۲۴ ساعت

12 ژوئن
۱ دیدگاه

معما

تاریخ  نشر سه شنبه ۲۲ جوزا  ۱۳۹۷ –  ۱۲ جون  ۲۰۱۸–  هالند

داستان

معما

نوشتۀ : محترم درمحمد وفا کیش

در بساط سپید صحن حویلی و روی بامها، چولکها چون قندیل های کرستالی آویخته بر ناودان ها وشاخه های بی برگ درختان، ذهن را به سوی سرزمین افسانه یی برفها میکشاند.

صدای تپ تپ افتیدن غنده های برف که همسایه با راشبیل از بامش به کوچه می انداخت، سکوت حاکم سرما را بر خانه های گنبدی که مانند زنجیر بهم بافت خورده بودند می شکست.

صدیق که جهت رفع کرختی ناشی از سردی هوا تا کرکنک به زیر لحاف صندلی خزیده بود، برای شکستن خاموشی که حتی سایه اش را در درون خانه آنها انداخته بود، خود را تا نیم تنه از زیرلحاف بیرون کشیده به فاطمه  که مصروف دست دوزی بالای یک پارچه بود گفت:

 مادر من به کدام روز و ماه تولد شدم؟

 فاطمه که از سیما اش مهربانی و عطوفت بی پایان به صدیق و تمام اعضای خانواده می بارید، بعد از  مکث کوتاهی گفت:

عزیزم ! وقت بام خوابیها بود، به شاخچه های درختان توت بیدانه و توت ابراهیم خانی که در بین حویلی ما قرار داشتند، دانه های توت پخته به نظر می آمد، انگور روچه شیرین شده، غوره های آلو، زردآلو و سیب تازه رنگ انداخته بودند، وقت ملا آذان بود، ولی روشنی مهتاب روی بامها قرار داشت که تو تولد شدی.                

کمال خان پدر صدیق که مصروف مطالعه یی روزنامه اتفاق اسلام بود که هر روز از دفتر با خود به خانه می آورد، روزنامه را کنار گذاشته به ادامه گفته های فاطمه افزود:

من به حیث کارمند مدیریت زراعت در ولسوالی گذره اجرای وظیفه می کردم. هنوز موقع معاشات مامورین نرسیده بود که روز سوم تولدت بعد از آنکه نامت را گذاشتیم، جهت مطلع ساختن همکارانم، من پتنوسی از نقل و پتاسه  را به  همکارانم بردم. خدا گردن مه نگیره توساعت چهارصبح روز پانزدهم میزان .در قریه روضه باغ ولسوالی گذره ولایت هرات تولد شدی.

 

یک پاسخ به “معما”

  1. admin گفت:

    دوست دانشمند و گرامی جناب آقای وفاکیش ، داستان جالبی بود و معما بالاخره حل شد. موفق باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما