ترانه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۴ خورشیدی – ۶ می ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
ترانه
ای شعر من مدد کن و از سینه ام برآر سوزی که استخوان مرا دود می کند
از ناله ات گرفته
دل بیقرار من
فریاد شو غریو شو و موج خون برآ چون تیغ از نیام دل من برون برآ
☆
بر پشت و سینه خنجر خوناب خورده است.
شیرازه ی محبت دلها گسسته است.
پایم شکسته است
ای وای گر تو نیز بنالی و شیونت
زنجیرهای پای مرا
جاودان کند
ای چشمه ی که در دل من خشک می شوی
لب تشنه ام هنوز
آخر منم مسافر آن وادی دراز
بگذار تا به آب تو
جان شستشو کنم
با خویشتن در آیینه ی پاک روی تو
از پیچ و تاب راه سحر گفتگو کنم
خورشید را بدامن شب جستجو کنم
می ترسم از غروب
و نفس های شوم آن
می ترسم از حلول روان سیاه شب
می ترسم از تهی شدن و از قبول آن
می ترسم از فلق که بخندد بروی ما
اما نشان هستی ما را نهان کند
ای شعر من مدد کن
و زین چاه زمهریر
چون دست جبرئیل،
برونم ببر به اوج
بسپر مرا به سیل
افگن مرا به موج
آتش بزن به این تن و این تار عنکبوت
بر مویه های شوم تر از سلطه سکوت دل تنگ و دیده تنگ و نفس تنگ و سینه تنگ
اندیشه ها به سر شده همچون نشاه بنگ
اینجا سرودها چو صداهای پشه هاست
پوئیدن زمان
زاییدن سحر
روییدن بهار
ای شعر من چو صاعقه ی بشکن این سکوت
همزاد و همره همسفر دیر پای من
در این سکوت باش صفیر و صدای من
ای شعر من ترانه ی من ای ندای من
فاروق فارانی
١٣۶۴
زندان پلچرخی بلاک ۶ منزل اول وینگ ۲
از مجموعه اشعار « در این جا هرچه زندان است »
جناب استاد فارانی عزیز قلم زیبای تانرا می ستایم ، بسیار زیبا سرودید .
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی