عروس شب
تاریخ نشر دوشنبه ۳۱ دسامبر ۲۰۱۲هالند
عروس شب
صادق پیکار
***
دست سحرکه صبح، در روز باز کرد
خورشید آمد و به حضورم نیاز کرد
دستی محبتی به جبینم دراز کرد
با بوسه های گرم مرا سر فراز کرد
گرمای نورعشق مرا غرق نازکرد
لبهای من که بوسۀ عشقی ندیده بود
خورشید من که عطش مرا حس نکرده بود
در خلوتی که وصل به دامش فتاده بود
شبهای انتظار به پایان رسیده بود
درلحظه های لمس به من رمزوراز کرد
آهسته چون فرشته در آغوش او شدم
افسون و محو چهر و برو دوش او شدم
هم مست لمس و بوس بنا گوش او شدم
لبهاش را به لب گرفته و می نوش او شدم
شیطان پر ازحسادت و سوز و گداز کرد
خورشید چون عروس مرا در بغل فشرد
درنیمه های صبح تنش را به من سپرد
آنگه هوای شرم و حیا را ز سر سترد
غلمان شد ورضای خدا را به خود ببرد
ورد و دعا بخواند و مرا بی نماز کرد
صادق پیکار
بسيار عالى جناب پيكار . تصاوير عالى از لحظات حساس ترسيم كرده ايد . سال نو برايتان مبارك.
عالی و سوزنده!