۲۴ ساعت

04 جولای
۱ دیدگاه

مشاعره و بديهه سرايى

تاریخ نشر شنبه  ۱۳ سرطان ۱۳۹۴ – چهارم  جولای  ۲۰۱۵ هالند

دوستان عزيزو گرامى خانم ندا شاعره جوان و با استعداد وطنم با گذاشتن رباعى ذيل وارد يك مشاعره دگر با اين جانب شده است كه توجه شما را به اين مشاعره و بديهه سرايى جلب ميكنم

حسن شاه فروغ
رباعى

مُرغِ دل من عاشق و شيداى تو باشد

مژگانِ سيه فرش قدمهاى تو باشد

يك بار ترا ديدم و هوشم بسرم نيست

غارتگرِ دل نرگسِ شهلاى تو بأشد
كامنت
فروغ

در دهر يكى باشد و آنهم تو عزيزم

دلداده فروغ بر قدو بالاى تو باشد
ندا
اى دلبرِ محبوب ز ندايت تو چه خواهى

اين باغ و چمن بسته بسيماى تو باشد
فروغ
صد باغ گُل از روى تو گرديده خجل ! گُل

در گوشه ى بنشسته تماشاى تو باشد
ندا

اين سرو گُل و لاله و ريحان فروغا

برخواسته زجا جمله به غوغاى تو باشد
فروغ
در باغ و چمن سبزه و گُل هيچ نزيبد

آنجا كه گلِ روى دل آراى تو باشد
ندا
ما را نبوَد طوطى طبع مايل هر گُل

تا در دلِ من مهرِ سُخن هاى تو باشد
فروغ
درحنجره ى طوطى تو نغمه نهان است

اى نغمه سرا دل به تمناى تو باشد
ندا
در پيش من هيچ نغمه و سازى نشكيبد

تاكه بدلم نغمه و نجواى تو باشد
فروغ
نجواى تو در گوش دلم نغمه سرا شد

در واژه مرا ناله ى از ناى تو باشد

ندا
وين نغمه و نجواى توهم چنگ بدلم زد

اين جوش و خروش بسته بسيماى تو باشد
فروغ
بر چنگ و نَى و تارِ دلم خوش بنوازى

مُرغِ دل من گوش به آواى تو باشد
ندا
چنگ و نَى و نايت بنوازد دل من را

اين سوزو گداز بسته به شيواى تو باشد
فروغ
در سوزو گداز خوانده ام رازِ نهانت

دل شيفته ى رازِ غزل هاى تو باشد
ندا
از سوزو گدازِ دل آزرده چه دانى

اين سوز غزل بسته به مو هاى تو باشد
فروغ
در سوز غزل بسته ى مُرغِ دل عاشق

هر حلقه از آن زُلفِ چليپاى تو باشد
ندا
هر مصرع شعرت بخدا راحتِ دل شد

در هر غزلم صورت زيباى تو باشد
فروغ
در هر غزلت صورت زيباى تو پيداست

دل در گروِ زُلفِ سِمن ساى تو باشد
ندا
ديگر نبرى دست بدان زُلفِ چليپا

سر تا بقدم منزل و مأواى تو باشد
فروغ
قربانِ تو و زُلفِ چليپاى تو گردم

بيچاره دلم محوِ تماشاى تو باشد
ندا
دستم نرسد بر سرِ آن كاكلِ مُشكين

در هر سرودم قامتِ رعناى تو باشد
فروغ
با دستِ سُخن دل ز برِ من برَبودى

دُورَم مَنگر زانكه دل همراى تو باشد
ندا
دست از شوخى و دلجويى تو هرگز نبردارم

تا دركفِ من ساغرِ صهباى تو باشد
فروغ
ديدم كه دوچشمِ تو پُر از شوخى مَى بود

ذوقِ من از آن ساغرِ لب هاى تو باشد
ندا
اى رشكِ گلِ ناز زِ مستانه چه خواهى

در مهرو محبت كه رسواى تو باشد
فروغ
در مهرو محبت بجُز از حرف نديدم

ديوانه ى تو خاكِ قدم هاى تو باشد
ندا
در حرفِ محبت نبوَد بيمِ من اى وست

خواهم سُخم حلِ مُعماى تو باشد
فروغ
با حرف نتوان حلِ مُعماى سُخن كرد

پيچيده بهر بيت جواب هاى تو باشد
ندا
اين حلِ مُعما كه آسان نتوان يافت

يك قسمتِ اين بسته بخواب هاى تو باشد
فروغ
شاعر همه در خواب و خيال غرقِ وصال است

در خواب و خيالم همه روياى تو باشد
ندا
خواهم كه تخيل كند هر لحظه ترا

احساس مرا در دل و پيداى تو باشد
فروغ
احساس تو در گوشِ دلم كرد ندايى

تا زنده فروغ است و جوياى تو باشد

سروده ها بدون كم و كاست با امانت دارى درين صفحه انتقال شد

 

یک پاسخ به “مشاعره و بديهه سرايى”

  1. admin گفت:

    مشاعره زیبا و عالیست . درود به هردو شاعر عزیز محترمه خانم ندا و محترم فروغ گرامی . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما