۲۴ ساعت

01 اکتبر
۲دیدگاه

مکه مکرمه

 تاریخ نشر سه شنبه اول اکتوبر ۲۰۱۳ هالند

مکه مکرمه

تـتـبع، نګارش و نوشـــتـه  از:
الحاج امنین الدین « سعیدی – سعید افغانی »

وداکـتر صلاح الدین «سعید ی – سعید افغانی  »

سپتمبر 2013

خواننده محترم !
حج امانتى الهى و چهارمين ركن اسلام بعد از  «نماز»، «زكات»، و « روزه »  میباشد .در اهميت حج همين قدر بس است كه  در روايت اسلامی آمده است:  «اگر مسلمانى مستطيع شود  و به مكه  نرود و بميرد، شايسته نام مسلمانى نيست و يهودى يا نصرانى از دنيا خواهد رفت.»


خداوند متعال ؛ مقدس ترین  و پاک ترین مکان  را  در روی  زمین  برای  بنای خانه «  کعبه »  خویش برگزید و آن مکان را  سرزمینی امن  و مورد توجه مسلمانان جهان قرار داد. 

« إِنَّ أَوَّلَ بَیْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» .
( آل عمران : 96 و 97) و کعبه را قبله  مسلمانان  قرار داد ، تا میلیون ها مسلمان، در هر شبانه روز، چندین نوبت به سوی آن نماز گزارند .«  فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها»  .( بقره : 144 )« وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً» .( . بقره: 125) از سوی دیگر، خداوند مکه را زادگاه  پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله)  و محلّ

رشد و سکونت آن حضرت قرار داد و اگر مشرکان ایشان  را از مکه اخراج  نمی کردند، در آن جای سکونت دایمی اختیار میکردند ، چنانچه چنین فرموده است :

«اگر قوم من،  مرا از مکه بیرون  نمی کردند، در جای دیگری سکونت نمی گزیدم.» ( سنن ترمذی، ج2 ، ص723 ; مستدرک حاکم، ج1، ص325)
عربستان سعودی :
 کشورعربستان سعودى دو ميليون و دوصد و چهل هزار كيلومتر مربع مساحت دارد و جمعيت آن تقریبآ 13 ميليون نفر است. اين كشور در جنوب غربى آسيا موقعیت دارد ، از شمال  به كشورپادشاهی  اردن هاشمى، عراق و كويت و از شرق به ‏خليج فارس وکشور های خلیج ، و از جنوب به جمهورى يمن  و از مغرب به  بحر  سرخ  محدود است. پادشاهى در عربستان موروثى است . 

پايتخت عربستان  رياض است  و مراكز دينى  اين  كشور دو شهر مكه  و مدينه‏ میباشند.  مردم  عربستان  مسلمان هستند ، اما ؛  در فروع،   پيروی مذهب  امام  احمد  بن  محمد  بن حنبل ( م – 242) و در اصول اعتقاد،  پيرو مكتب ابوالحسن ابوالحسن (م – 330) میباشند.
ضمنآ باید 
گفت  که  در کشورعربستان  تعدادی از  پيروان  محمد بن عبدالوهاب  نیز وجود دارد ‏اند.  که  وى در شهر «عُيَيْنه» از بلاد نجد متولد شد. فقه حنبلى را ز پدر خويش آموخت و سرانجام بر اثر خواندن كتاب‏هاى ابن تيميه (661 – 728) و شاگرد  او ابن قيم (691 – 751) روش آنان را پذيرفت.  البته ابوالحسن  ابوالحسن  و محمد  بن عبدالوهاب  معروف به ظاهرى هستند؛   يعنى بر ظاهر معناى  قرآن  و احاديث اعتقاد دارند.

قابل تذکر  است  که  :  محمد بن سعود  سر سلسله خاندان  سعودى،   كه در قریه  درعيه ( نزديك رياض فعلى)  اقامه داشت،  نیز به ایشان  گرويد و پس از او ، پادشاهان  ديگر  نیز از  وى پيروى كردند.
 مكه :
مكه ‏« ام القرى »  و مركز ظهور دين اسلام است  و گذشته از شرافت  و قداستى  كه از آغاز خلقت و به  خصوص از زمان حضرت ابراهيم عليه السلام  داشت  و اولین آيه‏  مبارکه  قرآن كريم  «  اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ  « سورة العلق »   نيز در مکه  بر رسول الله صلى الله عليه و سلم   فرود آمد. 

مكه در ارتفاع 330 متر از سطح بحر قرار دارد و رشته كوه‏هاى متعددى آن را فرا گرفته است. فاصله مكه تا شهر بندری جده حدود هشتاد كيلومتر و درجه حرارت آن در زمستان و تابستان ميان 18 تا 47 درجه بالاى صفر متغير است.
هر چند اين شهر از هزاران سال  پيش به قداست  معروف بوده  اما ؛ سراسر اين تاريخ جز آغاز  و آخر آن به درستى روشن  نيست.   به اساس   فرموده  قرآن عظیم الشان ،  نخستين كس :  ابراهيم  « ع »  بود  كه  خانواده  خود را در اين  سرزمين  بى آب وعلف  جاى داد تا اين  كه در دوره‏هاى پس از آن، گروهى به نام «عماليق» بر آن مسلط  شدند.
در سده چهارم ميلادى بر اثر به هم خوردن اوضاع اجتماعى و اقتصادى جنوب عربستان، دسته‏هايى  از مردم  جنوب به ديگر نقاط شبه جزيره مهاجرت كردند.

قبیله كه به نام « جُرْهم » معروف بودند در مكه ساكن شدند  و كار اداره شهر  را به عهده  گرفتند.  پس  از آنان قبیله  « خزاعه » بر آنجا سلطه يافتند و در آغاز سده ششم ميلادى قصى فرزند كلاب ، جدّ اعلاى  رسول  خدا صلى الله عليه وآله قريش را، كه در بيابان‏ها و دره‏هاى بيرون مكه مى‏زيستند، به شهر آورد و رياست مكه را در دست گرفت و «دار الندوه» را تأسيس كرد.

 دار الندوه  نخستين و تنها مجلس مشاوره  در سراسر عربستان  بود. اين  مجلس سپس منزلگاه  خلفا  و امرا گرديد، سپس  اندك اندك  بناى آن رو به ويرانى نهاد و سرانجام  جزو مسجد گرديد .

مسجد الحرام‏ :
 نام مسجدى است كه  گردا گرد  كعبه شریفه  قرار دارد و قديمى‏ ترين و مشهور ترین  مسجد در تاريخ اسلام به شمار مى‏رود.

تاريخ  نشان  دهنده  آن  است كه  :  تا پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه  و سلم  مردم  خانه‏هاى  خود  را  نزديك  به خانه كعبه  مى‏ساختند،  ولی ؛  در دوران  خلفا از آن  جلوگيرى كرده  و به تدريج  بر مساحت مسجد افزودند؛ به شكلى كه هم اكنون حدود يكصد و هشتاد هزار متر مربع مساحت دارد.
مسجدالحرام از طرف شرق، به کوه ابوقبیس، از سمت غرب به جبل عمر و خیابان شبیکه، از شمال  به خیابان شامیه و کوه هندی و از سمت جنوب به سرک اجیاد و مسفله محدود است.
قرار احصایه مسجد حرم شصت و دو دروازه  بزرگ و كوچك  را درا  میباشد ؛ سه  در اصلى  و بزرگ آن  به  نام‏هاى « باب العمره »، « باب السلام » و « باب ملك عبد العزيز » معروف است  و بر هر يك دو مناره  به ارتفاع 92 متر  با قاعده‏اى به ابعاد 7 * 7 متر قرار دارد و بر تارك هر مناره، هلالى به ارتفاع 6/5 متر از برنز طلاكارى است.

هفتمين مناره مسجد بر در « باب الصفا » است. دو مناره بزرگ نيز كه هر يك به ارتفاع 89 متر است در  ضلع  غربى مسجد، در توسعه اخير بنا گرديده است كه بدين ترتيب تعداد آنها به نُه عدد رسيده است. مسجد با وسعت فعلى گنجايش حدود یک میلون نمازگزار را دارد.
اسماء کعبه:
 «البیت العتیق» و «البیت الحرام» . کعبه ارتباط مستقیم به ارکان اسلام دارد مخصوصاً فریضه حج، زیارت  و طواف کعبه رکنی از ارکان حج است. همچنین در ادای فریضه نماز  نیز کعبه قبله  گاه مسلمانان است.
یک نماز در مقابل کعبه در مسجد الحرام برابر با صد هزار نماز و یک درهم  خرج کردن  در راه  خدا در آن سرزمین برابر با  صدهزار درهم است
.  

دلیل نامگذاری کعبه به بیت الحرام این است که خداوند ورود مشرکان را به این مکان مقدس حرام و ممنوع فرموده است.
بیت الله الحرام در طول تاریخ مورد احترام همگان بوده است. در احادیث آمده است که در آغاز آفرینش سراسر زمین را آب فرا گرفته بود و نخستین خشکی که آفریده شد زمین زیر کعبه بود که خشکی‌های دیگر از آن گسترده گشت.

بر اساس روایات اسلامی : 

کعبه را ابتدا  حضرت آدم  علیه السلام   ساخت  و سپس  حضرت ابراهیم علیه السلام  به کمک پسرش اسماعیل علیه السلام  تعمیر و بازسازی کرد.  کعبه  در زمان رسول الله  صلی الله علیه  و سلم  و قبل ازبعثت،  به دست  قریش  و با همکاری رسول خدا، بر اساس بنای اولیه ابراهیم علیه السلام، دوباره بازسازی شد.
خداوند کعبه و اطراف آن را «حرم» قرار داده است؛ یعنی مقدس شمرده و ارتکاب گناه و قتل و شکار و تجاوز به جان و مال مردم  و جنگ و دزدی و راهزنی و … را در آن جایز ندانسته است.   وقتی مجرمی  به آنجا پناه ببرد  کسی  حق مواخذه  او را  ندارد .
خانه كعبه‏:
 كعبه ساختمان چهار گوشه مسقفى است در داخل مسجد الحرام  كه  نماى ظاهرى  آن را سنگ‏هاى  مايل  به  رنگ خاكسترى تشكيل مى‏دهد و در تمام مدت سال، باپرده‏اى سياه كه حاشيه فوقانى آن با نخ‏هاى طلايى قلاب دوزى شده، پوشيده است.
کعبه مقدس ترین مکان در دین مقدس اسلام است . بلندى خانه كعبه تقريباً 15 متر است.  طول ضلع درِ كعبه، يعنى از ركن اسود تا ركن عراقى 68/11 متر طول ركن عراقى تا شامى؛ طرفى كه حجر اسماعيل در آن قرار دارد 9 متر و 90 سانتى متر  طول ركن شامى  تا ركن يمانى 04/12 متر و طول ركن  يمانى تا ركن اسود 18/10 متر است. درِ خانه  بر ضلع شرقى قرار دارد  و بلندى آن از زمين دو متر است. 

در تمام سال، جز هنگامى كه بخواهند داخل خانه را شستشو كنند، و يا ميهمانى بلند پايه از كشورهاى اسلامى داشته باشند بسته است.
اعمار وترمیم کعبه :
مورخین مینویسند که :  ساختمان کعبه ۱۰ بار اعمار وبنیان آن گذاشته شده است  .

بنیان که توسط  الملائکه  ، بنیان  که توسط ادام  علیه السلام ،  بینان که توسط شیث علیه السلام ،   بنیان که  توسط ابراهیم علیه السلام  و پسرش اسماعیل ، بنیان العمالقه،  بنیان جرهم ،  بنیان مضر ،  بنیان قریش ،  بنیان عبدالله ابن زبیر ، وبنیان حجاج ابن یوسف الثقفی  .

ساختمان فعلی  کعبه از زمان حجاج  بن  یوسف ثقفی  و بازسازی همان  ساختمان  در دوران  خلافت « سلطان مراد چهارم » از پادشاهان عثمانی است که در سال ۱۰۴۰ هجری بر اثر سیلاب در داخل  مسجد الحرام و تخریب آن از نو باسازی گردید. این ساختمان استحکام  و قدرتمندی کامل دارد،  که تا بحال پابرجا و استوار  مانده‌است.
حجرالأسود :

به حجر الأسود «  ركن»   نيز گفته مى شود; زيرا در مهمترين ركن از بيتالله الحرام قرار گرفته است .حجرالأسود در محلی است  كه طواف از آنجا آغاز مى گردد و آن ركن شرقى  خانه کعبه میباشد .
اين ركن دارى يك متر و نيم ارتفاع از سطح زمين مطاف است تا اينكه هر انسانى ، به استثنى كودكان،  بتوانند آن  را بوسيده و استلام كنند. حجرالأسود در اصل سفيد بوده و گفته مى شود كه در اثر دست كشيدن كفار و گناهكاران به آن، به رنگ سياه تغيير يافته است
.

و نيز گفته مى شود كه اين سنگ هماكنون از درون سفيد است ليكن ظاهر آن بر اثر آتش سوزى ، كه در دوران قريش و ابن زبير در كعبه اتفاق افتاد، سياه شده است.

هم اكنون حجرالأسود از قطعی  كوچكى كه به هم اتصال داده شده، تشكيل گرديده است. گفتنى است تمامى  اين  قطعات به وسيله طوقى از نقره خالص پوشيده شده است. اين سنگ حدود نيم ذراع  در درون ديوار كعبه قرار داده شده است، آنچنانكه در اين باره گفته اند:

مقدار طول حجرالأسود نيم ذراع و عرض آن ثلث ذراع، يك قيراط كم، مى باشد.

حجرالأسود  به دوران  حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام)  برمى گردد.  بدين صورت كه به هنگام  بنى كعبه به دست ابراهيم ب ه همراه فرزندش اسماعيل، اسماعيل سنگها را بر روى شانه خود حمل مى كرد و  به دست ابراهيم  مى داد تا اينكه به جايگاه حجرالأسود در ركن رسيدند، در اين هنگام  ابراهيم  به  فرزندش اسماعيل گفت:

سنگى را برى من بياور كه دراينجا قرار دهم  تا راهنمايى باشد  برى محل آغاز طواف.

 پس اسماعيل  در پى يافتن آن سنگ روان  گرديد  و بعد از مدّتى مراجعت كرد  در حالى  كه حجرالأسود  را  در  دست حضرت ابراهيم  ديد !  خداوند عزّ و جلّ اين سنگ را به هنگام  طوفان در دوران  حضرت نوح ( عليه السلام ) در كوه ابوقبيس به وديعت نهاده  و به او فرموده بود:  اگر روزى  خليل مرا ديدى  كه خانهى  برى من مى سازد،  پس آن  را برى وى آشكار  گردان.

اسماعيل وقتى آن را ديد، پرسيد:

اى پدر، اين سنگ را از كجا آوردى ؟ ابراهيم پاسخ داد: آن را از سوى كسى فرستادهاند كه مرا  به  سنگ تو واگذار نكرد. آن را جبرئيل برى من آورد.

هنگامى كه جبرئيل سنگ را در جايگاهش قرار داد، از شدّت سفيدى ، نورى از خود منتشر مى كرد. بطورى  كه شرق و غرب و شمال و جنوب را در برگرفت. شعاع اين نور تا انتهى نشانههى حرم (= انصاب) مى رسيد.

 « ازرقى » درباره رنگ سياه اين سنگ مى گويد:

«شدّت سياهى آن به علّت آتش سوزي های  مكرّرى است كه يكى پس از ديگرى در دوران  جاهليت  و اسلام در كعبه رخ داد، تا آنجا كه كعبه را به ويرانى كشانيد. علت ساختمان قريش پيش از ظهور اسلام نيز آتش سوزى مهيبى بود كه در آن  رخ داد  و تمامى كعبه را به  ويرانی  تبديل كرد.  پس از آن  بود  كه كعبه  را  دوباره  بنا نهادند  و بار ديگر  نيز در دوران ابن زبير آتش  دامن كعبه  را دربرگرفت،  بطورى كه  حجرالأسود  را به سه قسمت تقسيم  كرد.
پس  ابن زبير به هنگام  ساختمان  خويش از كعبه،  حجرالأسود را در ميان  طوقى از نقره قرار داد و آن را بر ركن اصلى خود نهاد .»

از گفته ازرقى اين چنين بر مى آيد  كه سياهى حجرالأسود براثر آتش سوزيهى مكرّر در كعبه بوده است.   همچنين آشكار مى گردد  كه حجرالأسود از ابتدى آفرينش و ساختمان كعبه،  به وسيله فرشتگان  و سپس حضرت آدم (عليه السلام ) و فرزندش شيث ( عليه السلام ) وجود داشته و در همين جايگاه بوده است.

روايات و احاديث فراوانى در اين زمينه به دست ما رسيده ك ه حجرالأسود از بهشت نازل گرديده است;  از آن جمله، احمد از انس بن مالك و نساء از ابن عباس روايت كرده اند  كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«الحجر الأسود من الجنّة»; «حجر الأسود از بهشت است

و نيز احمد و ديگران  روايت كرده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:

 « الحجر الأسود من الجنه و كان أشدّ بياضاً مِنَ الثَّلج حتّى سوَّدتْهُ خطايا أهل الشرك »

 « حجرالأسود از بهشت است و سفيدى آن از سفيدى برف بيشتر بود ليكن  خطى مشركان  و كافران  رنگ آن را به سياهى تبديل ساخت ».

در باره رنگ سياه حجرالأسود، مطالبى در تاريخ آمده كه به ذكر برخى از آن مى پردازيم

ازرقى  به هنگام سخن درباره ساختمان كعبه به وسيله ابن زبير، از شرحبيل ازبى عون از پدرش روايت كرده است كه گفت :« حجرالأسودِ  شكاف  خورده و سياه شده در اثر آتش سوزى را ديدم  در حالى كه  درون آن  همانند  نقره  سفيد بود» .

همچنين ازرقى به هنگام اين ساختمان، از منصور بن عبدالرحمن حجبى (پرده دار)، از مادرش  روايت  كرده است كه گفت:  رنگ  حجرالأسود پيش از آتش سوزى همانند رنگ سنگ مقام  بود  ليكن هنگامى  كه آتشسوزى رخ داد، اين سنگ سياه گرديد.  به هنگام اين آتشسوزى  حجرالأسود سه قطعه شد كه ابن زبير آن را در طوقى از نقره  قرار داد.

ابن جبير در سفرنامهاش، كه به سال 578 هجرى صورت گرفته، آنگاه كه به مكه مى رسد، از مشاهدات خود درباره حجرالأسود اينگونه توصيف مى كند:

 « در قطعه سالمى كه در سمت راست استلام كننده حجرالأسود واقع است، نقطه سفيد رنگ كوچكى ديده مى شود كه همانند خالى در آن صفحه مبارك مى درخشد. اين نقطه سفيدرنگ بگونهى است كه نگاه كردن به آن موجب جلى چشم مى گردد.»

در كتاب «الاشاعة لأَشراط الساعة »  به هنگام سخن درباره از جا در آوردن حجرالأسود به وسيله قرامطه، در سال 317 هجرى ، اين گونه مى نويسد: محمد بن نافع خزاعى گويد:

 « در حجرالأسود زمانى كه از جا كنده شده بود، دقت كردم، سياهى را فقط در بالا و رأس آن ديدم، در حالى كه ساير قسمتهى آن سفيد بود. طول اين قطعه سنگ كمى بيشتر از يك ذراع به نظر مى رسيد ».

در كتاب  « جامع اللطيف » نوشته ابن ظهيره قرشى آمده است

« قاضى عزالدين ابن جماعه» گفت: به هنگام اولين سفر حج خود در سال 708 هجرى ، نقطهى سفيد رنگ كه برى هر شخصى مشهود بود، در آن ديدم ليكن در سفرهى بعدى خود، كوچك شدن آن نقطه سفيد رنگ كاملاً آشكار و واضح بود » .

ابن ظهيره در كتاب خود  « جامع اللطيف »  از مناسك ابن خليل متوفى اين گونه روايت كرده است كه:

« در قسمتى از حجرالأسود، كه سمت درِ كعبه معظمه قرار گرفته، همواره سه نقطه سفيد شفاف ر مى ديدم كه نخستين نقطه سفيد رنگ و بزرگترين آنها به اندازه دانه ذرّتى بود و نقطه دوم كنار آن و كوچكتر از آن بود و نقطه سوم در كنار نقطه دوم و كوچكتر از نقطه دوم و به اندازه دانه ارزن بود» .

من  همواره  در اين  سه  نقطه  نظر داشتم و احساس مى كردم كه با گذشت زمان، اين نقطههى سفيد رنگ كوچكتر مى شود.

حجرالأسود در طولتاريخ، به علّت آتش سوزيهى مكرر و صدمات ديگر، موجب تَرَك خوردن وجداشدن  قطعاتى ازآن گرديد كهنخستين بار به هنگام دوران ابن زبير اتفاق افتاد وحجرالأسود به سه قطعه جدا از هم  تغيير يافت.  اين آتش سوزى در سال 64 هجرى اتفاق افتاد كه ابن زبير سه قطعه سنگ را در طوقى از نقره خالص گذاشت  و سپس آن  را در جايگاه اصلى خود، در ركن قرار داد.

از اين پس حوادث ديگرى رخ داد  كه  در نتيجه ، اين سنگ به چندين قطعه جدا از هم مبدّل گرديد،  از اينرو همواره اميران  و پادشاهان به هنگام  ساختمانكعبه دقّت كافى را به هنگام  جابجايى آن داشته اند،  تا آنجا كه  در  ساختمان سلطان مراد  چهارم  كه در سال 1040 هجرى  اتفاق  افتاد،  از بيم آسيب ديدن  حجرالأسود، آن را از جای  خود تغيير ندادند بلكه اطرافش را با دقت كافى ، مستحكم كردند.

حجرالاسود هنگامى كه طوق نقرهى آن در سال 1375 هجرى جهت مرمت اطراف آن برداشته شد.

حجرالاسودسنگ جنتی :
حجرالاسود، سنگی است سیاه رنگ مایل به سرخی وبیضی شکل به قطر سی سانتیمتر که در آن نقطه سرخی نیز دیده میشود  و بر دیوار رکن  کعبه  منصوب است  و حاجیان هنگام طواف کعبه تبرکاً آن را لمس می کنند و پیش از اسلام نیز این مورد احترام بوده است. http://sports.groups.yahoo.com/group/smsojok/join
در حقیقت در شمار عناصر اصلی کعبه  بوده‌ است.  به همین لحاظ حضرت محمد صلی الله علیه وسلم آنرانگاه داشت و دیگر سنگ‌هایی را که  به شکل بت ساخته شده بود، به دور ریخت.
حجرالاسود در جریان تخریب کعبه، که پنج سال پیش از بعثت صورت گرفت، در فاصله‌ای دور از مسجد  افتاده  بود.

در روایات  تاریخی امده است که :
در زمان نصب آن به جای خود، قریش در بین خود  به نزاع  و اختلاف پرداختند،  اما با فهم ودرایت محمدصلی الله علیه وسلم ، همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست خود او نصب گردید. به مرور زمان و در اثر تحولات و تغییرات، از حجم  نخستین این سنگ کاسته شد  و حتی به چند پاره تقسیم گردید که آخرین بار قسمت‌های مختلف آن را به یکدیگر متصل کردند و آن را در محفظه‌ای نقره‌ای قرار دادند.
در حال حاضر تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و استلام لازم است، جای گذاشته ‌اند.

در سال ۳۱۷قمری یکی از فرقه‌های منسوب به اسماعیلیان که به «قرامطه» شهرت داشت، حجرالاسود را از کعبه برداشت  و به احساء ( منطقه‌ای در شرق عربستان) برد. این  گروه  به مدت ۲۲ سال- چهار روز کم – تا سال ۳۳۹ هجری سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان همین سال، آن را به جای اولی  خویش باز گرداندند.  پس از آن،  طی سال‌های پیاپی، حجرالاسود به طور عمد یا غیرعمد از جای خود کنده شد  و هر بار اجزایی  از آن خرد و جدا  گردید.  هر بار این اجزا به هم چسبانده شد و همان گونه که گذشت،  اکنون مجموعه آن  در هاله‌ای از نقره قرار داده شده‌است.
حجر الاسود سنگ جنتی است :
حجر الاسود سنگی است که خداوند آنرا ازجنت نازل کرده است. پیامبر صلی الله علیه  و سلم فرمودند:  « نزل الحجر الأسود من الجنة » (روایت ترمذی 877  و نسائی  2935)، یعنی: (حجر الاسود از جنت نازل شده است).

ــ  در روایات اسلامی آمده است که  حجر الاسود در ابتدا از شیر سفید تر  بوده است،  ولی گناهان بنی آدم آنرا  سیاه ساخته است.  پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:

«  نزل الحجر الأسود من الجنة وهو أشد بیاضا من اللبن فسودته خطایا بنی آدم » (روایت ترمذی 877 و أحمد 2792  ابن خزیمة 4 / 219). و محب طبری گفت: « در سیاه ماندن حجر الاسود عبرتی است برای پندگرفتگان، زیرا اگر گناهان  بنی آدم  روی سنگ سخت اثر کرده،  پس اثر گناه بر قلب بنی آدم  (که از گوشت است  و از سنگ  نرمتر است) بیشتر است» (فتح الباری 3 / 463).

حجر الاسود روز قیامت به کسانی که آنرا بحق لمس کرده اند شهادت میدهد.  پیامبر صلی الله علیه و سلم  در مورد حجر الاسود فرمودند: « والله لیبعثنه الله یوم القیامة له عینان یبصر بهما ولسان ینطق به یشهد علی من استلمه بحق » (روایت ترمذی 961 وابن ماجه 2944)، یعنی : (  قسم به الله که الله روز قیامت آنرا (حجر الاسود را) برمی انگیزد  و دو چشم بینا  و زبانی گویا  دارد و شهادت  میدهد  برای کسانی که آنرا بحق لمس کرده اند».  و کلمه «  بحق »  یعنی « لمس کردن حجر الاسود به روش شایسته»  اینرا میرساند  که جائز نیست که  نزد حجر الاسود کسان  دیگر را اذیت کرد و یا به جدال و دعوا پرداخت، زیرا حدیث میگوید به کسانی  که آنرا به حق یعنی بطوریکه شایسته است شهادت میدهد و نه کسانی که بر حساب اذیت و آزار مردم آنرا لمس میکند.

ــ هر طوافی از حجر الاسود شروع  میشود،  با بوسیدن  آن، و یا لمس کردن، و یا با اشاره به آن، و دلیل لمس حجر الاسود روایت  جابر بن عبدالله است  که گفت: « أن رسول الله صلی الله علیه وسلم لما قدم مکة أتی الحجر فاستلمه ثم مشی علی یمینه فرمل ثلاثا ومشی أربعاً»  (روایت مسلم 1218)، یعنی: «وقتی که پیامبر صلی الله علیه و سلم به مکه آمد نزد حجر الاسود آمد و آنرا لمس کرد سپس از طرف راست سه بار با مشی سریع طواف کرد  و چهار بار  با مشی آرام». و دلیل بوسیدن حجر الاسود روایت عمر رضی الله عنه است که نزد حجر الاسود آمد و آنرا بوسید و گفت:

« إنی أعلم أنک  حجر لا تضر ولا تنفع ولولا أنی رأیت النبی صلی الله علیه وسلم یقبِّلُک ما  قبلتک»   ( روایت بخاری 1520 ومسلم 1720)،  یعنی: ( من میدانم  که  تو سنگ هستی  و هیج ضرر و نفعی نداری، و اگر نمیدیدم  که پیامبر صلی الله علیه و سلم تو را میبوسید هرگز تو را نمیبوسیدم).
و دلیل اشاره به حجر الاسود روایت ابن عباس است که گفت: « طاف رسول الله صلی الله علیه وسلم علی بعیره وکان کلما أتی علی الرکن أشار إلیه وکبَّر» (روایت بخاری 4987)، یعنی: ( پیامبر صلی الله علیه و سلم بر روی شترش طواف کرد و هر گاه نزد حجر الاسود میرسید به آن شاره میکرد و تکبیر میگفت) .

 و اگر توسط دستش و یا وسیله ای حجر الاسود را لمس کند سنت است که دستش و یا آن وسیله را ببوسد، بدلیل روایت نافع که گفت: « رأیت ابن عمر یستلم الحجر بیده ثم قبل یده، وقال ما ترکته منذ رأیت رسول الله  صلی الله علیه وسلم یفعله » (روایت مسلم 1268)، یعنی: ( ابن عمر را دیدم که حجر الاسود را با دستش لمس میکرد و سپس دستش را میبوسید و میفگت از زمانی که دیدم پیامبر صلی الله علیه و سلم آنرا انجام داد این عمل را ترک نکرده ام).
و همچنین به دلیل روایت أبی الطفیل رضی الله عنه که گفت: « رأیت رسول الله صلی الله علیه وسلم یطوف بالبیت ویستلم الرکن بمِحْجَن معه ویقبِّل المحجن» (روایت مسلم 1275)، یعنی: ( پیامبر صلی الله علیه و سلم را دیدم که دور خانه کعبه طواف میکرد و حجر الاسود را با سپرش لمس میکرد و سپس آن سپر را میبوسید).

ــ  لمس حجر لاسود گناهان را از بین میبرد.  پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: « إن مسحهما کفارة  للخطایا»  (روایت ترمذی 959)، یعنی: (مسح کردن حجر الاسود کفاره گناهان است)
در ضمن نباید فراموش کرد که : حجرالاسود آغاز و پایان طواف بوده و برابر آن سنگ سیاهی روی زمین(تا انتهای مسجد) کشیده شده‌است. به علاوه، چراغی سبز رنگ بر دیوار مسجد برابر حجرالاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

اركان كعبه :
 هر يك از چهار ضلع خانه يا چهار ركن آن، به نامى موسوم است، ركن شمالى را «عراقى»، ركن غربى را «شامى»، ركن جنوبى را «يمانى» و ركن شرقى را «اسود» گويند. خانه كعبه مربع شكل و مسقف و داخل آن داراى سه ستون است. در بازسازى سال 1375 ه ش. ديوارهاى داخلى آن را تعمير و سنگ‏هاى جديد بر آن نصب كرده‏اند.
پرده کعبه  در عصر اسلامی :
در عصر اسلام، اولین کسی که کعبه را  پرده پوشی کرد، پیامبر بزرگوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم  بود که بعد از فتح مکه صورت گرفت .
مورخین مینویسند :  نوع پرده کعبه در آن زمان از تکه یمانی تهیه دیده شده بو د ومصارف آنرا پیامبر اسلام  از بیت المال تهیه کرد
.
درمورد اینکه در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق از کدام نوع تکه برای پرده کعبه استفاده بعمل می امد ، اطلاعات دقیقی وجود ندارد ، ولی مورخین مینویسند که :   در زمان خلافت امیر المومنینحضرت عمر  پرده  کعبه ازتکه  نوع  « قباطی»  بود ، واز جمله تکه های مشهور کشور مصری میباشد .

امیر المومنین در زمان خلافت خویش به مسولین خویش در مصر وظیفه سپرد که پوش کعبه را در مصر بدوزوند . که از آن زمان  پرده کعبه در مصر دوخته میشود.
محقیقن مینویسند:  در زمان خلافت حضرت عثمان برای پرده کعبه از تکه « قباطی» وبرخی از اوقات پرده « یمانی » استفاده بعمل میاوردند .
 

میگویند در زمان خلافت   یزید بن معاویه وابن زبیر وعبد المک بن مروان  پرده کعبه  با دیباج  پوشانیده میشود .
طبق روایات در زمان عباسیان پوش کعبه را در هر سال سه بار نو وتجدید میگردند.

طوریکه گفته امدیم تا سال 661 پوشش کعبه به انحصار حاکمان مصر بود، وهمیشه پرده کعبه از طرف خلفای عباسی تهیه میشود .
میگویند در زمان ناصر الدین الله که در سال 575 هـجری قمری به خلافت رسید پوشش سبز رنگی از دیباج به کعبه پوشانید و از زمان خلفیه  مأمون تا این زمان پرده به رنگ سفید بود ولی همین ناصر الدین الله در سال 621 رنگ پرده کعبه را به رنگ سیاه تغییر داد واز آن تاریخ تا به امروز رنگ پرده کعبه  سیاه میباشد

در سال 644 در اثر طوفان شدیدی که در مکه رخ  داد ، پرده کعبه  بر اثر این  طوفان ، پاره شد  و نایب حاکم  یمن از شیخ حرم به نام منصور بن  منعه بغدادی خواست که پرده را او تهیه کند. او گفت:  پرده را فقط از مال خلیفه می توان تهیه کرد  و مبلغ سیصد هزار دینار قرض کرد و پرده ای از پنبه تهیه و به آن رنگ سیاه زد و به کعبه پوشانید.
ابن ابوصیف مفتی مکه، در عصر خود  از یکی از شیوخ نقل می کند:  علت این که  پوشش کعبه رنگ سیاه  دارد  این است که او زائرانی را که در طول تاریخ  طوافش می کردند، از دست داده و عزادار آنهاست

بعد از انقراض عباسیان، چندین سال پرده از یمن آمد و در سال 659 ملک مظفر از یمن فرستاد و اولین کس از ملوک مصر که پوشش کعبه را تقدیم کرد، ملک ظاهر بند قداری بود که در سال 661 فرستاد و در سال 743 ملک صالح اسماعیل بن محمد قلاوون پادشاه وقت در مصر قریه ای را در نواحی قاهره، در منطقه « قلیوبیه» برای پوشش کعبه و حجره نبوی وقف کرد

زمانیکه عثمانی ها بر حجاز و مصر مسلط شدند، تهیه پرده کعبه در انحصار آنان در آمد ، آنها پرده کعبه را از مصر از محل اوقافی که برای این منظور بود، آماده و ارسال می کردند. در عهد سلیمان شاه بن سلیمان خان اوقاف کعبه در مصر، مخارج پرده را تأمین نکرد و لذا سلیمان شاه 10 قریه دیگر در مصر خریداری کرد و بر اوقاف کعبه افزود.
برای این 10 قریه وقفنامه مفصلی تهیه شد و طی آن منافع حاصل از این ده قریه به تهیه پرده کعبه اختصاص یافت.
به همین جهت بود که در مصر فابریکه بر ای بافت پرده کعبه تأسیس شد. این فابریکه  نزدیک قصر سلطان بود و به «قصر الکسوه» شهرت یافت. رئیس دار الکسوه را «ناظر الکسوه» می نامیدند. هم اکنون نیز در قاهره محله ای به نام قصر الکسوه وجود دارد
رشدی صالح مورخ مشهور عربی مینویسد :
تا سال 1333 عادت بر این بود که تنها نام سلطان عثمانی بر کسوه نوشته می شد ولی در این سال نام سلطان کامل حسین نیز، که بر مصر سلطنت داشت، در کنار نام عثمانی نیز اضافه شد  شد.
سلسله بافت وتهیه پرده کعبه تا سالهای 1344  از منطقه « احسا » مصر بطور نورمال ادامه داشت .

آغاز بافت پرده کعبه در مکه:
بعد از اینکه در سال 1345 روابط میان مصر و حجاز تیره شد ، این روابط  ساخت پرده کعبه را هم تحت تاثیر خویش قرار دارد ، بنابر خرابی جو سیاسی دیگر  پرده کعبه از مصر نیامد، شیخ عبدالعزیز  کوشش کرد تا پرده کعبه را در عربستان سعودی  تهیه بدارد بنآ  در سال 1346 وی مؤسسه ای را جهت بافت پرده بافی کعبه در محله اجیاد مکه تأسیس و از کشور هند بافندگانی ماهر را برای دوخت پرده کعبه  استخدم کرد ،حضور ماهرین هندی تا زمانی ادامه یافت ، تا زمانیکه مردم مکه نوع بافندگی را از دست دوزان هندی اموختند .
بنآ برای اولین بار پوش کعبه ، در سال 1346 در مکه بافته شد .واین پروسه تا سالهای 1358  ادامه داشت  . ولی در سال 1358 زمانیکه روابط سیاسی مصر با کشور سعودی بهبود نسبی  یافت ، حکام  دولت مصر ازشیخ عبدالعزیز تقاضا ء نمودند ،تا  اجازه فرمایند تا  کسوه کعبه بار دیگر کما فی سابق در مصر در فابریکه قدیمی وتاریخی اش دوخته وساخته شود ،  عبدالعزیز  به این در خواست مصری ها لبیک گفت     ودوخت پرده کعبه  دوباره از کشور عربستان سعودی به مصر انتقال یافت . این پروسه تا آغاز وتا سال  تا سال 1382 ادامه داشت . ولی در همین سال یکبار دیگر اختلافات بین  جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر و پادشاه عربستان سعودی ملک سعود تیره شد وپرده
کعبه که در کشتی حجاج مصری تا بندر شهر جده انتقال داده شده بود ، کپیتان کشتی  به امر مقامات مصری ، از تحویل پرده کعبه ابا ورزید وکشتی حامل پرده کعبه  دوباره به کشورمصر بر گشت .وپرده کعبه قربانی سیاست گردید.
مقامات سعودی برای تهیه پرده کعبه تب وتلاش های زیادی را براه انداختند ومیگویند ماهرین را به برا ی تهیه پرده کعبه باردیگر  به هند، پاکستان، سوریه و ژاپن  فرستادند ولی موافق نشدند تا در این مدت کوتاه  پرده  کعبه را تهیه بدرند . بنآ مجبور شدند دوباره به فابریکه قدیمی ملک عبد العزیز مراجعه نما یند واز قطعه های باقیمانده پرده های کعبه که سالهالی قبل باقی مانده بود ، پرده کعبه را برای پینه دوزی ، وپرده همین سال را تهیه بدارند ، بالاخره بعد از تلاش های زیادی در  دهم ذیحجه 1382 کعبه را با آن پوشانیدند

در همان سالها بو د که حکام سعودی فیصله نمودند که از آن تاریخ به بعد پرده کعبه  رادر خود مکه تهیه نمایند .

بنآ فابریکه عصری ومجهزی را برای  بافت کسوه در نظر گرفتند ، این فابریکه  در مدخل مکه در زمینی به مساحت صد هزار متر مربع  با  ماشین آلات جدید عصری ساخته شد .
خصوصیات پرده کعبه :
جنس پرده کعبه از حریر طبیعی و خالص و به رنگ مشکی است. ارتفاع آن به 14 متر می رسد و نوار دور این پوشش که به عرض 95 سانتیمتر و طول 4500 سانتی متر است از 16 قطعه به شکل مربع از تزئینات اسلامی پوشیده شده است.
بر روی این نوار آیات قرآنی نوشته شده است که در فواصل معین عبارات « یا حی یا قیوم» ، « یا رحمن یا رحیم» و «الحمدالله رب العالیمن» با رنگ طلایی که اطراف خانه خدا را در بر می گیرد، نوشته شده است.
پوشش«  دروازه»  کعبه نیز از ابریشم است به ارتفاع 5/ 6 متر و عرض 5/3 متر و بر روی آن آیات قرآنی و تزئینات اسلامی با طلا نقره پوشیده شده است.
پرده اصل خانه خدا از 5 قطعه تشکیل شده است که هر قسمت یک طرف کعبه را می پوشاند و قطعه پنجم هم دروازه کعبه را در بر می گیرد؛ ماهرین مینویسند که وزن پرده کعبه هنگام  نصب، آن تقریبآ به دو تن می رسد.
طوریکه قبلآ یاد اور شدیم  پرده کعبه با همکاری کارخانه های داخل و خارج عربستان تهیه می شود؛ پارچه ابریشم این پرده را هر سال یکی از کشورها هدیه می کند و پرده قبلی نیز به رؤسا و سران کشورهای اسلامی اهدا می شود.
در کارخانه بافندگی و تهیه این پرده که حدود 8 ماه با دست و ماشین طول می کشد، بیش از 200 تن از ماهرین، افراد شایسته و کارآمد فعالیت می کنند.
آيات منقوش شده  قرآنى  بر كمربندهای پرده كعبه:

پرده كعبه، همواره دارى كمربندهايى بوده كه در بالاترين قسمت پرده و در چهار طرف آن، قرار مى گرفته است. اين كمربندها كه به وسيله « تارهى نخ طلا»  بافته شده، آيات قرآنى به صورت بسيار زيبايى روى آن نوشته شده است.

مطابق روایات تاریخی تا پنجاه سال قبل (به سال 1387 هجرى ) اين آيات بر روى اين كمربندها ی پرده کعبه  منقوش شده بود.

بر روى كمربند که بطرف بخش شرقی  ديوار كعبه  قرار دارد اين آيات نقشی گردیده  است:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ « وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ * وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

روى كمربند که در قسمت دیوار (حجرالأسود ) قرار گرفته، اين آيات منقوش میباشد :

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ   « قُلْ صَدَقَاللهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنْالْمُشْرِكِينَ * إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدى لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِى عَنْ الْعَالَمِينَ »

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  « وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق  »

روى كمر بندى كه در قسمت  ديوار مقابل مقام مالكى (ديوار بين ركن شامى و ركن يمانى ) قرار گرفته، اين آيات منقوش میباشد :

« لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ * ثُمَّ لِيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ»

روى كمربندى كه  در قسمت ديوار چهارم; ديوارى كه در آن (  ناودان) قرار گرفته، اين متن منقوش است:

« في أيّامِ دَولةِ مولانا السلطان الأعظم ملك ملوك العرب و العجم، السلطان محمد الخامس خان ابن السلطان عبد المجيد خان ابن السلطان محمود خان الغازى ابن السلطان عبدالحميد خان بن السلطان احمد خان بن السلطان محمد خان ابن السلطان ابراهيم خان ابن السلطان مراد خان بن السلطان عثمان خان خلّد الله ملكه» ( به نقل از تاریخ الغازی )

آيات منقوش شده  قرآنى
بر كمربندهای پرده كعبه بعد از سالهای 1387 ه:

پس از سال 1387 ه. آيات منقوش بر روى كمربندهى پرده كعبه، بدين صورت تغيير يافت:

در بخش  شرقى پرده كعبه، روى ديوارى كه درِ كعبه در آن قرار گرفته، اين آيه منقوش است :

« وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُود»

« وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنْ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»

روى كمربندى كه بر پرده ديوار بين دو ركن اسود و يمانى كعبه قرار گرفته، اين آيات نقش بسته است:

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/8/4/229949_553.jpgبِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«  قُلْ صَدَقَاللهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنْالْمُشْرِكِينَ * إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَهُدى لِلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِناً وَللهِِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنْ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِى عَنْ الْعَالَمِينَ * قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللهِ وَاللهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا تَعْمَلُونَ»

و روى كمربند پرده ديوار غربى كعبه، اين آيات منقوش شده است:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«  وَإِذْ بَوَّأْنَا ِلإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ * وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات عَلَى مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاَْنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ * ثُمَّ لِيَقْضُوا»

وروى كمربند پرده ديوار كعبه (به سمت  حجر اسماعيل) اين آيات منقوش میباشد :

«  وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيق »

« بسم الله الرحمن الرحيم،   « الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ» يا حنّان يا منّان يا ديّان يا سبحان.   بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّى »

 ملتزم :
 قسمتی از دیوار و پایین دیوار کعبه را، که در یک سوی آن حجرالاسود و در سوی دیگرش باب کعبه قرار دارد، «ملتزم» می‌نامند. این محل را از آن روی ملتزم می‌نامند که مردم در آن قسمت می‌ایستند و به دیوار ملتزم شده، می‌چسبند و دعا می‌خوانند.
در روایتی آمده‌است که پیامبر اسلام  محمد صلی الله علیه وسلم روی  و دست‌های خود را روی این قسمت از دیوار قرار می‌داد.
همچنان در روایت اسلامی آمده است که :ملتزم، جا است که دعا در آنجا قبول میشود و بنده‌ای نیست که در آنجا خدا را بخواند و خداوند دعایش را اجابت نکند. یکی از کارهایی که در اینجا انجام می‌شود، آن است که بنده دست را بر دیوار این بخش گذاشته، و به گناهان خود اعتراف کند

شاذروان :
همان برآمدگیهایی است که در اطراف خانه خدا قرار دارد، و آن بخشی از کعبه‌است.
شاذروانِ کنونی از ساخته‌های سلطان مراد چهارم در هنگام ساختمان کعبه در سال
۱۰۴۰ هجری است. زمانی که در بازسازی‌های کعبه، ابعاد خانه قدری کوچک‌تر از بنای ابراهیمی بنا شد، برای حفظ ابعاد اصلی، فضای عقب نشینی شده را با ساخت سکویی کم ارتفاع، علامت گذاری کردند که «شاذَروان» نامیده شد و چون ملاک در طواف، حدّ اصلی کعبه است.
شاذروان همان سنگ مایلی است که بخش تحتانی دیوار کعبه را تا روی زمین پوشانیده‌است، به اضافه بخشی که در مقابل حجراسماعیل به صورت پلّهی ساخته شده‌است که ارتفاع آن از سطح زمین بیست سانتیمتر و عرض آن چهل سانتیمتر است. علت آنکه در این قسمت شاذروان قرار داده نشده، این است که در بنای ابراهیم ، حجر اسماعیل جزو خانه کعبه بوده‌است که در ساختمان قریش به علّت کمبود مال حلال از خانه کاستند و بر حجر افزودند. همچنین در پایین درِ کعبه، شاذروان قرار داده نشده و به صورت پلهای صاف به طول
۳۴۵ سانتیمتر ساخته شده‌است که مردم در ملتزم بر آن میایستند و به درگاه خداوند دعا و نیایش می‌کنند.
http://sports.groups.yahoo.com/group/smsojok/join

 

داخل کعبه چیست :
درگاه در خانه کعبه که از سنگ تیره‏اى ساخته شده است. وسعتى در حدود یک و نیم در یک متر داشته و به اندازه بیست سانتیمتر گودتر از کف داخل بیت قرار دارد.
در درون کعبه سه ستون چوبى منبّت کارى شده از چوب عود وجود داشت که قطر هر یک حدود 25 سانتیمتر به نظر مى‏رسید .
دیوارهاى دور داخل بیت تا حدود 2 متر از سنگ مرمر رخام سفید متمایل به زرد کهربایى پوشیده شده بود که کف بیت هم از همین سنگها، فرش گردیده است.
همانطور که قبلا توضیح دادم. کعبه داراى دو سقف مى‏باشد که سقف اصلى از داخل بیت دیده نمى‏شد و روى سقف داخلى کعبه تا لبه سنگ
ها در اطراف با پرده ابریشم  سرخ رنگ پریده‏اى که سالها از قدمت آن گذشته بود، پوشانیده شده است.
بر روى پرده، نام های  پروردگار و عباراتى چون «لا اله الا الله‏»، «محمد رسول الله‏»، «یا منان»، «یا حنان» و «یا کریم» نقش بسته شده است. ستون
ها تا مرز سنگهاى دیوار، از چوب و باقى بالاى آنها را پرده پوشانیده است.
پلکان بام خانه خدا در ناحیه رکن شامى پس از ورود به داخل بیت در دست راست قرار دارد که با پرده‏اى که از بالا بر روى آن افتاده بود. چیزى از در و محل آن به نظر نمى‏رسید
.
در ناحیه رکن شامى داخل کعبه، برآمدگى یک متر در یک متر وجود داشت که نشان دهنده در بام کعبه بود. لیکن همانطور که پیشتر اشاره شد، همان پرده مخصوص بر روى آن افتاده بود که چیزى در ظاهر نمایان نبود. اندازه اضلاع درونى کعبه از گوشه حجرالاسود تا گوشه شامى حدود (80/7 متر) و فاصله میان رکن یمانى و رکن حجر الاسود 5/6 متر مى‏باشد. بنابراین مساحت تقریبى داخل بیت حدود پنجاه متر است
.
زمین کعبه از سنگهاى مرمر سفید متمایل به زرد پوشانیده شده است که تعداد آنها تقریبا 38 یا 40 عدد بود.
دیوارها 32 از ارتفاع کف تا سقف، همه سنگ مرمر خاکسترى روشن بسیار زیبا شده است. و 31 باقى بالاى سنگها، به همراه سقف خانه، از پارچه حریر سبز رنگى که مزیّن به اسماء مبارک خداوند بود پوشانیده شده؛ همانند پارچه‏اى که بر روى قبر مبارک پیامبر افتاده است از قبیل لا اله الا الله‏ و محمد رسول الله‏.
سه ستون بسیار زیبایى در وسط کعبه قرار داده شده که پایه‏هاى این ستونها، از روى زمین به ارتفاع 25 سانتیمتر، از همان سنگ مرمر خاکسترى موجود در کف و اطراف، ساخته شده و باقى ستون تا سقف از چوب قهوه‏اى زیبایى روکش گردیده است. این چوبها به قطر 5 سانتیمتر بود که به صورت نوارهایى از بالا تا پایین روکش گردیده است.
بنابراین از کف کعبه ارتفاعى حدود 9 متر را مى‏تواند دید که دیوارها 32 از سنگ و31 باقى از بالا توسط پارچه پوشانیده شده است که این پارچه، سقف را هم در برمى‏گیرد
.
دو مفتول سیمى از دو طرف کعبه به طورى که سه ستون در وسط کعبه را در برگرفته است، کشیده شده که بیش از 70 عدد وسائل نقره‏اى که بعضى از آنها مطلا بود، بدان آویز گردیده است.
این وسایل اشیایى از قبیل آفتابه، لگن، قهوه خورى و کاسه‏هاى مختلف و از این قبیل اشیا در سرتاسر کعبه آویزان گردیده است. که پس از تحقیق اظهار کردند که این وسائل از زمان رسول اکرم تا کنون جزو عتیقه‏هاى خانه کعبه، در کعبه نگهدارى مى‏شود
. 
در گوشه دست راست خانه، کعبه پس از ورود؛ یعنى در رکن شامى یک متر به داخل کعبه برآمدگى وجود دارد و در یک لنگه‏اى مطلا که به طرز بسیار زیبایى با آیات قرآن آراسته گردیده قرار داشته که در بام کعبه مى‏باشد. همچنین قفلى مستطیلى که باز از طلا و به آیات قرآن مزین گردیده، بر آن زده شده بود. این در به طرف راست باز مى‏شود. در دیوار بین رکن حجر الاسود و رکن شامى؛ یعنى دیوارى که پس از ورود به کعبه در سمت راست قرار مى‏گیرد لوح یادبودى سنگى بر دیوار قرار داشت. اولین یادبودى از تعمیرات و ترمیمى که در زمان ملک خالد در سال 1397 هجرى صورت گرفته است و کلیه تغییراتى که در بیت صورت گرفته بر آن تابلو حک گردیده بود. این لوح از سنگ مرمر زرد رنگى تشکیل شده است. لوح دوم باز از سنگ مرمر زرد رنگ بود که شفاف‏تر و زیباتر از آن مى‏نمود و تمامى تغییرات و ترمیم‏هایى که اخیرا توسط ملک فهد صورت پذیرفته بود در این تابلو وارد شده است. این تغییرات شامل تغییر سنگ
هاى شاذروان که از سنگ مرمر زیبایى پوشانیده شده است و بر روى هر قطعه سنگ مرمر، یک حلقه فلزى طلایى چسبانیده‏اند که محل اتصال پرده کعبه مى‏باشد.
تعداد قطعات سنگهاى مرمر شاذروان در فاصله رکن یمانى تا رکن غربى 17 عدد مى‏باشد و تعداد سنگهاى مرمر از رکن یمانى تا رکن حجرالاسود 15 قطعه بود و همانطور که پیش از این گفته شده بر روى هر کدام یک حلقه طلایى نصب گردیده و پرده کعبه را بدان اتصال مى‏دهند.
تغییر میزاب و ترمیم آن، ترمیم پله بام کعبه و تذهیب درب آن، سنگفرش کردن کف کعبه و دیوارها و برداشتن سقف داخلى کعبه و ترمیم سنگهاى بام کعبه و تعویض آنها، تعویض ستونهاى داخلى کعبه از تغییراتى است که در این ترمیم آمده و در لوح حک گردیده است به تاریخ رجب 1417. لوح سنگى سوم بسیار قدیمى بود و هر قدر دقت کردم متأسفانه نتوانستم کلمات آن را بخوانم. در دیوار مقابل؛ یعنى بین رکن غربى و رکن یمانى شش لوح یادبود سنگى بر روى دیوار قرار داشت که تابلو اول دست راست به مساحت حدود 80×40 سانتیمتر بود این لوح از سنگ مرمر زرد رنگى ساخته شده است. در متن تابلو عبارت «الملک المنصور المتنصر باللّه‏» را توانستم بخوانم و «ترمیم رکن یمانى» که سنه تحریر سنگ 629 هجرى بود.
لازم به ذکر است که در سال 559 هجرى، رکن یمانى بر اثر زلزله فرو ریخت و خراب شد که در سال 629 هجرى المستنصر عباسى آن را تعمیر کرد
.
لوح دوم از سمت دست راست (بین رکن غربى و رکن یمانى) سنگى زرد رنگ و بسیار قدیمى که در ابعاد 70×35 سانتیمتر بود و اشعارى را دو طرف آن ظاهرا احساس نمودم لیکن به قدرى خطوط ساییده شده بود که نتوانستم حروف را تشخیص دهم و نه سال تحریر آن را. لوح سوم لوح سنگى برجسته بسیار زیبایى بود که ابعاد آن حدود 80×80 سانتیمتر بود که باز از سنگ مرمر زرد رنگ بسیار زیبایى بود. اطراف چهارگوشه آن دایره‏هایى برجسته بر روى سنگ وجود داشت. متأسفانه هیچ کلمه‏اى را نتوانستم بخوانم. لوح چهارم، تابلو مربع شکل از سنگ تیره به ابعاد 45×45 سانتیمتر ـ تقریبا ـ بود که با خط کوفى جملات «لا اله الا الله‏» و «محمد رسول الله‏» در چهار طرف این سنگ به طرز زیبایى ترسیم شده بود خطوط سفید رنگ بود بر زمینه‏اى تیره
.
لوح ششم که در چند سانتیمترى رکن یمانى قرار داشت، باز از سنگ مرمر زرد رنگ پریده‏اى تشکیل شده بود. ابعاد آن حدود 70×40 سانتیمتر.
البته کلیه این لوح‏ها در ارتفاعى حدود 180 سانتیمتر زمین بر روى دیوار نصب گردیده بود که این لوح‏ها طورى نصب گردیده که لبه آنها هیچ فرورفتگى یا برآمدگى در سطح دیوار به وجود نیاورده است.از تغییرات دیگرى که در داخل کعبه به وجود آمده است بین ستون اول سمت چپ و ستون وسط؛ یعنى تقریبا پس از ورود، مقابل در کعبه صندوق بزرگى است به ابعاد یک متر در 70 سانتیمتر که از همان سنگ مرمرى که در دیوارها و کف کعبه استفاده شده، ساخته‏اند و در این محل قرار داده‏اند
.

نقطه دیگرى که وجود داشت در دیوار مقابل در خانه کعبه یعنى بین رکن یمانى و رکن غربى در زیر تابلوى چهارم که همان تابلو لا اله الا الله‏ و محمد رسول الله‏ است، کمى به طرف چپ و به طرف رکن یمانى که فاصله‏اى در حدود یک متر و نیم از رکن یمانى سنگى قهوه‏اى به ابعادى که عرض آن به اندازه دو پاى دو زانو زده، یعنى حدود 35 سانتیمتر و طول آن حدود 70 سانتیمتر بود که بالاى سنگ به شکل محراب گِرد بود همانطور که در شکل ترسیم شده است:

شست و شوى كعبه:

خانه کعبه از بدو اعمار خویش ودر طول تاریخ  همیشه هوایی معطر وخوشبو داشت وموظفین و كليداران كعبه خود را پيوسته موظف مى دانستند ، تا این خانه را از گرد و غبارى كه به وسيله هوا و نيز به علت ازدحام مردم جهت زيارت و وارد شدن به آن به وجود مى آيد، پاك كنند.
ولی زمانیکه این خانه بعد از  طوفان، توسط  حضرت ابراهيم عليه السلام باردیگرساخته شد ،  دران زمان ضرورتی به شست وشو و تطهير نداشت . زيرا این خانه صرف توسط سنگ ها  ساخته شده بود ، وهیچگونه  مواد گچی در ساختن این خانه بکار نر فته بود از طرف دیگر این خانه نه دری داشت ونه چت .
كف خانه كعبه در آن دوران از چغل  و يا ريگ بود. بنابراين، ضرورتی به شست وشو و تطهير  آن طوریکه امروز دیده میشود ، در آن زمان دیده نمیشود . و بارش باران خود موجب تميز  ديوارهای آن از خاك مى شد امّا  بعد  از اینکه این خانه دارای سقف گردید ، ضرورت آن دیده شد که سقف ودیوار های آن برای زایل کردن غبار  شست وشو شود .

خانه كعبه برای اولین بار بعد از فتح مکه توسط پیامبر صلی الله علیه وسلم  شست وشو شد. مورخین مینویسند : زمانیکه فتح عظیم صورت گرفت ، وحضرت  بلال بر بام کعبه به دستور پیامبر صلی الله علیه وسلم ندای الله اکبر رادر فضای مکه اعلام داشت ، فاتحین قهرمان اسلام به هدایت پیامبر بزرگوار شان  لباسهى خود را بالا زدند و با ظرفها و سطل ها ، درون و بيرون كعبه را به وسيله آب زمزم شست و شو گردند. تا توسط آب زمام تمام  آثار مشركان محو و نابود گردد. از آن تاریخ ببعد این رسم سنّتى  تا به امروز در بین مسلمانها  ادامه دارد. خانه كعبه بطور متدوم سالانه دوبار یکبار اواخر ذى القعده و ديگر در روز دوازدهم ربيع الأول  شست وشو میگردد.
اين شست و شو به وسيله آب زمزم مخلوط به گلاب صورت مى گيرد. پس از آن به وسيله عطرهاى مختلف، ديوارها را خوشبو ساخته، آنگاه مقدارى از عود و عنبر را در آن تبخير مى كنند و مى سوزانند. اين اعمال معمولاً در حضور بزرگان و اميران و رجال دولتى انجام مى گيرد
.

تشریفات شست شو خانه کعبه :
مراسم شست شو کعبه در روز موعود ، پس از طلوع آفتاب، صورت میگرد . در کعبه در آغاز بوسیله  كليددار آن باز مى شود ودر آن گلاب و عطر گل و بخور و عنبر و چوب عنبر،  به درون كعبه اورده میشود .
پيش از آغاز مراسم، بزرگِ خدمه كعبه، ابتدا امير مكّه مكرمه و رؤسا و بزرگان شهر را مطلع مى كند و جاروها از سوى مديريّت اوقاف وزارت شوون اسلامی  ، در حرم شريف مكى آورده مى شود و در اين ميان  مسول وخدمه بخش  چاه زمزم نيز در كنار چاه حاضر مى شوند. در اين
لحظه سقاها سطل های  خود را از آب زمزم پر مى كنند وبه نزدیک در خانه کعبه  مى آورند وشخصی موظف ، سطل ها به داخل خانه کعبه انتقال میدهد .

در اين هنگام امير مكه مكرمه در صورتى كه از فرزندان او كسى حاضر باشد و نيز قاضى القضات مكه و ساير مأموران و بزرگان شهر همگى جارو به دست منتظر شروع مراسم شست و شو میشوند.
اولین سطل آب زمزم توسط  امير مكه و خانواده اش ر ديوارها و زمين كعبه ريخته مى شود و سپس ديگران نيز سطل های آب خود ر ا بر دیوار های داخل خانه مى ريزند.  سطل های خا لی توسط افراد مخصوص به بیرون خانه کعبه انتقال ودر بدل آن سطل های پر انتقال می یابد .
این مراسم با بسیار شوق وذوق با بسیار ارامی ووقار وافتخار  صورت میگرد ، در ختم آب پاشی بر دیوال های خانه کعبه مراسم عطر کاری آغاز میشود
.
در این مرحله ظرف های پر از عطر و گلابِ قبلآ پر شده در ظرف های  مخصوص، به وسيله امير مكه و هيأت همراه وى به ديوارها ی داخل خانه کعبه ماليده مى شود.

بعداز آن عنبر و عود توسط  قاضى القضات مكه پس از آن توسطّ هر كس كه مايل باشد سوزانده و تبخير مى شود. برخی از اوقات در اين هنگام امير مكه تعدادى از جاروهاى که برای  شست و شو داخل خانه کعبه بکار برده شده است  برای مطوفین كه در اطراف درِ كعبه، ودر مطاف گرد آمده اند، به عنوان تبرّك پرتاب میشوند .

در اين لحظه يكى از اعضاى خانواده شيبى مراسم دعا را بجا مى آورد ومراسم  شست و شو خانه کعبه به پايان مى رسد. ومدعوین یکی بعد از دیگر  از خانه كعبه خارج مى شوند.
بعد از اینکه اخرین فرد از خانه کعبه بیرون شود ،کلیدار خانه  كعبه، كه از فامیل
 شيبى میباشند ، داخل خانه کعبه گردیده ودیوار های خانه  یکبار دیگر توسط تکه های مخصوص خشک گردیده ، وبا استعمال دوباره  عطر و بخور ختم مراسم شست شو خانه کعبه به پایان میرسد . ودر خانه کعبه دوباره فقل میگردد .
نویسنده کتاب  «
تاريخ الكعبة المعظمه»    در مورد شست و شوى كعبه مینویسد :
شست و شوى كعبه در حال حاضر سال دوبار صورت میگرد ، برای بار اول
 پيش  مراسم حج و بار ديگر بعد از ختم

مراسم حج وسفر همه ای حجاج از شهر مکه :
مطابق روایات اولين شست و شو خانه کعبه معمولاً در اواخر ماه ذى القعده و يا اوايل ماه ذى الحجه وبرای دوم  درروز دوازدهم ربيع الأول  صورت میگیرد .اما چگونگى شستوشوى آن، بدين صورت است:

 در سحرگاه  روز تعيين شده برى شست و شوى كعبه معظمه، رييس خدمه كعبه معظمه، لحظ بعد از  طلوع آفتاب، به كنار حطيم مى آيد، در حالیکه  كليددار كعبه كه از آل شيبه است او را همراهى مى كند.

در اين لحظه، درِ كعبه باز مى شود و خدمه ظرف های  گلاب و بوتل های  عطر گل و عود و عنبر و بخورها و چوب عود را به همراه پارچه هايى كه معمولا ً از نوع شال كشميرى است، به درون كعبه انتقال داده میشوند .
اين پارچهها را افراد به هنگام شست و شوى كعبه به دور كمر خود مى بندند. همواره رسم بر اين بوده است كه رييس خدمتكاران و سدانت كعبه، از پادشاهان، اميران، واليان و يا وزيران دولت و قضات و مديران ادارات و بزرگان، جهت شست و شوى كعبه دعوت به عمل مى آورد.

پيش از آغاز اين مراسم، تمامى وسايل و لوازم شست و شوى در خانه كعبه حاضر مى شود. رييس اوقاف طبق معمول جاروها را حاضر مى كند و وریس بخش زمزم، مسؤولان حمل آب و سقاها را در كنار چاه زمزم حاضر مى كند. در اين هنگام ابتدا سطل ها به وسيله سقاها از آب زمزم پر مى شود و دست به دست به وسيله خدمتگزاران كعبه به داخل خانه خدا انتقال مى يابد. پس از انجام اين كارها، دعوت شدگان، به درون كعبه راهنمايى مى شوند. سپس هر يك پارچه ها  را كه پيشتر به آن اشاره كرديم بر مى دارد و به كمر خود مى بندد و آنگاه جاروي ها به دست مى گيردو همگى به شست و شوى درون كعبه به وسيله آب زمزم مخلوط باگلاب مشغول مى شوند.
در پختم شست و شوى زمين كعبه و بخشهايى از اطراف ديوارها پايينى آن، افراد به وسيله عطر گل به اندازه ارتفاع قامت يك انسان ديوارها را با عطرهاى ياد شده آغشته مى كنند.
اين عطر گلها، در ظرفهايى آهنى سفيد يا  هم بوتل های شيشى قرار داده شدهاند. در پايان عطر افشانى ديوارها، عنبر و عود و چوب عود را در منقل های  بسيار زيبايى قرار مى دهند و در فضای  كعبه تبخير مى كنند و پس از خشك كردن زمين كعبه، به وسيله اسفنج ها مخصوص و در انتهى مراسم شست و شوى كعبه معظمه و خوشبو كردن آن، خدمتگزاران كعبه تعدادى از جاروهى استفاده شده در مراسم را بين افرادى كه در خارج از كعبه و نزديك به درِ آن اجتماع كردهاند، تقسيم مى كنند.
عطری ساختن کعبه :
استفاده از عطر و پاكيزگى ، يكى از بهترين عادات قدیمی عرب به شمار آمده و آنان همواره به وسيله بخور و عود و صندل و كُنْدر و جز اينها، خود و محيط خويش را خوشبو و معطر مى كرده اند. دين مبين اسلام نيز تأكيد فراوان بر اين مطلب داشته و روايات و احاديث فراوانى در اين مورد وارد شده است كه از مجموعه آن احاديث و روايات مى توان اينگونه نتيجه گرفت كه اسلام تأكيد فراوان بر استفاده از عطر و بخور و جز اينها، بخصوص  به هنگام حضور در اجتماعات و نماز جمعه و اعياد و بطور كلى در هر مناسبتى كرده است.

http://www12.0zz0.com/2011/10/13/05/902025505.jpgدر اين ميان، كعبه مشرفه، كه محلی  است مقدس و موقعيت خاصى را در ميان مردم در طول تاريخ داشته و دارد، از اين قاعده مستثنى نبوده است و آن را همواره با عطرهى مختلف خوشبو مى كرده اند.
مورخین مینویسند که رسم عطری ساختن کعبه  حتی در دوران جاهليت  نیز مروج بود . وعربها  بطور متداوم داخل وبیرون خانه کعبه را بشمول دوشاخ قوچ از سوی پروردگار برای بجای اسماعیل ، برى حضرت ابراهيم عليه السلام  آورده شد و قربانى گرديد  آن را  بر ديوار مقابل درِ كعبه قرار داده بودند نيز معطر می ساختند .

ناوه :
 ناوه بر بام خانه، ميان ركن عراقى تا شامى و بر فراز حجر اسماعيل واقع است. میگويند آن را نخست حجاج بن يوسف بنا نهاد تا باران بر بام خانه جمع نشود. در روايت آمده است كه دعا در زير ناودان كعبه مستجاب است.
حجر
خواننده محترم !
حجر  ميان ركن شامى و عراقى و با ديواره‏اى به صورت نيم دايره، به ارتفاع 30/1 و عرض 50 سانتيمتر قرار دارد.
مسمی ساختن  « حجر  » بنام  « حجر اسماعیل »  وآنرا به  اسماعیل علیه السلام،نسبت دادن خطا ء واشتباه  میباشد ،زیرا این حجر مدتهای مدیدی پس از اسماعیل علیه السلام به این حجر (دیوار کوتاه محوطه مانند) تبدیل شده است . بنا

بهتر وصحیح تر آنست که گفته شود: حجر، بدون اینکه آنرا به کسی نسبت دهیم .
وانتساب کردن حجر به حجر اسماعیل یک خطا ء است  ، ازجانب دیگر هیچ نص صحیحی وارد و ثابت نشده است که در این  محوطه (حجر) اسماعیل علیه السلام دفن شده باشد یا اینکه هاجر در آنجا دفن شده باشد!هر چند که احادیث موقوفی با سند واهی در مورد از طرف برخی از علما ء وارد شده است که در آنجا اسماعیل علیه السلام مدفون است!
(که این روایت به هیچ صورت  قابل استناد نمیباشد ) ( برای کسب معلومات دقیق میتوانید به کتاب «
 تحذیر الساجد من اتخاذ القبور مساجد شیخ ألبانی رحمه الله ص 75 ، 76‏» مراجعه کنید.
وهمچنان
 ادعای مدفون شدن مادر اسماعیل علیه السلام یا فرزندان وی در داخل کعبه امری بعید است و در این باره هیچ نصی به اثبات نرسیده است.
مورخین مینویسند که در حقیقت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام زمانیکه  کعبه را بنا نهادند، آن قسمتی که اکنون بنام حجر شناخته می شود نیز شامل خود کعبه بود بعدها دیوارهای کعبه بر اثر آتش و سیل خراب شدند و در زمانیکه هنوز پیامبر صلی الله علیه وسلم به پیامبری مبعوث نشده بودند قبیله قریش مابقی دیوارهای کعبه را نیز ویران کردند سپس از نو آنرا بنا نهادند، ولی در هنگام تجدید بنا توسط قریش تمامی محوطه کعبه ایکه ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام ساخته بودند را بازسازی نکردند و آن قسمت که بنام حجر مشهور است از اصل کعبه کم شد و لذا از آن خارج گشت (درحالیکه ابتدا محوطه حجر داخل محوطه چهار دیوار کعبه بود) و در عوض با کم شدن محوطه کعبه، دیوار کوتاهی را در کنار کعبه ساختند به نشانه اینکه آن قسمت (که الان حجر نامیده می شود) جزئی از کعبه است و قریش پیمان بستند که داخل آن (حجر) نشوند مگر صدقه پاکی را بپردازند یعنی همان شرطی را که لازم می دانستند قبل از داخل شدن به کعبه اجرا نمایند و همچنین شرط کردند تا در آنجا معامله و بیعی انجام دهند.
و در صحیحین از عایشه رضی الله عنها روایت است:
«عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّه عَنْهَا قَالَتْ: سَأَلْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم عَنِ الْجَدْرِ، أَمِنَ الْبَیْتِ هُوَ؟ قَالَ: «نَعَمْ». قُلْتُ: فَمَا لَهُمْ لَمْ یُدْخِلُوهُ فِی الْبَیْتِ؟ قَالَ: «إِنَّ قَوْمَکِ قَصَّرَتْ بِهِمُ النَّفَقَةُ». قُلْتُ: فَمَا شَأْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا؟ قَالَ: «فَعَلَ ذَلِکَ قَوْمُکِ لِیُدْخِلُوا مَنْ شَاءُوا، وَیَمْنَعُوا مَنْ شَاءُوا، وَلَوْلا أَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِیَّةِ، فَأَخَافُ أَنْ تُنْکِرَ قُلُوبُهُمْ، أَنْ أُدْخِلَ الْجَدْرَ فِی الْبَیْتِ، وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالأَرْضِ». (بخاری:1584)
عایشه رضی‏الله‏ عنها می‏گوید: از رسول‏ الله صلی الله علیه وسلم
  پرسیدم: آیا حطیم (قسمتی که اکنون بنام حجر شناخته می شود) جزو کعبه است؟ فرمود: «بلی». عرض کردم: پس چرا آنرا جزو بنای کعبه، قرار نداده اند؟ فرمود: «زیرا هزینه قومت (یعنی قریش) برای این کار، کافی نبود». دوباره گفتم: چرا دروازة کعبه  را در ارتفاع زیاد، قرار داده اند؟ فرمود: « برای اینکه قومت کسی را که مایل باشند، اجازة ورود دهند و کسی را که نخواهند, از ورود به آن، جلوگیری نمایند. و اگر قومت تازه مسلمان نبودند و بیم آن نمی رفت که این کار را نپسندند, حطیم را جزو بنای خانه خدا، قرار می دادم و دروازة کعبه را نیز هم سطح زمین، می کردم».

نماز خواندن در حجر:
آنچه که علما آنرا صحیح می دانند، اینست که نماز فرض در داخل کعبه جایز نیست بجز نماز نوافل و سنت، و با توجه به مطالب فوق چون حجر هم در حقیقت بخشی از کعبه بود که بعدها از آن جدا شد، لذا خواندن نماز فرض در آن محوطه نیز جایز نبوده مگر نماز نوافل.
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  صلی الله علیه وسلم دَخَلَ الْکَعْبَةَ، وَأُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ، وَبِلالٌ، وَعُثمَانُ بْنُ طَلْحَةَ الْحَجَبِیُّ، فَأَغْلَقَهَا عَلَیْهِ، وَمَکَث فِیهَا، فَسَأَلْتُ بِلالا حِینَ خَرَجَ: مَا صَنَعَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم ؟ قَالَ: جَعَلَ عَمُودًا عَنْ یَسَارِهِ وَعَمُودًا عَنْ یَمِینِهِ وَثلاثةَ أَعْمِدَةٍ وَرَاءَهُ، وَکَانَ الْبَیْتُ یَوْمَئِذٍ عَلَی سِتَّةِ أَعْمِدَةٍ، ثمَّ صَلَّی.  وفی روایة: عَمُودَیْنِ عَنْ یَمِینِهِ. » (بخاری:505)
از عبد الله بن عمر رضی الله عنهما روایت است که رسول ‏الله صلی الله علیه وسلم باتفاق اسامه بن زید، بلال و عثمان بن طلحه وارد کعبه شد. و عثمان بن طلحه دروازه را بست. رسول ‏الله صلی الله علیه وسلم  پس از مدت کوتاهی، بیرون آمد. عبد الله بن عمر می‏گوید: از بلال  رضی الله عنه پرسیدم:پیامبر صلی الله علیه وسلم داخل کعبه چه کرد؟ گفت: ایشان طوری ایستاد که یک ستون، سمت چپ و یک ستون، سمت راست و سه ستون، پشت سرش قرار داشت. آنگاه، نماز خواند. قابل ذکر است که کعبه در آن زمان،  شش ستون داشت. و در روایتی دیگر آمده است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم دو ستون، سمت راست خود گذاشت.

مقام ابراهيم :
مقام در لغت به ‏معناى محل قیام و جاىِ ایستاده شدن را میگویند .
و مقام ابراهیم  عبارت ازهمان محلی است که : حضرت ابراهیم علیه السلام در زمانیکه کعبه را  بناى مینمود بر آن ایستاد میشود و با کمک حضرت اسماعیل (ع) کعبه را بنا نهاد .
همچنان دربرخی از روایات تاریخی آمده است  : زمانیکه  حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) مشغول بنای کعبه بودند تا جایی که دست ابراهیم نمى‏رسید ، سنگی را زیر خویش داد وبه بنای کعبه ادامه ، قوت کار  چنان بود که در نهایت جای پای اش در سنگ باقی ماند
.
محل مقام ابراهیم :
براساس برخی از روایات  میگویند که مقام ابراهیم تا فتح مکه به دیوار کعبه چسبیده بود و بعد از فتح، مکه پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم آنرا  از دیوار کعبه جدا درفاصله حدود 13 مترى ديوار كعبه و در سمت حجر الاسود،  قرار داد .

ساختمان اولی مقام ابراهیم بعد از فتح مکه از چوب وسنگ بود ، وچهار اطراف آن آیات قرآنی  تحریر یافته بود ، چون از فضاى مطاف مى‏كاست ومحلی را برای حجاج ضیق میساخت ، بنآ در سال 1385 ه . ق. به تجویز  دولت عربستان  سعودی محلی مقام ابراهیم که از چوب وسنگ بنا ء یافته بود تخریب وبجای آن قبای طلای رنگ که جای پای ابراهیم علیه وسلم بو ضاحت دیده میشود ،  ساخته شد .
مقام ابراهیم طوریکه گفتیم  سنگى مرمری به رنگ سفید مایل به زرد و سرخ است. این سنگ به شکل مکعب، با مساحت حدود 40 × 40 سانتى‏متر و یا 36 × 36 سانتى‏متر با ارتفاع بیست سانتى‏متر است که با پوشش ورق طلاى خالص اطراف آن بسته شده و جاى دو پا در وسط آن دیده مى‏شود .
منزلت این مقام :
طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)
همچنان پروردگار با عظمت ما  در ( آیه 97 سوره آل عمران ) میفرماید :
«  فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَمَن دَخَلَهُ کَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ  » ( در آن نشانه‏هایى روشن است ( از جمله )  مقام ابراهیم است و هر که در آن درآید در امان است و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است (  البته بر ) بر کسیکه  بتواند به سوى آن راه یابد و هر که کفر ورزد یقینا خداوند از جهانیان بى‏نیاز است

طبق آیات قرآن این مقام یکی از شعائر الهی است: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵)

طوریکه یاد اور شدیم : مقام ابراهیم،مکانی است که ابراهیم  علیه السلام درهنگام ساختن کعبه درآنجا توقف نموده است ومشروع است که درپشت آن مقام به سمت قبله بعد ازهرطوافی دو رکعت نمازخوانده شود، البته  در رکعت اول سوره کافرون ودر رکعت دوم سوره اخلاص قرائت شود.
در حدیثی شریف در مورد دو رکعت نماز در مقام ابراهیم آمده است :
 « عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّه سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَیْتِ للْعُمْرَةِ، وَلَمْ یَطُفْ بَیْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، أَیَأْتِی امْرَأَتَهُ؟ فَقَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلمفَطَافَ بِالْبَیْتِ سَبْعًا، وَصَلَّی خَلْفَ الْمَقَامِ رَکْعَتَیْنِ، وَطَافَ بَیْنَ الصَّفَا وَالْمَرْوَةِ، وَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ الله أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.» (بخاری: 395  )
یعنی: از عبدالله بن عمر رضی الله عنهما سؤال کردند: اگر شخصی به قصد ادای عمره، بیت را طواف نماید ولی سعی بین صفا و مروه را انجام ندهد، آیا می تواند با همسرش، همبستری کند؟ (یعنی می‏تواند از احرام عمره خارج شود)؟ جواب داد: رسول ‏الله صلی الله علیه وسلم که به مکه تشریف آورد، نخست، بیت را طواف نمود و دو رکعت، نماز طواف، خواند. سپس بین صفا و مروه، سعی نمود. و ایشان صلی الله علیه وسلم بهترین الگو، برای شماست.

یادداشت :

تعداد کثیر از علما ء بدین عقیده اند که ادای نماز  طواف حتمی نیست که حتمآ در عقب این مقام صورت گیرد ، بلکه در تمام قسمت‌های مسجد حرم شریف جایز است و حجاج میتوانند در صورتیکه ازداحام باشد ، نماز دو رکعتی طواف خویش را  با فاصله‌ی دور از مکان طواف، بجاء اورند . طوریکه در برخی از روایات آمده است که : امیرالمؤمنین عمر رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ نماز طواف را در مکان (ذی طوی) خوانده است و همه می‌دانیم که (ذی طوی) از مسجدالحرام فاصله دارد چه برسد به این که در داخل مسجد الحرام باشد.
مُلْتَزَم :
آن قسمت از ديوار خانه، كه ميان حجر الأسود و درِ خانه كعبه واقع است را ملتزم نامند ، ومستحب است حجاج  درنزد « ‌ملتزم‌  »   رفته و دعا بخوانند:
بيهقي از ابن عباس روايت‌كرده است‌كه او بين « ‌ركن‌ « و « ‌باب -دركعبه‌ « مي‌ماند و دعا مي‌كرد ومي‌گفت‌: بين ركن ودركعبه ملتزم مي‌باشد و هركس آنجا ملازم شود هرچه ازخداوند، تقاضاكند خداوند به وي عطاكند. ازعمروبن شعيب ازپدرش و از جدش روايت شده‌كه‌گفت‌: پيامبر صلي الله عليه و سلم  را ديدم‌كه روی  و سينه خود را به  «  ‌ملتزم‌ « چسبانده بود. بعضي‌گفته‌اند:
«  ‌ملتزم‌«
عبارت است از حطيم .
بخاري‌گويد:
حطيم عبارت است از حجره‌اسماعيل‌، و حديث اسراء را در تاييد اين مدعا ذكركرده است‌كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  گفت‌: در حاليكه در حطيم خوابيده بوديم و در بعضي روايات‌گفته است‌: در حجره خوابيده بوديم‌. وگفته است‌كه حطيم بمعني محطوم مانند قتيل بمعني مقتول مي‌باشد
.
مستجار
 مستجار در كنار ركن يمانى و در قسمت مقابل درِ كعبه واقع شده و آن زمان كه كعبه دو در داشته، درِ ديگر آن در اين محل بوده و سپس مسدود گرديده است .
در مکه  نماز  بهتر است یا  طواف :
حقیقت آنست که نماز در مسجدالحرام و طواف به دور کعبه هر دوی آنها دارای فضیلت بزرگی هستند، چنانکه از جابر رضی الله عنه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «صَلاةٌ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَفْضَلُ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ صَلاةٍ فِیمَا سِوَاهُ».    یعنی: نماز در مسجدالحرام افضلتر از یکصد هزار نماز نسبت به سایر مساجد است.

أحمد (14284) وابن ماجه (1406) وصححه ‏الألبانی فی إرواء الغلیل (1129) .‏

طواف کعبه :
در حدیثی از عبدالله ابن عمر رضی الله عنه روایت است که گفت: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «مَنْ طَافَ بِهَذَا الْبَیْتِ أُسْبُوعًا فَأَحْصَاهُ کَانَ کَعِتْقِ رَقَبَةٍ، لا یَضَعُ قَدَمًا وَلا یَرْفَعُ أُخْرَی ‏إِلا حَطَّ اللَّهُ عَنْهُ خَطِیئَةً وَکَتَبَ لَهُ بِهَا حَسَنَةً». ‏ ترمذی (959)‏ و صححه الألبانی فی صحیح الترمذی .‏

یعنی: هرکس هفت بار به دور این خانه (کعبه) طواف کند، این طواف برای او بمانند آنست که یک برده را (در راه خدا) آزاد کرده باشد، هیچ قدمی را بر نمی دارد و دیگری را بلند نمی کند مگر آنکه خدای متعال گناهی را از او پاک می کند و برایش حسنه ای می نویسد».

علامه عبدالعزیز ابن باز رحمه الله در این مورد گفتند:
«تفضیل نماز بر طواف یا طواف بر نماز محل نظر (یعنی تفصیل) است؛ بعضی از اهل علم گفته اند که برای فرد غریب (کسی که مقیم مکه نیست) افضل آنست که طواف زیاد کند، زیرا او می تواند نماز را در هر مکانی بخواند، و نماز تنها مختص به مسجدالحرام نیست، اما طواف جز در کعبه حاصل نخواهد شد (و جایز نیست) و چون او مقیم مکه نیست و قرار است بزودی از آنجا خارج و دور شود، پس به غنیمت گرفتن طواف اولی تر است.

اما برای فرد مقیم مکه نماز افضلتر است، زیرا جنس نماز از جنس طواف افضلتر است، پس اگر نماز بیشتر بخواند بهتر و افضلتر است». مجموع فتاوی الشیخ ابن باز (16/367) .‏

و در پاسخ به سوالی در این مورد گفتند:  آیا نماز خواندن در حرم بهتر است و ‏یا تکرار طواف کردن؟

«در تفضیل بین این دو اختلاف نظر هست، اما اولی آنست که هر دو امر را با هم جمع نمود؛ یعنی هم نماز (سنت) زیاد خوانده شود و هم طواف زیاد کرد، تا هر دو خیر را با هم بدست آورد و جمع کرد، و بعضی از علما گفته اند: فضیلت طواف در حق غرباء (کسانی که اهل مکه نیستند) بیشتر است، زیرا آنها در سرزمینهای خود به کعبه دسترسی ندارند، پس (برای آنها) مستحب است که زیاد طواف کنند مادامیکه در مکه هستند، و گروهی از علما نماز را بر طواف برتر دانسته اند.

 و افضل و اولی آنست که هم آنرا و هم دیگری را زیاد انجام داد، هر چند که فرد غریب باشد (و مقیم مکه نباشد) تا آنکه فضل هیچکدام از آن دو را از دست ندهد». مجموع فتاوی و مقالات متنوعة الجزء السابع عشر.

 آب زمزموتاریخچه آن
در مورد تاریخچه آب زمزم  به این حدیث مراجعه مینمایم  که : امام بخاري از ابن عباس روايت‌كرده است‌كه هاجر عليها السلام وقتي كه او و فرزندش اسماعيل دچار تشنگي گرديدند بركوه مروه رفت و صدائي شنيد، بخويشتن ‌گفت‌: «  ‌خاموش‌، سپس بدقت‌گوش داد و دوباره همان صدا را شنيد و گفت‌: براستي صدايت را شنيدم‌، اگر فريادرس هستي‌. آنگاه فرشته‌اي را در محل فعلي زمزم ديد،‌كه با پاشنه يا بال خود، آنجا را مي‌كند تا اينكه آب پيدا شد.
هاجر شروع ‌كرد بكندن آن تا بصورت حوض درآيد و با مشت از آن برمي‌گرفت و مي‌نوشيد و فوراً جاي مشت او آب فوران مي‌زد»
‌.
ابن عباس‌گويد: پيامبر صلي الله عليه و سلم  گفت‌:«  رحم الله أم إسماعيل، لو تركت زمزم – أو قال: لو لم تغترف من الماء – لكانت زمزم عينا معينا  » ( خدا مادر اسماعيل را بيامرزد، اگر زمزم را بحال خود مي‌گذاشت و ازآن با مشت برنمي‌داشت و جلوآن را نمي‌گرفت‌، زمزم بصورت چشمه روان درمي‌آمد) ‌. اوگفت‌: سپس هاجر ازآن آب نوشيد و بچه‌اش را شير داد.
فرشته به وي‌گفت‌:
از خشك شدن و ضايع شدن آب اين چشمه نترسيد. بيگمان اين جوان – اسماعيل -‌و پدرش خانه خدا -‌بيت‌الله الحرام -‌را در اينجا بنيان مي‌نهند و خداوند دوستان خود را تباه نمي‌كند وآنان را ضايع نمي‌گرداند.
مورخین مینویسند که آثار  چاه آب زمزم  پس از مدتى  از ميان رفت تا آن كه عبدالمطلب بار ديگر آن را حفر نمود و از آن زمان تا كنون حاجيان از اين آب بهره‏مند مى‏شوند.
در توسعه اخير سالن‏هاى جداگانه‏اى براى زنان و مردان، در طبقه زيرزمين مطاف، در كنار چاه ساخته شده و زائران از شيردان هاى آبى كه در آنجا نصب شده و نيز از ظرف‏هاى وکلاس كه در نقاط مختلف مسجد الحرام از آب زمزم پر مى‏شود استفاده مى‏كنند.
خصو صیت خاصی آب زمزم:
1- اولین برجستگی خاصی که در آب زمزم قرار دارد اینست که :اين آب در مقدس ترين مکان روي زمين يعني در نزديکي بيت الله الحرام ومقام ابراهيم فواره نموده است. 
2- دومین خصوصیت آب زمزم درآناست که :قلب مبارک پيغمبر صلي الله عليه وسلم به اين آب شستشو داده شده است، سينه پيغمبر صلي الله عليه وسلم چهار مرتبه شکافته شد و قلب مبارک شان به آب زمزم شسته شد چنانچه در صحيح بخاري روايت شده يکمرتبه در سنين چهار سالگي که درنزد مادر رضاعي خود حليمه سعديه بود ومرتبه ديگر در ده سالگي ومرتبه سوم وقتيکه با نزول وحي توسط جبرئيل به پيغبمري مبعوث شد ومرتبه چهارم شب اسراء ومعراج وقتيکه به آسمانهاعروج نمودند. 
3-سومين خصوصیت آب زمزم اينست که جانشين غذاء بوده ودر گرسنگي انسان را کفايت مي کند امام قرطبي درين مورد فرمود: خداوند ملکي را فرستاد وآن ملک آب را فواره دادکه در جاي خوراک مياستد ودرصحيح مسلم روايت شده: آنگاه که ابوذر رضي الله عنه به مکه آمد وداخل حرم شده ومدت سي روز درآنجا باقي ماند پيغمبر صلي الله عليه وسلم از او پرسيد ازچي وقت در اينجاهستي؟ ابوذردرجواب گفت مدت سي شبانه روزميشود پيغمبر صلي الله عليه وسلم پرسيد کي تو را غذا ميداد؟ اوگفت غذايي من آب زمزم بود وازنوشيدن آن فربه شدم وهيچ احساس گرسنگي نميکنم.
رسول معظم اسلام فرمودند اين آب مبارکي است که غذايي خوردني نيز ميباشد.
وامام ابن قيم درکتاب ارزشمندش زادالمعاد ميفرمايد:
« کساني زيادي را ديدم که غذايي شان آب زمزم بود وهيچ احساس گرسنگي نميکردند وتوأم با ديگر مردمان طواف نموده و مناسک حج را به توانائي کامل انجام مي دادند حتي بعضي شان برايم گفتند که مدت چهل روز غذاي آنها آب زمزم بوده است
.
4- خصوصيت ديگر آب زمزم در اين است که در این آب  شفاء بسیاری از امراض حسي و معنوي در آن نهفته است چنانچه پيغمبر صلي الله عليه وسلم در حديث ابن عباس فرمودند: آب زمزم شفاء بيماري مي باشد.

آیا طهارت کردن بوسیله آب زمزم جایز است؟

امام نووی رحمه الله چنین می گوید : «طهارت با آب زمزم نزد ما (شافعیه) مکروه نیست، و این رأی تمام علماء است، بجز روایتی از امام احمد (که جایز ندانسته). دلیل ما اینست چون : ممنوعیتی برای آن ثابت نشده است، و از پیامبر صلی الله علیه وسلم ثابت شده که فرمودند : « إنَّ المَاءَ طَهُورٌ لا یُنَجِّسُهُ شیءٌ». صحیح أبی داود (59).
یعنی :
 «آب پاک کننده است و هیچ چیز آن را نجس نمی کند».
و اما آنچه که از ابن عباس در نهی شستن بوسیله آب زمزم وارد شده، صحیح نیست (یعنی روایت منتسب به ایشان صحیح نیست)».برای معلومات مزید مراجعه شود به :(کتاب فتاوی الإمام النووی” (ص16).
یادداشت :
 بسیاری از علماء استفاده از آب زمزم را برای ازبین بردن  نجاسات مکروه و حتی بعضی علماء آنرا حرام دانسته اند، واما م ابو حنفیه تصریح کرده اند: غسل جنابت نباید با آب زمزم باشد. (إرشاد الساری شرح مناسک ملا علی القاری” (ص 328).
آداب نوشیدن آب زمزم :
تعداد ی از علما ء بدین عقیده اند که :نوشیدن آب زمزم بمانند دیگر آبها، مستحب است که بصورت نشسته صورت گیرد ، ولی در ضمن می افزیند که : اگر کسی آب زمزم را ایستاده هم بنوشد ایرادی ندارد، زیرا ثابت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم بصورت ایستاده هم آب نوشیدند، ولی غالبا بصورت نشسته آب نوشیدند. و اینگونه نیست که آب زمزم حتما باید ایستاده باشد، چرا که دلیلی بر لزوم ایستاده خوردن آب زمزم وارد نیست، و اصلا دلیلی بر تفاوت آداب نوشیدن آب زمزم با آب معمولی نیست.
و آنچه از حدیث حدیث ابن عباس رضی الله عنه آمده که می‌گوید: « سَقَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ زَمْزَمَ فَشَرِبَ وَهُوَ قَائِمٌ ». بخاری (1637).یعنی: «از آب زمزم به رسول الله صلی الله علیه وسلم دادم و او با حالت ایستاده آن را نوشید».

علما این حدیث را دلیل بر جواز نوشیدن آب – معمولی یا زمزم – بصورت ایستاده می دانند، نه دلیل بر وجوب ایستاده نوشیدن آب زمزم! چرا که احادیث زیادی وارد شدند که ثابت می کند پیامبر صلی الله علیه وسلم آب را بحالت نشسته نوشیدند؛ و حتی از نوشیدن بصورت ایستاده نهی کردند، چنانکه از انس و ابوسعید خدری رضی الله عنهما روایت شده که : « أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ زَجَرَ ( فی لفظ : نَهَی) عَنْ الشُّرْبِ قَائِمًا» مسلم (2024) و (2025).یعنی: پیامبر صلی الله علیه وسلم از نوشیدن بحالت ایستاده نهی فرمودند.

اما علماء با جمع بین حدیث ابن عباس و احادیث دیگری که نوشیدن آب بصورت ایستاده را جایز می داند، با احادیث نهی از نوشیدن بصورت ایستاده، گفتند:
از آنجائیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم اکثرا بصورت نشسته آب نوشیدند، لذا افضل آنست بصورت نشسته آب نوشید، ولی جایز است که بصورت ایستاده هم آب نوشید ولی کراهت دارد، و فرقی بین آب معمولی با زمزم در این این حکم وجود ندارد.

امام نووی رحمه الله درباره احادیث وارد شده درباره نوشیدن آب چنین می گوید: «بحمد الله اشکال (و تعارضی) بین این احادیث وجود ندارد، و هیچیک از آن احادیث ضعف ندارند بلکه همه صحیح هستند، و رأی درست آنست که نهی پیامبر صلی الله علیه وسلم (بر ایستاده نوشیدن) حمل بر کراهت تنزیهی می شود، و اما اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم بصورت ایستاده آب نوشیدند، این دلیل بر جواز است، پس اشکال و تعارضی (بین احادیث) نیست…

(در ادامه می گوید): پیامبر صلی الله علیه وسلم برای بیان جواز چیزی گاها برای یک یا دو بار آنرا انجام می داد (تامردم بدانند که جایز است) ولی بر حالت افضل مواظبت و مداومت داشتند، و برای همین بیشتر وضوهای ایشان سه بار سه بار بود (یعنی اعضای وضو را سه بار می شستند) و بیشتر طواف ایشان با پیاده بود، و بیشتر نوشیدن ایشان بحالت نشسته بود، و این امر واضح و روشن است و کسی که اندکی علم داشته باشد در آن تشکیک وارد نمی کند.
تبرک با آب زمزم :
در حدیثی از ابوذر رضی الله عنه درماجرای اسراء ومعراج روایت شده است که: أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال:« … فنزل جبرئیل علیه السلام ففرج صدری، ثم غسل بها زمزم…» یعنی:جبرئیل فرود آمد و سینه  مرا شکافت و با آب زمزم شستشو داد. بخاری:349
محمود بن احمد بن موسی ابو محمد بدر الدین العینی حنفی در شرح این حدیث می گوید:« و این قطعا دلالت برفضل آب زمزم دارد؛ چرا که جبرئیل شستن سینه پیامبر صلی الله علیه وسلم را مختص آب زمزم گردانیده است.» عمدة القاری 9/277
ابن عباس رضی الله عنه می فرماید: پیامبر صلی الله علیه وسلم
  فرمودند:« إن الحمی من فیح جهنم، فأبردوها بماء زمزم.» یعنی:براستی که تب از(جنس) گرمای جهنم است ،پس آنرا با زمزم خنک گردانید. مسند امام  احمد 1/391
قطعا منتفع شدن از این همه منافع 
 آب زمزم به توفیق باری تعالی میسر است و به خاطر برکتی است که الله تعالی در آن آب قرار داده است.

هرچند خصوصیات و ویژگی های مبارک دیگری برای آن ذکر کرده اند ولی صحت آنها به إثبات نرسیده اند.
بردن آب زمزم با خود :
همه علماء برجایز بودن انتقال آب زمزم به تمامی نقاط و سرزمینهای دیگر جهت تبرک به آن، اتفاق نظر دارند.علت جواز آن هم حدیثی است از ام المونین عایشه رضی الله عنها که وی آب زمزم را با خود حمل می کرد و می گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم نیزهمین کار را می کردند.( ترمذی 3/295 حدیث حسن وغریب است)
ابن تیمیه رحمه الله می گوید:
 جایز است هرکس مقداری ازآب زمزم را با خود به جایی دیگر حمل کند زیرا که سلف صالح چنین کرده اند. (رسائل الکبری ابن تیمیه 2/1413).

اما تبرک به آب زمزم در شرع ثابت شده و حتی تبرک به آن در شرع مستحب است، ولی باید درنظر داشت که کسی که از آن می نوشد تا مریضیش شفا یابد شفا را همواره از جانب الله تعالی بداند و آب زمزم را با این نیت بنوشد که خداوند آن آب را سببی برای شفایش قرار داده است.
آب زمزم با فضیلت ترین آب روی کره زمین است.
الله تعالی به آب زمزم خصلتی شفا دهنده بخشیده که در دیگر آبهای معمولی وجود ندارد. خداوند تبارک وتعالی چاه زمزم را به خصوصیت های مبارکی مختص گردانیده است ازجمله:

 1- چاه زمزم با فضیلت ترین آب روی کره زمین است.
 ابن عباسس می گوید: که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرموده است :« خیرماء علی وجه الأرض ماء الزمزم »یعنی: بهترین آب برروی زمین آب زمزم است. طبرانی درمعجم الکبیر 11/98
و از ابوذر رضی الله عنه درماجرای اسراء ومعراج روایت شده است که: أن رسول الله صلی الله علیه وسلم قال:« … فنزل جبرئیل علیه السلام ففرج صدری، ثم غسل بها زمزم…» 
 یعنی:جبرئیل فرود آمد و سینه  مرا شکافت و با آب زمزم شستشو داد. بخاری:349
محمود بن احمد بن موسی ابو محمد بدر الدین العینی حنفی در شرح این حدیث می گوید:« و این قطعا دلالت برفضل آب زمزم دارد؛ چرا که جبرئیل شستن سینه پیامبر صلی الله علیه وسلم را مختص آب زمزم گردانیده است.»
 عمدة القاری 9/277

 2- سیرشدن کسی که آب زمزم را بنوشد.

 در جریان اسلام آوردن ابوذر رضی الله عنه، زمانی که سه روزدرمکه اقامت می کند، او اندازه یک روز و نیم به جای اینکه هرنوع طعامی بخورد، ازآب زمزم می نوشد وپیامبر صلی الله علیه وسلم به وی می گوید:« إنها مبارکة، إنها طعام طعم.» یعنی: به راستی که آب زمزم مبارک است و آن غذایی است که صرف گشته است. مسلم 4/1922

ابن اثیر رحمه الله می گوید:
« یعنی انسان با نوشیدن آن سیر می گردد همچنان که با خوردن غذا سیرمی شود.» النهایه لابی الأثیر 3/125

 3- شفا یافتن به وسیله نوشیدن آن.

 ابن عباس رضی الله عنه می فرماید: پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمودند:« إن الحمی من فیح جهنم، فأبردوها بماء زمزم.» یعنی:براستی که تب از(جنس) گرمای جهنم است ،پس آنرا با زمزم خنک گردانید. مسند امام  احمد 1/391

قطعا منتفع شدن از این همه منافع  آب زمزم به توفیق باری تعالی میسر است وبه خاطر برکتی است که الله تعالی در آن آب قرار داده است.

هرچند خصوصیات و ویژگی های مبارک دیگری برای آن ذکر کرده اند ولی صحت آنها به إثبات نرسیده اند.

علماء برجایز بودن انتقال آب زمزم به تمامی نقاط و سرزمینهای دیگر جهت تبرک به آن ،اتفاق نظر دارند.علت جواز آن هم حدیثی است از ام المونین عایشه رضی الله عنها که وی آب زمزم را با خود حمل می کرد و می گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم نیزهمین کار را می کردند.( ترمذی 3/295 حدیث حسن وغریب است)

ابن تیمیه رحمه الله می گوید:
جایز است هرکس مقداری ازآب زمزم را با خود به جایی دیگر حمل کند زیرا که سلف صالح چنین کرده اند.
 (رسائل الکبری ابن تیمیه 2/1413).

خلاصه اینکه، آب زمزم دارای خصلتها و ویژگیهایی است که الله تعالی به لطف خود در آن نهاده که سایر آبهای دیگر از داشتن آن ویژگیها محرومند و این فضل الله تعالی به مخلوقاتش است که در هرکس و هرچیز بخواهد قرار می دهد:  «ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(مائده 54)

یعنی: این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‏دهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

و تبرک به آب زمزم در شرع ثابت شده و حتی تبرک به آن در شرع مستحب است، ولی باید درنظر داشت که کسی که از آن می نوشد تا مریضیش شفا یابد شفا را همواره از جانب الله تعالی بداند و آب زمزم را با این نیت بنوشد که خداوند آن آب را سببی برای شفایش قرار داده است.

آیا جایز است که آب زمزم با توجه به خصوصیتی که دارد برای مداوا به جایی دیگر برده شود، آیا در صورت بردن به جایی دیگر همچنان خاصیتش را حفظ می کند؟ 

بله جایز است که انسان آب زمزم را از مکه به جاهایی دیگر ببرد، و خصوصیت هایی که در مکه دارد آن جا هم در آن وجود دارد.

طوریکه در حدیث ابی هریره و عاشه آمده: (ان النبیص کان یعوذ بعض اهله یمسح بیده الیمنی و یقول: اللهم رب الناس أذهب البأس واشف انت الشافی لاشفاء الا شفاءک شفاء لا یغادر سقما) رسول خدا صلی الله علیه وسلم برای یکی از اعضاء خانواده‌اش که مریض بود این دعا را می‌خواند و با دست راست او را مالش می‌داد: خداوند ای پروردگار انسان‌ها رنجوری را بیرون کن و شفا فرما زیرا تو شفادهنده‌ای و شفایی به غیر از شفای تو نیست شفای آن‌چنان که اثری از رنجوری باقی نگذارد. بخاری کتاب الطب: (5742) مسلم (2191) (46).

صفا و مروه‏
صفا و مروه نام دو كوهى است كه در مسعى قرار دارد و در موسم حج، حاجيان هفت بار فاصله ميان آن دو را طى مى‏كنند. با افزايشى كه در مساحت مسجد الحرام صورت گرفته، مسعى و مسجد الحرام به هم متصل شده است. طول آن 5/394 و عرض آن 20 متر است و ارتفاع طبقه اول 12 و طبقه دوم 9 متر مى‏باشد. هم اكنون قسمتى از كوه صفا باقى مانده ولى بخش عمده‏اى از كوه مروه در سال‏1374 شمسى با هدف گسترش محل، برداشته شده و تنها بخشى از كوه در محل دور زدن زير پاى سعى كنندگان باقى مانده است. مسعى مجموعاً 18 در دارد.

سعي ‌بين ‌صفا و مروه :
دليل مشروعيت آن‌:
 بخاري از ابن عباس روايت كرده است كه ابراهيم‌عليه السلام همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل شيرخواره را به مكه آورد وآنان راكنار بيت‌الله و زيرسايه درختي‌،‌كه بالاي محل فعلي زمزم قرار داشت‌، بجاگذاشت وآن روز، در مكه‌كسي وجود نداشت وآبي هم نبود وكيسه‌اي‌كه درآن خرما بود و مشكي‌كه آب داشت‌، در نزد آنان نهاد، سپس ابراهيم برگشت و رفت و مادر اسماعيل او را دنبال‌كرد وگفت‌: اي ابراهيم‌كجا مي‌روي و ما را در اين دره‌كه‌كسي و چيزي نيست‌، تنها مي‌گذاري‌؟ -‌چند بار اين حرف را تكراركرد و ابراهيم به وي توجهي نمي‌كرد و سوي او نمي‌نگريست‌. هاجرگفت‌: آيا خداوند ترا بدين دستور داده است‌؟ ابراهيم‌گفت‌: آري‌. هاجرگفت‌: پس خداوند ما را فراموش و تباه و ضايع نمي‌كند. در روايت ديگري آمده است‌كه هاجرگفت‌: ما را براي چه‌كسي ترك مي‌كني‌؟ ابراهيم‌گفت‌: براي خداوند. هاجرگفت‌: بدان راضي و خرسندم و برگشت ابراهيم هم راه خويش را پيش‌گرفت تا اينكه به “‌تثنيه -‌گردنه انتهاي دره” ‌كه او را نمي‌ديدند رسيد، آنگاه بطرف خانه كعبه ايستاد و دست بدعا برداشت و اين كلمات را برزبان آورد: «  ربنا إني أسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرم ربنا ليقيموا لصلاة فاجعل أفئدة من الناس تهوي إليهم، وارزقهم من الثمرات لعلهم يشكرون  » ( پروردگارا من فرزند وزن خود را در وادي بي‌كشت وذرع وبيابان سكونت دادم‌. نزد خانه محترم تو وكعبه معظم تو، آنان را نهاديم تا برپاي دارند نمازرا و بتو بردارند نياز را، پروردگارا دلهاي مردمان را به بسوي آنان متمايل‌گردان و همه را به سوي اين بقعه دوان گردان و روزيشان گردان‌، ميوه‌هائي را كه ازهمه جا بدانجا آرند، اميد مي‌دارم‌كه شكر آن بگزارند)‌.
هاجر در زير درخت نشست و فرزندش را دركنار خود نهاد و مشك را بدرخت آويزان‌كرد و ازآن نوشيد و طفلش را شيرمي‌داد تا وقتي‌كه آن مشك تمام شد و بدنبال آن‌، شيردر پستان وي نيز خشك‌گرديد وگرسنگي بر فرزندش چيره شد، تا اينكه هاجر با نگراني تمام‌، او را نگريست و اضطراب بچه را مشاهده‌كرد و تاب ديدن او را نداشت‌، برخاست و رفت تا اينكه بر بالاي تپه صفاكه نزديكتر بود قرار گرفت‌. سپس ازآنجا به سوي دره نگاه‌كرد، تا ببيند آياكسي هست‌؟ آنجاكسي را نديد. لذا از صفا پائين آمد، تا اينكه به دره رسيد، دامن خود را جمع‌كرد و چون انسان خسته‌اي برفتن خود ادامه داد تا اينكه ازوادي‌گذشت و به بالاي مروه رسيد و ازآنجا نگاه‌كرد تا ببيند آياكسي را مي‌بيند؟ آنجا هم‌كسي را نديد. هفت دوراين رفتن بين صفا و مروه را تكراركرد. ابن عباس‌گفت‌:
پيامبر صلي الله عليه و سلم  گفت‌: بدين سبب است‌،‌كه مردم هم سعي بين آن دو تپه را انجام مي‌دهند
.
حكم سعي ‌بين ‌صفا و مروه :
علما درباره سعي بين صفا ومروه بدين شرح اختلاف دارند:
الف -‌ابن عمر و جابر و عايشه از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و سلم  و مالك و شافعي و احمد، بنا بروايتي ازاو، مي‌گويند: سعي بين صفا و مروه ركني از اركان حج است‌. بگونه‌اي كه اگر حاجي آن را ترك‌كند، حج وي باطل و با قرباني يا چيزي ديگر، جبران نمي‌شود. و بر اين مذهب خويش بدلايل زير استدلال‌كرده‌اند:
1- بخاري بنقل از زهري‌گويد:
عروه‌گفت‌: از عايشه پرسيدم‌: نظرت درباره اين آيه چيست:« إن الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوف بهما »
(صفا و مروه ازجمله شعاير خداوند مي‌باشند، پس هركس به حج يا عمره رفت بروي‌گناهي نيست‌ كه آنها را نيزطواف‌ كند و سعي بين آنها را انجام دهد ).
بخداي سوگندگمان مي‌كنم‌كه اگركسي آنها را هم طواف نكرد بروي‌گناهي  نيست‌. عايشه‌گفت‌: اي پسرخواهرم‌، بد سخني‌گفتي اگر تاويل آيه آنگونه بود،‌كه تو مي‌گوئي‌، مي‌بايستي خداوند بگويد:«‌فلا جناح عليهه ان لايطوف بهما»‌. در صورتيكه چنين نيست‌. اين آيه درباره انصار نازل شده است‌. آنان پيش از اينكه اسلام بياورند، براي زيارت “‌منات‌“ طاغوت به حج مي‌آمدند وآنرا مي‌پرستيدند و آن بت در « ‌مشلل  » قدير قرار داشت و هركس‌كه بزيارت اين بت به  « ‌مشلل‌« مي‌رفت‌، سعي بين صفا و مروه را انجام نمي‌داد و ازآن پرهيز مي‌كرد، مبادا منات خوشش نيايد، چون بر صفا بت “اساف‌” و برمروه بت “‌نائله‌،“ وجود داشت‌. چون انصار اسلام آوردند دراين باره از پيامبر صلي الله عليه و سلم  سئوال‌كردند وگفتند: اي رسول خدا ما گناه مي‌دانستيم‌،‌كه صفا و مروه را طواف‌كنيم‌.كه اين آيه نازل شد:

«إن الصفا والمروة من شعائر الله…»  عايشه‌(‌رض‌)‌گفت‌: پيامبر صلي الله عليه و سلم  سعي‌بين صفا و مروه را بصورت سنت هميشگي درآورده است‌، پس‌كسي حق ندارد طواف آنها را ترك‌كند.
٢-‌مسلم از عايشه‌(‌رض‌) روايت كرده است كه گفت‌:
پيامبر صلي الله عليه و سلم  و مسلمانان سعي‌صفا و مروه را انجام داده‌اند و بصورت سنت هميشگي درآمده است و بجان خود سوگند مي‌خورم هركس حج‌كند وسعي‌صفا ومروه را
بجاي نياورد، خداوند حج او راكامل و تمام نمي‌كند.
٣-‌حبيبه دخت ابي تجراه يكي از زنان بني عبدالدارگفت‌: من همراه بعضي از زنان قريش‌، به خانه آل ابي حسين درآمديم و به پيامبر صلي الله عليه و سلم  نگاه مي‌كرديم‌كه بين صفا و مروه سعي انجام مي‌داد و ازار و زيرپوش ايشان بدوركمرش مي‌چرخيد، چون درسعي خود، تندگام برمي‌داشت‌، تا جائيكه مي‌توانم بگويم‌،‌كه زانوان او را مي‌ديدم وازاو شنيدم‌كه مي‌گفت‌:” ” اسعوا، فإن الله كتب عليكم السعي [سعي بين صفا ومروه را انجام دهيدكه خداوند آن را برشما فرض‌كرده است‌]‌”‌. احمد و ابن ماجه و شافعي آن را روايت‌كرده‌اند.
٤-‌سعي خود يكي ازعبادتها ونسك حج وعمره است‌، پس ركن حج و عمره مي‌باشد مانند طواف بيت‌الله‌.
ب -‌براي ابن عباس و انس و ابن الزبير و ابن سيرين و بروايتي از احمد، سعي بين صفا و مروه‌، سنت مي‌باشد، اگركسي آن را ترك‌كرد چيزي بر وي واجب نمي‌شود و بدينگونه استدلال كرده‌اند:
1-خداوندگفته است‌:” فلا جناح عليه أن يطوف بهما  [كه‌گفته‌:‌كسي‌كه آن را انجام دهدگناهي بر وي نيست و اين مي‌رساندكه واجب نيست بلكه مباح مي‌باشد. و سنت بودن هم از “‌من شعائر الله”‌، استفاده مي‌شود. و در مصحف ابي و ابن مسعود” فلا جناح عليه أن يطوف بهما ”  روايت شده است‌. اين روايت اگرچه قرآن بودن آن ‌را ثابت نمي‌كند، ولي ازمنزلت يك خبر پائين‌تر نيست و مي‌تواند تفسيرآيه باشد.
2- اين سعي بين صفا و مروه عبادتي است‌كه عدد آن مشخص است و به بيت‌الله تعلق ندارد، پس مانند رمي جمرات آنهم ركن نيست‌.
ج‌ امام ‌ابوحنيفه و سفيان ثوري و حسن بصري‌گفته‌اند: سعي بين صفا و مروه واجب است ولي ركن نيست‌، پس اگركسي آن را ترك‌كرد حج يا عمره او باطل نمي‌گردد بلكه قرباني براو واجب مي‌شود وبايد با ذبح‌گوسفند آن را جبران‌كند، و صاحب مغني اين راي را ترجيح داده است‌كه‌گفته‌:
-1‌
اين راي بهتراست‌، زيرا دليل وجوب برمطلق واجب بودن آن دلالت مي‌كند، نه اينكه وجوب آن بگونه‌اي است‌كه مقدمه واجب باشد و واجب بدون آن تحقق پيدا نكند.
٢-‌و سخن عايشه با سخن اصحاب ديگر معارض است‌.
٣-‌ابن المنذرگفته است‌كه حديث دخت ابي تجراه از مرويات عبدالله بن الموء‌مّل است‌كه درباره او سخنهاگفته‌اند و ازمفاد آن برمي‌آيدكه واجب است نه مقدمه واجب‌، چون مكتوب بمعني واجب است‌.
٤-‌چون در دوره جاهلي برآن تپه‌ها بتهائي وجود داشت‌، مردم‌گمان مي‌كردند كه در دوره اسلام سعي بين آنهاگناه است وآيه قرآن‌گفت‌: طواف آنها گناه نيست‌.
شرايط صحت سعي بين صفا و مروه
1-‌
بايد بعد ازطواف خانه‌كعبه باشد ٢-‌بايد هفت شوط وهفت دوره باشد ٣-بايد از صفا شروع و به مروه پايان يابد ٤-‌بايد سعي در راه بين صفا و مروه‌كه “‌مسعي‌” نام دارد صورت‌گيرد [14]‌.
چون پيامبر صلي الله عليه و سلم  چنين‌كرده است وگفته‌:”‌خذوا عني مناسككم [‌مناسك حج را از من فراگيريد]”‌. اگركسي پيش ازطواف خانه‌كعبه سعي‌بين صفا ومروه را انجام داد يا ازمروه شروع و به صفا خاتمه دهد و يا سعي‌را در ‌مسعي انجام ندهد، سعي  بين صفا و مروه او باطل است‌.
بالا رفتن بر صفا :
براي صحت سعي بين صفا ومروه‌، بالا رفتن ازصفا ومروه شرط نيست وليكن واجب است‌كه تمام فاصله بين آن دو تپه را طي‌كند و مقداري از خاك آن دو تپه را در اياب و ذهاب بسپرد و قدمهايش با خاك آنها تماس حاصل‌كند. اگر اندكي از فاصله بين آنها را نسپرد، سعي‌اوصحيح نيست تا اينكه آنجا راكه ترك شده است مجدد نسپرد.
موالات و پشت سرهم ‌آمدن دفعات سعي بين صفا و مروه‌:
در سعي‌موالات شرط نيست (‌مالكيه فاصله زياد را جايز نمي‌دانند) اگر در هنگام سعي‌بين صفا ومروه‌، مانعي پيش آيد وبين دفعات سعي‌فاصله بوجود آيد يا اينكه در هنگام سعي اقامه نمازگفته شد و فاصله افتاد، اشكالي نداردكه بعد از برطرف شدن مانع وگزاردن نماز، سعي خود را تكميل نمايد و ازآنجاكه قطع‌كرده بود، آن را ازسرگيرد. ازابن عمرنقل است‌،‌كه اومشغول سعي‌بين صفا ومروه بود، كه نياز به قضاي حاجت برايش پيش آمد، لذا اندكي دور شد و آب براي تجديد وضو خواست و پس از قضاي حاجت و تجديد وضو، ازهمانجاكه قطع‌كرده بود، سعي خويش را از سرگرفت‌. بروايت سعيد بن منصور. و همچنانكه بين دفعات سعي بين صفا و مروه موالات شرط نيست‌، موالات و پي در پي بودن بين طواف خانه‌كعبه وسعي‌بين صفا ومروه هم شرط نيست‌.
در مغني‌گفته است‌: امام احمدگفته است‌: اشكال ندارد كه بعد از طواف خانه كعبه‌، سعي بين صفا و مروه را بتاخيراندازد تا اينكه استراحتي‌كند يا اينكه تا شب آن را بتاخيراندازد. عطاء و حسن بصري نظرشان چنين بود و در تاخير آن‌، تا شب اشكالي نمي‌ديدند. و قاسم بن محمد و سعيد بن جبير، هم چنين مي‌كردند، زيرا موالات درخود سعي واجب نيست‌، پس موالات بين طواف و سعي بطريق اولي واجب نيست‌. سعيد بن منصورگويد: سوده زن عروه بن الزبير، سعي بين صفا و مروه را انجام داد و طواف خويش را در سه روز انجام داد، زيرا او بسيار چاق و درشت اندم بود، نمي‌توانست پشت سر هم آن را انجام دهد.
طهارت براي سعي :
بيشتر اهل علم براي سعي بين صفا و مروه‌، طهارت از جنب و حيض را شرط نمي‌دانند. زيرا پيامبر صلي الله عليه و سلم  به عايشه‌گفت‌: تو كه در حيض هستي و قاعده مي‌باشي « فاقضي ما يقضي الحاج، غير أن لا تطوفي بالبيت حتى تغتسلي » (هركاري را كه حاجيان مي‌كنند تو نيز بكن‌، غير از طواف خانه‌كعبه‌،‌كه آن را بعد از غسل انجام بده‌ )‌. بروايت مسلم‌.
عايشه و ام سلمه‌گفته‌اند: « ‌اگر زني طواف خانه‌كعبه را انجام داد و دوركعت نمازبعد ازطواف را هم‌گزارد، سپس قاعده شد، سعي‌بين صفا و مروه‌، را هم در حال قاعدگي انجام دهد اشكالي ندارد». بروايت سعيد بن منصور اگرچه مستحب است‌كه انسان در انجام تمام مناسك حج طاهر و پاك باشد و طهارت شرعاً مورد توجه است‌
.
 سعي بين صفا و مروه‌، سواره يا پياده :
مي‌توان سعيه بين صفا و مروه را، سواره يا پياده انجام داد، ولي پياده بهتراست‌. در حديث ابن عباس آمده است‌كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  پياده سعي را انجام مي‌داد، چون مردم فراوان‌، او را احاطه‌كرده بودند و نزد او جمع شده بودند، سوار شدند، سوار شد تا مردم او را ببينند و از او سئوال‌كنند. ابوالطفيل به ابن عباس‌گفت‌: آيا طواف بين صفا و مروه سواره‌، سنت است‌؟‌كه قوم تو مي‌پندارندكه سنت مي‌باشد.
ابن عباس‌گفت‌:
هم راست‌گفته‌اند و هم دروغ‌.گفتم‌: چگونه چنين چيزي ممكن است‌؟ ابن عباس‌گفت‌: پيامبر صلي الله عليه و سلم  كه مشغول سعي‌بود، آنقدر مردم پيرامون او جمع شدند و مي‌گفتند: اين محمد است‌، اين محمد است‌، تا اينكه دختران بالغ از خانه‌ها بيرون آمدند و پيامبر صلي الله عليه و سلم  هم مردم راكه در پيرامون او جمع شده بودند، آنان را بهم نمي‌زد و چون خيلي ازدحام زياد شد، او از روي ناچاري سوار شدند
.
بروايت مسلم و ديگران هر‌وله رفتن در بستر وادي بين “‌دوميل‌” و بقيه را با راه رفتن عادي‌، بهتر است‌. سواري در سعي‌اگرچه جايز است ولي كراهت دارد. ترمذي گويد:‌گروهي از اهل علم و همچنين شافعي‌، مكروه مي‌دانند كه‌كسي طواف خانه‌كعبه و سعي بين صفا ومروه را سواره انجام دهد، مگراينكه عذري در ميان باشد. مالكيه‌گويند: اگركسي بدون عذري سواره‌، سعي‌را انجام داد، بايد ازنو آن را انجام دهد، اگر وقت باقي باشد و اگر وقت باقي نباشد، بايد به خون ريختن گوسفندي آن را جبران‌كند، زيرا براي‌كسي‌كه توانائي راه رفتن داشته باشد، پياده سعي‌بين صفا و مروه را انجام دادن واجب مي‌باشد. ابوحنيفه هم چنين مي‌گويد. و عمل سواري پيامبر صلي الله عليه و سلم  را بعلت‌كثرت ازدحام و جمعيت مردم‌، درحضوراو توجيه نموده‌اند و آن را عذري براي او شمرده‌اند،‌كه مقتضي سواره انجام دادن آن شد.
مستحب است كه بين دو ميل را در فاصله صفا و مروه‌، سعي نمود درفاصله بين دو ميل مستحب است‌كه هر‌وله راه رفت وبقيه را با راه رفتن عادي‌. اين مطلب قبلا در حديث دختر ابوتجراه‌، بيان‌گرديد كه در آن آمده بودكه پيامبر صلي الله عليه و سلم  آنقدر با هروله و شتاب مي‌رفت‌كه زيرپوش ايشان بدوركمرش مي‌چرخيد و زانوان پيامبر صلي الله عليه و سلم  پيدا مي‌شد. درحديث ابن عباس آمده بود،‌كه ‌مشي با هروله وگام عادي بهترمي‌باشد. يعني در بستروادي بين دوميل با هروله وبقيه آن را با رفتن عادي‌. اگرهمه هفت دوربين صفا و مروه را باگامهاي عادي برود، اشكال ندارد و جايز است‌. سعيد بن جبيرگويد: عبدالله بن عمر را ديدم‌كه در بين صفا و مروه بطور عادي راه مي‌رود. سپس‌گفت‌: اگر با راه رفتن عادي‌، سعي بين صفا و مروه را انجام مي‌دهم‌، براي اينست‌كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  را ديده‌ام‌كه چنين راه مي‌رفت‌، و اگر هر‌وله مي‌كنم براي اينست كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  را چنين ديده‌ام‌. و من پير شده‌ام‌. بروايت ابوداود و ترمذي‌.
اين استحباب براي مردان است ولي براي زن هروله مستحب نيست‌، بلكه او با راه رفتن عادي سعي‌را انجام مي‌دهد
.
امام شافعي از عايشه روايت‌كرده است‌كه او زناني را ديدكه سعي‌را با هر‌وله انجام مي‌دهند، بدانان گفت‌: آيا ما – زنان پيامبر صلي الله عليه و سلم  – براي شما اسوه و مقتدي نيستيم‌؟ بر شما واجب نيست مگراينكه سعي را با راه رفتن عادي انجام دهيد. 
مستحب است بركوه صفا ومروه رفت و روبكعبه دعاكرد :
مستحب است وقتي‌كه حاجي برصفا ومروه صعود مي‌كند، روبكعبه بايستد و درباره دين و دنياي خويش‌، هرچه مي‌خواهد، دعا كند.
چنان مشهور است‌كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  از درصفا، بيرون رفت‌. چون به صفا نزديك شد، اين آيه را خواند:«  إن الصفا والمروة من شعائر الله  »( من از صفا شروع مي‌كنم كه خداوند بدان شروع كرده است‌ ) .
ازكوه صفا بالا رفت تا اينكه خانه‌كعبه بصورت واضح دیدیه میشود ، آنگاه رو به قبله ايستاد، سه بار توحيد و تكبيرگفت و خدا را حمدكرد وگفت‌:«  
لا إله إلا الله وحده لا شريك له، له الملك وله الحمد يحيي ويميت وهو على كل شئ قدير، لا إله إلا الله وحده أنجز وعده، ونصر عبده، وهزم الاحزاب وحده  نمود، سپس باگامهاي عادي ازآنجا به سوي مروه پائين آمد تا اينكه ازمروه نيزبالا رفت و به خانه‌كعبه نگاه‌كرد و بربالاي‌كوه مروه‌، همان دعاهائي را خواندكه بركوه صفا خوانده بود.
نافع‌گويد: ازعبدالله بن عمر شنيدم‌كه بركوه صفا دعا مي‌كرد و مي‌گفت‌:
«
اللهم إنك قلت: (ادعوني أستجب لكم) وإنك لاتخلف الميعاد، وإني أسألك – كما هديتني للاسلام – أن لا تنزعه مني حتى تتوفاني وأنا مسلم. »
(خداوندا توگفته‌اي‌: مر‌ا بخوانيد، دعاي شما را اجابت مي‌كنم‌، و بدون شك توخلاف وعده نمي‌كني و من از تو مسئلت دارم‌، همانگونه‌كه مرا بدين اسلام و پذيرش آن هدايت كرده‌ايد، تا زماني‌كه مي‌ميرم آن را از من نگيريد و من در حالي بميرم‌كه مسلمان باشم )

