۲۴ ساعت

08 جولای
۱ دیدگاه

بوستان سعدى

تاریخ نشر چهار شنبه  ۱۷ سرطان ۱۳۹۴ هشتم جولای  ۲۰۱۵ هالند

بخوانيد دوستان حتماً لذت مى بريد
استقبال از يك غزل حضرتِ ( سعدى ) عليه رحمه
شب گذشته ديوان حضرت سعدى را باز كردم و خواستم از آن بهره ى بگيرم ناگاه إحساسى برايم
دست داد وصداى در گوشِ دلم طنين افگند كه مگر شرم و حيا نداريد كه بدون اجازه وارد حريم ديگران ميشويد باعرضِ معذرت و عذر خواهى برايش گفتم در عصرِ ما همه ديده ها پاره شده اند و بنام شرم وحيا چيزى وجود ندارد .
گذشت آنزمان هاى كه بزرگان را عزت و احترام ميكردند و شعرا و نويسنده گان را بالاى چشمِ هاى خود جا ميدادند و پاس آنها را گرامى ميداشتند .
حالا از كي تا مى حتى پاس كسانى را كه بخاطر ايشان ازخود گذرى ميكنند و قربانى ميدهند هم ندارند
اما من بپاسِ احترام و اشتباه را كه مرتكب شده ام
نام اين سروده را ( بوستان سعدى ) ميگذارم

حسن شاه فروغ

17 / 4 / 1394  کابل – افغانستان

محترم حسن شاه فروغ

محترم حسن شاه فروغ

بوستان سعدى

يك عُمر سفر كردم، در جاده ى ناكامى

در هر قدمم گفتند،درعشق هنوز خامى

در ميكده ها رفتم، دَر را نكشود بر من

زاهد به تمسخُر گفت، شايسته ى دشنامى

صوفى بِكشيد نعره، كاى مستِ خراباتى

اى عاشقِ ديوانه، دارم بتو پيغامى

بر خرقه مرا مَنگر، من مردِ ريا كارم

در دير زنار بندم، در مسجدم إمامى

درسينه ى اين زاهد بُت هاى نهان باشد

ابراهيمِ ميخواهد، تا بشكند اصنامى

تيغى بكمر دارد، در زيرِ قباى خود

تا سر بزند انسان،درجامه ى اسلامى

اين جُرم نمى باشد، گر عاشقِ زيبايى

تقصيرِ تو كى باشد، ليلاست گُل اندامى

نا ديده ورا درعشق،برخويش پسنديدى

زآنرو زِ غم و دردش، بركف بوَدت جامى

خورشيدِ جمالِ دوست تابيده ترا در دل

مجنونِ زمانِ خود، درعشق شده بدنامى

چون بلبلِ شوريده، شب تا بسحر نالى

تا پيكِ فروغِ دوست ، تابيده بهر بامى

بخشاى مرا(سعدى) بوستانِ تو بكشودم

گُل فرشِ قدم كردم، با گُل رُخى بخرامى

ح- فروغ كابل ١٧/٤/١٣٩٤

 

یک پاسخ به “بوستان سعدى”

  1. admin گفت:

    درود به فروغ عزیز ، سروده زیبا وخواندیست .خط بردم و خوشم آمد . مثل همیشه عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما