچه زندان است »

 

یک پاسخ به “ترانه”

  1. admin گفت:

    جناب استاد فارانی عزیز قلم زیبای تانرا می ستایم ، بسیار زیبا سرودید .
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما