بهار خون
الحاج محمد ابراهیم زرغون
فیورد – ناروی
تاریخ نشر سه شنبه اول حمل ۱۳۹۱ – ۲۰ مارچ ۲۰۱۲
نوبهار آمد و چشمم همه خون است هنوز
که چرا کشور من غرقه بخون است هنوز
باغ و بوستان و چمن جایگۀ زاغ و زغن
بلبلان در قفس و خوار و زبون است هنوز
وطنم گشته بخون سرخ خدایا مددی
ظلم اغیار ز حد بیش و فزون است هنوز
نرگس وسنبل و ریحان وگل و لالۀ دشت
همه خشکید به پا خار جنون است هنوز
شامِ نوروز و بهار دیگران عیش و طرب
دشت وصحرای وطن خشک کنون است هنوز
جمله مرغان چمن از ستم ات ای صیاد
همه آواره بصد ملک برون است هنوز
ظلم وتبعید وخرافات وخمود و همه جهل
جمله از دست همان مردم دون است هنوز
نه نمایم طلب جام جم از سنگ دلان
چون همه شیوۀ شان سحروفسون است هنوز
نخل امید وطن ! وحدت نو ساز کنید
در برِ نظم کهن بوی جنون است هنوز
بوی عطری بمشامم ز درِ صلح وصفاست
سخن صلح بصد لطف کنون است هنوز
هر که از راه وفا صلح بما عرضه نمود
نزدحق حرمت اش از حد فزون است هنوز
دشمنان کرده چو مخروبه وطن را« زرغون»
کنج ویرانۀ ما گنج قرون است هنوز
الحاج محمد ابراهیم زرغون
دیدگاه بگذارید