دعاي بين صفا و مروه :
مستحب است‌كه در بين صفا و مروه دعا و ذكرنمود و قرآن خواند. و روايت شده است‌كه پيامبر صلي الله عليه و سلم  درسعي‌خويش مي‌فرمود:« رب اغفر وارحم واهدني السبيل الاقوم »( خداوندا مرا بيامرز و به من رحم‌كن و مرا به راه راست و استوار هدايت كن‌] ‌.
و روايت شده است‌كه مي‌گفت‌:
« رب اغفر وارحم، إنك أنت الاعز الاكرم »  (‌با انجام طواف و سعي بين صفا و مروه اعمال عمره پايان مي‌پذيرد.)

وكسي كه احرام دارد، اگر بصورت « تمتع‌ « احرام بسته باشد، با تراشيدن و يا كوتاه‌كردن موي خود، احرام را پايان مي‌دهد وآزاد است‌، و اگربصورت « ‌مقارن‌ « -‌و يا مفرد -‌احرام بسته باشد، همچنان به حال احرام مي‌ماند تا روزعيدكه بعد ازآن‌، از احرام آزاد مي‌شود، در اينصورت همين سعي‌بين صفا و مروه‌كه بهنگام طواف القدوم انجام داده است برايش‌كافي است و لازم نيست‌كه بعد از طواف فرض .
طواف الافاضه -‌دوباره سعي‌كند. ولي اگر متمتع باشد بعد از طواف الافاضه بايد مجدداً سعي‌بين صفا ومروه را انجام دهد و تا روزيوم الترويه = هشتم ذي الحجه‌، در مكه بماند. و روز هشتم احرام به حج مي‌بندد و تمام مناسك حج را انجام مي د هد

کوه حرا و غار حرا :
کوه حرا به نام جبل النور ، جبل القرآن و جبل الاسلام نيز مشهور  است اين کوه که يکی از مکانهای مقدس مکه و از آثار باقيمانده از عصر رسالت به شمار مي رود، در شمال شرقی مکه ، در مسير سرکی  واقع شده که به سمت عرفات مي رود و در فاصله 5/1 کيلومتری سمت راست آن جاده قرار دارد در غار به سمت شمال است و فضای آن گنجايش تقريبی پنج نفر نشسته را دارد ارتفاع غار نيز به اندازه قد يک انسان است غار حرا محل عبادت رسول الله صلی الله علیه وسلم  بوده و آن حضرت روزهايی از ايام سال ، به ويژه ماه مبارک رمضان را در آنجا بسر مي برده است در همين غار بود که نخستين بار بر رسول خدا صلی الله علیه وسلم  وحی نازل گرديد اين غار از جمله بهترين و متبرک ترين نقاط مکه محسوب مي شودخانه ومحل ولادت  رسول الله صلى الله عليه وسلم :
 پیامبر صلی الله علیه وسلمدر خانه‏اى، در شعب ابى طالب چشم به جهان گشود. چون آن حضرت از مكه به مدينه هجرت كرد، عقيل آن خانه را گرفت و سپس به محمد بن يوسف ثقفى فروخت، سپس خيزران مادر هارون، آن را مسجد كرد تا مردم در آن نماز بگزارند.
در سال 1009 ه . ق. سلطان محمد پسر سلطان مراد آن را از نو عمارت كرد و براى آن قبه و مناره ساخت و مؤذن وخادم و امام جماعت گمارد. آن جا اكنون كتابخانه عمومى شهر مكه است.

دار ارقم :
دار  ارقم عبارت از همان خانه است که پيامبرصلى الله عليه وسلم  و اولین مسلمانان ، در آغاز اسلام، پنهانى در آنجا جمع مى‏شدند و خدا را عبادت مى‏كردند. دار ارقم نزديك صفا و خارج مسجد الحرام بوده است. سپس در آن جا كتابخانه‏اى ساختند كه در سال 1395 ه . ق. ويران شد. و در توسعه‏اى كه در زمان سعود بن عبدالعزيز صورت گرفت، داخل مسجد حرام گرديد.
 غار ثور :

كوه ثور در سه كيلومترى جنوب شهر مكه و در جنوب منطقه‏اى به نام «مسفله» قرار دارد كه غار ثور بر روى آن واقع است. اين غار به ثور بن عبد مناف منسوب بوده و پيامبرصلى الله عليه وآله هنگام هجرت به طرف مدينه، سه شبانه روز در آن پنهان شدند.
شعب ابى طالب :‏
شعب ابى طالب، يا شعب على، جايى است كه مشركان مكه پيامبرصلى الله عليهوسلم  و بنى هاشم را حدود سه سال در آنجا محصور كردند و مردم را از ديدار و معامله با آنان منع نمودند. اين دره به سوى كوه ابوقبيس سرازير است و همان جايى است كه كتابخانه مكه – هم اكنون – در آن جاست و در كنار مسجد الحرام واقع است.
عرفات :
صحرايى است، در شرق مكه اندكى متمايل به جنوب در فاصله بيست و يك كيلومترى، بر سر راه طائف. گفته‏ اند در آنجا آدم و حوا با هم آشنا شدند. در جهت شمالى اين دشت كوهى است كه آن را جبل الرحمه يا جبل عرفات نامند. صحراى عرفات در اين سال‏ها درختكارى شده و هر حاجى بايد از ظهر روز نهم ذوالحجه تا غروب شرعى آن روز، در اين صحرا به قصد قربت وقوف نمايد.
مشعر الحرام :

مشعر يا مزدلفه جايى است كه حاجيان پس از عرفات‏ بدان جا مى‏روند و تا سر زدن آفتاب در آن مى‏مانند. مشعر ميان دو تنگناى عرفه از يك سو و محسِّر از سوى ديگر واقع شده است.
منا :
 دره‏اى است به عرض تقريباً پانصد متر و طول حدود سه كيلومتر و نيم كه حاجيان بايد از طلوع خورشيد روز دهم تا ظهر روز دوازدهم – جز ساعاتى كه اجازه داده شده – آنجا را ترك نكنند و در آن مكان بمانند. آن جا را «مُنى»، «مَنى‏» و «مِنى‏» هر سه خوانده‏اند و براى هر يك وجه تسميه‏اى نيز ذكر كرده‏ اند.
 جمرات :‏
 جمع جمره، به معناى توده‏اى از سنگ است. جمره‏هاى سه گانه، در منا و نزديك به مكه است. نوشته‏اند در اينجا بود كه آدم شيطان را كه در پى وى مى‏رفت با افكندن سنگ ريزه از خود راند. و حاجيان با تأسى به آن حضرت و به عنوان يك واجب دينى، روزهاى 10 تا 12 به طرف ستون‏هاى سنگى هر يك از جمره‏ها سنگ پرتاب مى‏كنند.
زد ن جمره ها :

ـــ    روایت است که شخصی ازابن عُمر ( رضی الله عـنهما )پرسید: چه وقت باید جُمره بزنیم ؟ گفت : وقتیکه امام تو جـُمره زد! آن شخص سوالش رادوباره تکرارنمود،ابن عُمر ( رضی الله عـنه ) گفت: انتظار می کشیدیم که آفتاب زوال نماید و چون آفتاب زوال میکرد، جُمره  می زدیم. ( رواءالبخاری 46 17 )

جـُمره زدن از پایان وادی :

ـــ  روایت است که عبدالله بن مسعود( رضی الله عـنه ) ازطرف پایان وادی جُمره می زد، کسی برایش گفت : مردم ازطرف پشت وادی جُمره می زنند،گفت: قسم به خدائیکه جزاو خدائی نیست که سورۀ بقره درهمین جا بر پـیغمبرخدا( صلی الله علیه وسلم ) نازل گردید. ( رواءالبخاری 47 17 )

 جـُمره زد ن به هفت سنگ:
ـــ   روایت است که ابن مسعود( رضی الله عـنه ) هنگام رمی جُمرۀ عقبه ،کعبه را به طرف چپ، ومَنی را بطرف راست خود قرارداد ، به هفت ریگ جُمره زده و گفت :  کسیکه بروی سورۀ بقره نازل گردیده است همین گونه جُمره زد .( رواءالبخاری 48 17 )

 در وقت جُمره زدن بعد ازرمی  دوجُمره، باید به همواری رفته وروی خود را بطرف قبله نمود ی

ـــ    روایت است که ابن عُمر  ( رضی الله عـنهما ) جُمرۀ کوچک رابه هفت ریگ رمی نموده وبازدن هرریگ تکبیر میگفت، بعدازان پیش رفته تا به همواری می رسید، دراین جا روی به قبله، مدت طولانی دست هایش رابالا کرده ودعا می کرد.  

 بعدازان جمرۀ میانه را رمی می نمود، بعدازجُمره زدن  طرف شمال را گرفته تا به همواری می رسید، دراین جا روی به قبله  مدت طولانی دست هایش رابالا کرده ودعا می کرد،

 بعدازان جمرۀ عقبه راازقسمت پایانی وادی رمی می نمود ودرانجا توقف نه میکردبلکه برگشته ومیگفت :
پـیغمبرخدا( صلی الله علیه وسلم ) رادیدم که همینطور رمی نمودند.( رواءالبخاری 51 17 )

ختم

الحاج   امــیــن الـدیــن»سعـیـدي – سعید افـغــانی«

 

 

 

۲ پاسخ به “مکه مکرمه”

  1. admin گفت:

    دانشمند محترم جناب استاد سعیدی عزیز ، تشکر از مقاله زیبا و با معلومات تان . همیشه زنده و سلامت باشید. مهدی بشیر

  2. امین الدین سعیدی -سعید افغانی گفت:

    تشکر استاد مهدی بشیر شما همیشه لطف نموده اید

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما