۲۴ ساعت

08 دسامبر
۱ دیدگاه

پرتو عشق

تاریخ نشر : جمعه ۱۷ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

پرتوعشق

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما خدایان هم آغوشی های پرصدا

و ما بازماندگان صمیمیت های دلپذیر

*****

در کدامین سرزمین پیدایت کنم؟

ای واژه زنده تر از ایمان!

ترا باوری نیست مگر مرگ عشق

در دشت های سبز و بیکران!!!!!!!!!!

*****

من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

من در بلوغ زندگی به تو وابسته ام

و من در بلوغ آغوشم گلی کاشته ام

با برگ های( سبز و آبی و کبود- زرد و نیلی و بنفش)

و من در بلوغ ادراکم به هیچ پیوسته ام

و هیچ من پر از قصه های گرم و جاودانه است

و هیچ من پر از شعله های عاشقانه است

*****

صدای پیری بگوشم زمزمه میکند

آهنگ دلخراشش با الهه موزیک(ایوترپیه) بیگانه است

و در سرزمین خشونت ها جاودانه است

*****

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و به موزیک دلنواز دلم گوش میدهم

که هنوز سیتارش با ویولن هم نواست

و پیانو ترا بخواب می برد

*****

و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

و ترا حس می کنم با تمام وجود

و خوب می بینمت

و خوب می بینمت

که به آغوش هم پناه می بریم

و تو آن پرتو عشقی که از دور ها می تابی

و برای هم قصه های (هزار و یک شب) را تکرار می کنیم

و نغمه های ما هنوز عاشقانه است

و چون اسطوره های کهن صادقانه است

و هنوز دلنشین تر از تمامی قصه های کودکانه است

*****

ما تابنده ترین واژه های عشق

ما اسطوره های بی مانند احساس

ما بازماندگان روز های رخشنده

 خوب می دانیم

خوب می دانیم

که فرصت کم است

و زمان زیادی به آخر راه نمانده

و من هنوز می سرایم

و تند تند می سرایم

آخرین گفته ها را باید گفت

آخرین پیام ها را باید زنده کرد

و آخرین قصه ها را….

*****

و میدانم که فرصت زیادی نمانده

تا بتو گویم محبت را

تا در سفره ات بچینم عشق را

با زبان سادگی هام

با زبان دلبستگی هام

و با زبان پاکی هام

و میدانم که فرصت کم است

*****

و من در حادثه ی دلنشین یک زایش

از انسان عبور کردم

از آسمان گذشتم

و آنگه در چشمان عشق نوری دیدم

درخشانتر از خورشید

و گویا تر از قصه های من

که تو در هر گوشه اش می نوازی-

عشق را و زیستن را

و هم آغوشی را در باور های راستین

آری عزیز!

و آنگه در چشمان تو نوری دیدم

انگارکه سالهاست در دلم می نوازی

آرام آرام

ای غریبه ی آشناترینم!

و من ژرفتر به سراغت می روم

تا در قهوه ی چشمانت

الماس زندگی را پیدا کنم

هما طرزی

نیویورک

 ۱ اکتوبر ۲۰۲۳

07 دسامبر
بدون دیدگاه

انتظار

تاریخ نشر: پنجشنبه ۱۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۷ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

انتظار

چون خزانِ برگ  ریزم  از  بهار  من   مپرس

از دل خونین و هم از  شام تار من   مپرس

خم  گشته  قامتم  از  رنج   و   بیدادِ  زمان

از  سکوت   مرگبار  و  دلفگار   من  مپرس

عمری درغربت گرفتارگشته ام باصد دریغ

از غم و دردی که دارم هم دیار من مپرس

کاش  میشد با تبسم  از کنار غم  گذشت

لیک  دلگیرم  ز  حال  بی قرار من  مپرس

دردغربت همچو کوه بر سینه ام سنگین بود

ازچنین حال پریش و خوار و زارمن مپرس

میرسد روزی« بشیر» کاین دردهاهم بگذرد

بعد ازین ایدل تو هم از انتظار من مپرس

ملبورن – آسترالیا

۷ دسامبر ۲۰۲۳

 

 

06 دسامبر
بدون دیدگاه

قفس

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۵ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قفس

بر  فراز ِ کلبه ات   پرپر   زدم    اما    نشد

سنگی را محکم  به روی در زدم اما نشد

چونکه  من   دیوانه ام  ا ز  جنس  عشق

عاشقانه  هر  کجایی سر زدم  اما  نشد

این چه بیداد است که مجنون گشته ام

لیلی  من   ناله ی   دیگر  زدم  اما  نشد

عاقبت رفتم درِ میخانه  نوشم جرعه ی

مست گشت تکیه برخنجرزدم اما نشد

ناگهان فریاد   کردم  از  درونِ  سینه ام

بر زبانم   مُهرِ لال و کر  زدم   اما   نشد

ای« بشیر» دیوانه ام باعشق پیوند است مرا

در قفس افتاده بال و پر  زدم اما  نشد

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

۶ دسامبر ۲۰۲۳

06 دسامبر
۱ دیدگاه

قتل عام انسان

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۵ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی -۶ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قتل عام انسان

جهـان نظاره گر قتل عـام  انسان است

خـدا به حق به سوگ بشـرگریان است

عـصا فـتـاده بـه دسـتان کـیـن جـلادان

خدا ز خلقت اشرار بـس پشیمان است

ز دیـو و دد بـشده پ ـر جنگل  وحـشـت

چراغ  مرده  و  پیر و  خرد  حیران  است

ز خیر و شـر بـشـنـیـدیـم قـصۀ  بسـیار

مگر قـدرت یزدان بدست شیطان است

دهان عقرب و کفتار پیر  پر خون  است

غزال وآهو بخون غرقه  در بیابان است

بـلا جـهـنّــم ابـلـیــس کــرده  جـنّـت را

که آدمی درین کـوره داغ  بریان  است

ستمگـری و تجـاوز که می کند کشتار

خدا و خلـق  ازان تا ابـد  گریـزان است

بشـر فـتـاده بـه چنگال عـدۀ خونخـوار

نشاط ما بخدا سوگ ودردوافغان است

به آب و دانـه و کاشانـه می زنـد  آتش

درنده قاتل وسـلاخ ، روی میدان  است

جهان  ز نـالۀ  طفلان  و  مـادران  لبریـز

مگرپنبه به سوراخ گوش وجدان است

به جان کودک و بیمار و پیر حمله  کنند

شرارِموشک وبمب و گلوله در مانست

نـقـاب چهــرۀ ظالـم را  دریـد  مظـلـوم

بیا بیا  بنگـر  جور و  ظلم عـریان  است

دموکراسی شده جنگ و فتنه و افـراط

هزار مرتبه  بدتر  ز  بند  و  زندان  است

ز سـیل خـون بترسـیـد ای  سـتمکاران

که در نهادِ هر  قطره  صد تـوفان  است

زقعر آتش و خون  نعره  می زند انسان

که محوظلم وستم بعد ازین شتابانست

طلـسـم وحـشـت دیـوان بـشکـنـد فردا

دل فرشتۀ احساس چون پریشان است

سـرود عـاطـفه  و  عـشـق را کنید  باور

که قلب عاشق ومعشوق پرزارمانست

ز خون  کودک  و  پیر و  جوان   بنویسید

که کاخ فتنه گران  عاقبت  ویران  است

ستمگـران ز  صلح  و  صفا  می تـرسند

حقیقـتی که ز تـاریـخ ما  نمایـان  است

بشر دیگـر نـدارد  تـاب  جنگ   و   جدال

نیاز خلق به نظم جدید و سامان  است

زصلح و  وحدت  انسانیت  کنم  توصیف

که عصر تکروی  و قلدری  به  پایانست

رسول پویان

۴ دسامبر ۲۰۲۳

05 دسامبر
۱ دیدگاه

در سایه ی درختان کاج

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

در سایه ی درختان کاج

به وطنم

صدا کن مرا

صدا کن به بیشه های سبز

در سا یه یدرختان کاج

در کنار جوی آب

که عشق در آن جاریست

و ایمان در آن موج میزند

در انتهای باغ

گل های صمیمیت روییده

دسته یی از آن گل ها را بچین

در سرای خاموشی بمن هدیه کن

*******

من دگر تنها نیستم

من با خودم همسفرم

تو در من نشسته ای

تو در من نمو کرده ای

صدا کن مرا

در پرش پرنده یآزاد 

درمیان گندم زارانعاشق    

در شکوه شاخه های طلایی

که با ساز باد میرقصند پر موج

و ترا پر امید صدا میزنند

*******

من با آهنگ عشق آشنایم

چون کبوتران پارسا

در آسمان یک احساس پاک

صدا کن مرا

در التهاب شب های داغ

و در روزی که در تو بدنیا آمدم

و نطفه صداقت را به باغ هدیه کردیم

و در آغوشت آرام خفتم

و زیبا رقصیدم

*******

صدا کن مرا

در آرامشی چند

در  کوشه های خلوت

در بیشه های سبز

در سایهی درختان کاج

در کنار جوی آب

و به آغوش عشق ها ….

صفا ها …

ایمان ها …

هما طرزی

نیویورگ 

۱۰ جولای ۲۰۱۳

 

05 دسامبر
۱ دیدگاه

شهر خاموش

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۴ قوس خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شهرخموش

امشب  دل  من شادی  رخسار  ندارد

چون  درد  بدل  چهره‌ی  تب دار ندارد

در حلقه چشمان خمار الود و بی تاب

بی تاب شد این  دیده که دلدار ندارد

من  در  طلب  عطر   دل‌ انگیز  نگارم

ویران شود این شهر که  عطار ندارد

رازی که خدا در دل  پیمانه  نهادست

پیمانه   از   آن    لعل   شکربار  ندارد

ازچشم تو چیدم غم و اسرار نهان را

این شهر پر از دشمن و یک یار ندارد

برخیز   بیا   مرحم   بیمار  دلم  باش

این شهر خموش گرمی  بازار  ندارد

عالیه میوند

فرانکفورت

۲ آگست ۲۰۲۳

05 دسامبر
بدون دیدگاه

قسم

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

 

قسم

ای عزیز بهتر از جان بر سر و  جانت قسم

بر قدِ  بالا    بلند    و  زلف  پیچانت   قسم

می سزد بینم سرشب تاسحر بر دیده ات

نازنینا  بر دو  چشم آتش  افشانت  قسم

بسکه زد آتش  به رخسارم نگاه  دلکشت

ای فدای  آن نگاه  ، بر ماه   تابانت  قسم

هرچه گویم ازدوزلف پیچ درپیچت کمست

دلبرا  بر خط   ابرو   و  دو   زلفانت   قسم

سخت  مجذوب تو گردیده « بشیر » بینوا

نازنین  برخنده ها و عشق سوزانت قسم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

۵ دسامبر ۲۰۲۳

05 دسامبر
۱ دیدگاه

ترانه های خوشبختی

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴  قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ترانه های خوشبختی

اگر روزی

بی دریغا برایم بخندی

همه ترانه های خوشبختی را

به پای تو خواهم ریخت

ودر سینه ام

گلی خواهم کاشت

که فقط اسم ترا شگوفه کند

واز برگ ، برگ آن

پیراهنی خواهم دوخت

که در تن مردانه ِ تو

سبز شود

که من سال هاست

خنده را

گم کرده ام.

میترا وصال

 

05 دسامبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهءمولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش چهارم  :

ص ۱۱ س ۲۹ – مولانا محمد جارجرمی مولانا شهاب الدین محمد جاجرمی « از افاضل مباحثان زمان خود بوده و از سلسلهء تلمذ بحضرت مولانا سعدالدین تفتازانی میرسیده اند. ظاهرآ این شخص غیر از مولانا شمس الدین محمد جاجرمی است که از جملهء رؤساء مدرسه و خانقاه شاهرخیه ( واقع در داخل شهر هرات در محاظ قعلهء اختیارالدین ) بوده که در روز اجلاس خود بحضوی علمائی که در مدرسه حاضر آمده بودند بر حاشیه ای که تفتازانی بر تفسیر آیه شهدالله انه لااله الاهو از تفسیر کشاف نوشته دره اعتراض ، نخست بعربی و سپس بفارسی آورده و مولانا جلال الدین یوسف اوبهی از شاگردان تفتازانی شش اعتراض را بفارسی رد کرده و گفته چهاردیگر را براین شش قیاس کنید (۱)                

ص ۱۱ س ۳۱ – از وی دو سخن شنیدیم: این دو سخن را مؤلف رشحات از زبان مولانا جامی بدین صورت توضیح نموده است : « میفرمودند که چند گاه بدرس وی میرفتیم از وی دو سخن شنیدیم که بکار می آمد یکی در کتاب تلویح که بعضی اعتراضات مولانا زاده خطائی را دفع میکرد ، روز اول برای آن اعتراض دوسه مقدمه القا کرد آنرا باطل ساختیم و مجلس دیگر بعد از تآمل وافی صورت جوابی بیان کرد که فی الجمله وجهی داشت . وسخن دیگر در فن بیان از مطول تلخیص بوده که مناقشه می نموده و اگر چه آن سخن را در اصل زیاده وقعی نبوده وتعلق بلفظ و عبارت کتاب میداشت اما در توجیه وی استقامتی بوده .(۲)                                                                                             

ص ۱۱ س ۳۲ – در سمرقند: بطوریکه ازرشحات عین الحیات بر میآید، مولانا جامی سه نوبت بسمرقند سفر نموده است:           

۱ – در زمان میرزالغ بین (۸۱۰ – ۸۵۳) که بصحبت قاضی زادهء رومی و مباحثه باوی رسیده است                              

۲ – سفری که برای دریافت صحبت خواجه عبیدالله احرار بآنجا نموده وتاریخ رفتن چنانچه از خط خود جامی نقل شده است شب شنبه هشتم محرم سال هشتصد وهفتاد بوده است .     

۳ – سفری که باز بمنظور صحبت با خواجه عبیدالله احرار بآنجا نموده و هنگامی بآن شهر رسیده است که خواجه احرار برای مصالحه عمر شیخ میرزا و سلطان احمد میرزا پسران سلطان ابوسعید عزیمت ترکستان کرده بوده و چون سه روز از ملاقات و صحبت گذشته ، خود بجانب ترکستان متوجه شده و جامی را بفاراب فرستاده و بعد از مصالحه شهزادگان مذکور ، بتاشکند آمده وجامی را نیز از فاراب بآنجا خواسته و چندشبانه روز ا یکدیگر مجلس میداشته اند(۳)                                                                           

ص ۱۱ س ۳۳ – قاضی زادهء روم صلاح الدین موسی ابن محمد از جملهء علمای هیآت و نجوم و اصلآ از مردم آسیای صغیر و نواسه قاضی محمودی بوده است که در زمان سلطان مراد عثمانی (۷۶۱ – ۷۹۲) قاضی بروسه بوده و بهمین سبب صلاح الدین مذکور را قاضی زاده رومی لقب داده اند ، وی تحصیلات خود را در سمرقند پسر رسانیده و الغ بیک او را به معلمی خود برگزیده بود و در مدرسه ای که الغ بیک در سمرقند ساخت ، قاضی زاده را بر همه استادان و معلمان برتری داد و او یکی از دستیاران مهم الغ بیک در کار رصد بوده و قبل از سال ۸۴۱ که سال اتمام رصد است وفات یافته است . شرح چغمینی و شرح اشکال تأسیس در ریاضیات از آثار برجسته اوست . (۴)                                

ص ۱۲ س ۲ قاضی بصحبت ایشان آمده : فخرالدین علی در رشحات راجع به روابط علمی قاضی زاده رومی و مولانا جامی گفته است :                                                    

مولانا فتح الله تبریزی که از دانشمندان متجر و پیش میرزا الغ بیک مرتبه صدارت داشته ، حکایت میکرده است که در آن مجلس که میرزا  قاضی روم را در مدرسه خود در سمرقند اجلاس کرد ، همه اکابر و افاضل جهان در آن مجلس حاضر بودند.                

قاضی روم در آن مجلس بتقریب ذکر مستعدان و خوش طبعان میگرد ، در صفت مولانا عبدالرحمن جامی چنین فرمود که تاا بنای سمرقند است هرگز بجودت  طبع وقوع تصرف این جوان جامی کس از آب آمویه بدین جانب عبور نکرده .           

مولانا ابو یوسف سمرقندی از شاگردان مقرب قاضی روم نقل کرده است که چون حضرت مولانا عبدالرحمن جامی بسمرقند آمدند ، اتفاقآ بشرح تذکره در فن هیآت اشتغال نموده و تصرفات بر چیده معدوده که قاضی بر حواشی آن کتاب ثبت کرده بود وسالها قرار یافته هر روز در هر مجلس از آن سخنان مقرر یک دوسخن بمقام حک واصلاح میرسید و قاضی از آن بغایت ممنون میشد» (۵)                                                                        

ص ۱۲ س ۱۲ – سعدالمله والدین الکاشغری : از بزرگان عرفانی مقیم هرات و از رهبران کامل طریقهء نقشبندیه بوده است ، اصلا بازرگانزاده بود و در اوایل حال بتحصیل علوم رسمی اشتغال داشت و سرانجام در سلک مریدان نظام الدین خاموش در آمده و صحبت مشایخ نامی هرات مثل سید قاسم تبریزی و جلال الدین ابوزید بورانی و شیخ زین الدین خوافی و شیخ بهاء الدین عمر را در یافته و سرانجام بر مسند ارشاد نشسته است . وفاتش در هنگام نماز شهر روز چهارشنبه هفتم جمادی الاخر سال ۸۶۰ بنا بروایت نفحات  (۶) یا روز ششم ماه مذکور بنا بروایت حبیب السیر (۷)  اتفاق افتاده و مزارش در مجاورت مزار شاگر و مرید و خلیفه اش (مولانا جامی ) واقع است ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به رشحات ص ۱۱۷ – ۱۳۳ ).                                                                       

ص ۱۲ س ۲۱ – از او نیست گزیر : این سه بیت از غزلی است که در ص ۴۲۸ – ۴۲۹ دیوان چاپ تهران درج است.                        

ص ۱۳ س ۱۸ – افتدش ماهی مقصود بشست : این ابیات از مثنوی سبحه الابرار جامی است (رک : هفت اورنگ چاپ تهران ص ۵۱۷ – ۵۱۸ ).                                     

ص ۱۳ س ۹ – المعروف بنقشنبد : خواجهء بزرگ بهاء الدین محمد بن محمد ابن سید جلال الدین بن سید برهان الدین بن سید عبدالله بن سید زین العابدین بخاری معروف بنقشبند ، از مریدان خواجه عبدالخالق غجدوانی و امیر سید گلال بوده است کهدر بخارا بسال (۷۲۸) ولادت یافته و در روستای قصر عارفان در یک فرسنگی بخارا در سوم ربیع الاول ۷۹۱ در گذشته و در همانجا مدفون گردیده است ، خواجه بهاءالدین در حقیقت مصلح مکتب تصوفی است که بنام طریقهء خواجگان مشهور است و بهمین سبب آنرا طریقه نقشبندی  میگویند و جماعت بسیاری از افاضل علما و ادبا پیر و طریقه مذکور بوده اند که یکی از آنان مولانا جامی است (قدس سره ).                                                              

ص ۱۴ س ۱۲ – نظام الدین خاموش : مولانا نظام الدین خاموش هروی از اجلهء اصحاب خواجه علاءالدین محمد عطار(آتی الذکر) و از مقتدایان طریقه نقشبندیه است که نخست در بخارا با خواجه بزرگ بهاءالدین نقشبندی ویرا اتفاق صحبت افتاده و سپس بصحبت خواجه علاءالدین عطار پیوسته است . مولانا سعدالدین کاشغری از تربیت یافتگان وی بوده ودر کتب تذکرهء مشایخ صوفیه نکات واشاراتی عارفانه باو نسبت داده شده است ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به رشحات ص ۱۰۸ – ۱۱۷ – نفحات ص ۴۰۰ – ۴۰۱) حبیب اسیرج ۴ ص ۶ ، ۵۹ – ۱۰۹                                            

ص ۱۴ س ۱۴ – المشتهر بعطار : خواجه علاأالدین محمد بن بخاری معروف بعطار از بزرگان اصحاب خواجه بهاءالدین نقشبند و خلیفه و جانشین خواجه موصوف بود میرسید شریف جرجانی سابق الذکر صحبت ویرا دریافته و گفته است !  تا بصحبت خواجه عطار قدس سره نه پیوستم خدای را نشناختم (۸) وفات خواجه علاءالدین در شب چهارشنبه (۲۰ رجب ۸۰۲) اتفاق افتاده است . (۹).                                                              

ادامه دارد …

 

پاورقی ها :

۱ – رشحات ص ۱۳۴ حبیب السیرح ۴ ص ۶ – ۷ .

۲ – رشحات ص ۱۳۴.

۳ – رشحات ۱۴۲ . ب حبیب السیرج ۴ ص ۳۴ ، هدیه الاحباب . ص ۲۱۵ مقاله رصد خانه سمرقند از طاهری شهاب .

۴ – برای اطلاع بر احوال این شخص حبیب السیرج ۴ ص ۵۱ ، ۵۳ ، ۱۰۲.

۵ – رشحات ص ۱۳۴ – ۱۳۵ .

۶ – نفحات ص ۴

۷ –  حیب السیرج ۴ ص ۵۹ .

۸ – نفحات ص ۳۸۹ .

۹ – رشحات ص ۸۹ .

 

 

 

04 دسامبر
بدون دیدگاه

کٌلبهِ عشق

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۳ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کُلبه ِعشق

در سکوتِ ظلمتِ شب آنچه زیبا است تویی

در طلوع صبح  صادق ز ینت افزا است تویی

ازصبا تا نیمه شب درسینه غوغای تو است

منکه مجنون گشته ام آنکس  که لیلا است تویی 

در نمازم هر  زمان  من  سجده  می آرم بجا

بعدِ  معبودم  مقدس  آنکه  تنها  است تویی

کاش باشی یک شبی درکلبه عشق جان من

ورنه هرشب درخیالم خواب و رؤیا است تویی

باخبر جانا « بشیر» دیوانه ی دیدارِ توست

چونکه درنزدش گلِ من آنکه شیدا است تویی

قیوم بشیرهروی

ملبورن – استرالیا

۴ دسامبر ۲۰۲۳

03 دسامبر
۲دیدگاه

هیچ نمیدانم

تاریخ نشر: یکشنبه ۱۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

هیچ نمیدانم
که چندمین بار است
از من تولد میشوی
میان خواب های که
خیالت حتی آبستن هم نمیشود
هیچ نمیدانم
چندمین« مریم» هستم که
آغوشم درد می زائید
و برای بی پدر بودن« عیسی »
مقدس میشوم
هیچ نمیدانم چندمین« لیلی» هستم
که « قیس » در حجله ی نگاهم عاقل میشود
و بیابان سهم شتروان های میشود
که عشق را زنده به گور میکنند
هیچ نمیدانم چندمین« رابعه »هستم
که شعر هایم را با خونم حمام میدهم
تا عشق را فریاد زند
میان این همه نمیدانم ها،
نمیدانم ها
فقط میدانم ،
زنی در شب ها
با نگاه هایش ستاره میچیند
و در سپیده دمان افتاب
از چشمانش طلوع میکند
تا برای تو آغوشی باز میکنم
از جنس نور و هستی .
میترا وصال
03 دسامبر
۱ دیدگاه

نگاهِ شاد

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نگاهِ شاد

دیدم هلال روی تو حیران تو گشته ام
ناگه شهید ناوک  مژگان  تو گشته ام

با یک  نگاه  ساده  دهی  زندگی  مرا
با یک اشاره بسمل چشمان تو گشته ام

آندم که برون بیامدی از هاله ماهِ من
آیینه سان عاشق سوزان تو گشته ام

با  آن  نگاهِ  شاد  ” و ”  لبخند  ناز  تو
من محو محو آن لب خندان تو گشته ام

دل از کفم ربودی و جان گر کنی طلب
امر دگر نما چو به فرمان تو گشته ام

من مست و عاشقانه به کوی تو سر  کشم
آشفته و پریش و پریشان تو گشته ام

عالیه میوند 

فرانکفورت 

۱ اپریل ۲۰۲۳

03 دسامبر
۱ دیدگاه

پرنده تنهاست

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرنده تنهاست

با بال عشق بسراغت آمدم

ای در کدامین سرزمین پیدایت کنم

ازنهانخانه ی جانم

تیری به بسویت رفت

و برگشت به اصالت یک موج

اکنون خاموشانه نگاهت می کنم

*********

برگ ها از شاخه ها جدا می شوند

ولی باغ را با خود نمی برند

گلها درسنگفرش ها قربانی می شوند

ولی درخت هنوز استوار است

بهاران بار ها در سفر اند

ولی پرنده همیشه تنهاست

همیشه تنهاست

همیشه تنهاست

هما طرزی

نیویورک

۲۰ می ۲۰۲۳

02 دسامبر
۲دیدگاه

به انگشتانت بگو

تاریخ نشر: شنبه ۱۱ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا
به انگشتانت بگو
لب های مرا ببوسند ،
به انگشتانت بگو
راه بروند روی صورتم
بپیچند لای موهایم
لمس کنند باغ تنم را
آنگاه خواهی دید
دستان تو عاشق می شوند و من عاشق ترین
اما گاهی هم
نفس عمیق بکش و
مگذار تنم از حسودی بشکند
آخر من گلی در دست تو ام
گلهای دگر را بو مکن.
میترا وصال
01 دسامبر
۲دیدگاه

دلِ دیوانه

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دل دیوانه

این   دل  دیوانه   بین   باز   هوایش   می کند
امشب ام مانند آن  شب ها صدایش می کند

از  سر  شب  می سراید  باز  این دل تا سحر
این دو  بیتی و  غزل  را  هم  نوایش  می کند

چشم خود  را  گر  ببستم  تا  نبینم   صورتش
چشم و هوش این دلم هردم هوایش می کند

می زند   خنجر   نگاهش   بر  دل  مهجور  باز
زندگی   و    زندگانی   را   فدایش    می کند

خنده هایش سخت این دل را به خود وابسته کرد
نی بدست می آرد و هم نی رهایش می کند

عالیه میوند

فرانکفورت   
۱۳ جنوری ۲۰۲۳
30 نوامبر
۲دیدگاه

لاله ها را باد می برد

تاریخ نشر : ۹ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

لاله ها را باد می برد

من به چشمه های عشق می روم

تا تن خسته ام را

غسل عشق دهم

و با زبان محبت آشنایش سازم

ای کاش در دشت لاله ها

 مرا دیده بودی

که بیصبرانه در انتظارت بودم

و صدای دلم پر از عشق بود

و باد آهنگ ما را زمزمه میکرد

سبزه ها سبز می شوند

درختان گل می دهند

ولاله ها…

واما لاله ها را باد می برد

و قصه ها ناتمام خواهند ماند

گاهی تردید در سراست

و گاهی طعم سکر آور عشق در دهان

که چه تلخ است و گوارا

و گاهی در آفتاب

و گاهی در سایه ها قدم می زنیم

و از شوق تکرار در لباس نمی گنجیم

اما لاله ها را باد خواهد برد

و قصه ها ناتمام خواهند ماند

و تمام جان من

پر شده از قصه های ناتمام است

که هنوزعطش گرم و داغی در درونم

در شکوه باغ آغوشم

و در سبد پر از برگ لاله هام

ترا فریاد می زند

و به کام دلم روانه می کند

تا بیصبرانه ترا در جام دلم بریزم

وجرعه جرعه بنوشمت

ای گنگ ترین فریاد عاشقانه

و لاله ها را باد می برد

و لاله ها را باد می برد

و قصه ها نا تمام خواهد ماند

هما طرزی

نیویورک ۱۹ می ۲۰۲۳

30 نوامبر
۱ دیدگاه

امید لطف

تاریخ نشر : پنجشنبه ۹ قوس خورشیدی – ۳۰ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

امید لطف

مرا ز  دولت  عشقی  دلی جوان باقیست

به باغ  خاطره  گرچ  آفت  خزان   باقیست

اگر چه  از   شرر   شمع   سوخت  پروانه

خود آب گشت و کجا غیر دود آن باقیست

فدای  غیرت  فرهاد  اگر شویم  سزاست

ز عشق او به جهان طرفه دادستان  باقیست

نشان ز صلح به گیتی نمی رسد به  نظر

ولیک جنگ به هرگوشه همچنان  باقیست

گذشت عمر ولی تا دمی که هست نفس

امید  لطف  از  آن  یار   مهربان   باقیست

اگرچه رفت به  تاراج  هست و  بود  وطن

ولی برای سگان نعش و استخوان باقیست

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۲۹ نوامبر ۲۰۲۳

29 نوامبر
۲دیدگاه

حرف نگفته

تاریخ نشر: چهارشنبه ۸ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

حرف نگفته

تا کی هوای عشقت در دل نهفته  باشم
اسرار  روی ماهت  تا  کی  نگفته  باشم

خواهم که تا قیامت از خواب و بر  نخیزم
در بستر تو هر گه یک شب که خفته باشم

تلخی   روزگارم   شیرین     کند    کلامت
هرگاه لب  گشایی حرفی شنفته باشم

هرگل بدیده خارست از  دوری  تو جانان
هردم خیال وصلت چون گل شکفته باشم
ای سرو دلربایم بخشی به من  جوانی
یک بوسه از دهانت هر گه گرفته باشم
عالیه میوند 
فرانکفورت   
۲۸ می ۲۰۲۳
28 نوامبر
۲دیدگاه

های مردم !

تاریخ نشر : سه شنبه ۷ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

! ‎های مردم
‎که من
‎ رویایی دارم
‎رویایی سبز و شگفتن ستاره
‎رویایی لبخند بی وقفه
‎از جهان بی کینه
‎رویایی انسان بودن و انسان ماندن
‎در برگه های سیاه قرن بیست و یک
‎رویایی سپید از پیراهن بیداری
‎رویایی از دنیای بی مرزی
‎رویایی آزادی و رهایی
‎رویایی ختم درد های تکراری
‎درد های که ما را از عشق تهی کرده
‎رویایی که هیچ کودکی محکوم به یتیم بودن نیست
‎رویایی که هیچ زنی محکوم به زن بودن نیست
‎رویایی که هرگز پول ایمان مردم نیست
‎رویایی که نفرت راز پنهان گندم نیست
‎رویایی دنیای بی جنگ و بی ارتش
‎رویایی بی اشک و بی آتش
‎رویایی لبخند گل ها
‎رویایی امید دل ها
‎رویایی برابری و برادری
‎رویایی همزیستی و همدیگر پذیری
‎رویایی از جنس مهر
‎ … رویایی از دنیای نور
میترا وصال
28 نوامبر
۱ دیدگاه

کوچه ای ما

تاریخ نشر : سه شنبه ۷ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوچه ای ما

در سر کوچه ی دیرینه ای ما –

بوی کباب از هرسو برخاسته بود

ونسترن …

به جستجوی عشق ،

بهگیسوان با د پیوسته بود

عطرعشق

با اذان سحری همراه بود

مزه ای خنده ای مان

درشاخه های اقاقیا خوابیده بود

و من و تو

دو عابرعجول

به فکر گرفتن مدرک تحصیل در خارج بودیم

و نمی دانستیم :

که خارج ….

روزی وطن مان خواهد شد …..

نیویورک

۴ فبروری ۲۰۱۷

 

 

 

28 نوامبر
۲دیدگاه

دخت وطن

تاریخ نشر : سه شنبه ۷ قوس خورشیدی – ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دخت وطن

اگر خواهی بگویم  تا  سخن من
همی گویم از آن دخت وطن  من

درین  دنیا  اگر   خلد  برین  است
که زن جنت سرای عنبرین است

بنازم       پیکر       دخت     زمینم
که با  عفت  و  هم  شیرین ترینم

به   چنگ   قاتلان   افتیده   اکنون
تنش افسرده و قلبش چو پرخون

بنالم     از     قضا      یا    روزگارم
و    یا   از    خالق    و   پروردگارم

که  ما  را  این  چینن بیچاره کرده
چرا در  خاک  خویش  آواره  کرده

به  سیر  آمد  ز این   دنیا  دل  من
که خوش باشد به خاک و هم گِل من

روا کن ا ی  خدا مشکل  تو آسان
مراد     عالیه     خاطر      پریشان

عالیه میوند قمر

فرانکفورت  – جرمنی
۱۵ مارچ ۲۰۲۳
27 نوامبر
۱ دیدگاه

بار غم

تاریخ نشر : دوشنبه ۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بار غم 

کشور  ما   کشور   درد    و  غم  است 

رنج در رنج است و اندوه پی هم است 

نیست آرامی  نه  روز  و  نی  به  شب

آنچه   میبنی    فغان    و   ماتم   است 

مردم اش   در  جستجوی   آب  و  نان 

راهشان مسدود و پر پیچ  و خم است

درد مردم یک دم و  یک  لحظه  نیست 

بلکه تکرار است و تکرار هر دم  است 

قامت   نخل      جوان       این     وطن 

در جوانی  زیر  باری   غم  خم   است 

از   غم     ایام       و      جور     روزگار 

شهد درکام « ثنا »هم چون سم است 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ 

27 نوامبر
۲دیدگاه

حال و ماضی

تاریخ نشر : دوشنبه ۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  حال و ماضی

هی گذشت سالِ دگر با درد و غم ها ساختیم 

ما ندانستیم  که  چه  بردیم  و  چی ها باختیم 

در قمار زندگی  دور کرده ایم  هستی  خویش

آنچه  بردیم  یا   نبردیم   لیک   پس   پرداختیم

ظالمی  رفت  و   ظالم  تر  از  آن  شد   رویکار

ای دریغا !   حادثات   این    جهان    نشناختیم 

أمد و شد حال و  ماضی  دست  ما  هرگز نبود

حکم  دیگر  است  اینجا ، ار  چه  ما   پرداختیم

پیر گردیدیم    و   تا     اکنون    دیگر   آزاد  نییم

گر چه  با  سران  عالم   در  معرکه  ها  تاختیم

گاه  روس آمد  و  گاهی   آمریکا   در  ملک  ما

با همه این دو  جهانخوار سوختیم  و ساختیم 

ملک  ما  در کام  هر خار  و خسی  افتاد  و ما

خوب می دانستیم و خود ،  بی خبر  انداختیم

از  محبت   دم   زدیم    اما   به    یکدیگر   عدو

ساز   ارزش‌   های  معنا   کی   کجا   بنواختیم

 سیدجلال علی یار

 ملبورن –  آسترالیا

نوامبر ۲۰۲۳

27 نوامبر
۲دیدگاه

کجا رفتی

تاریخ نشر: دوشنبه ۶ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

کجا رفتی

در این  فصل  بهار و  باغ و بستان
نهادی باغ   جانم   را  به   عصیان
دلم درسوز و سینه در شرارست
کجا رفتی ؟ بیا دل  بی  قرارست
تو  رفتی  خانه ی  دل  تار  کردی
زمین گیر  از  همه   بیزار    کردی
نگفتی مه ی من امشب  چه زیباست
ندیدی جان من از غم شکیباست
چو  گویم  با  زبان  بسته خویش
به  تو  راز  درون  خسته  خویش
خیالت  گرچه  هردم  یار  من بود
امید  عشق  تو   پندار   من   بود
شب و روزم به غم یکسان  گشته
امید   و  زندگی    ویران   گشته
در آن سوز دلم صد سوز  پنهان
که از عمق نگاهی تُست ویران
بیا  امشب  مرا   پیمانه ی   ده
از آن کنج  لبت  شکرانه ی  ده

عالیه میوند

فرانکفورت – جرمنی

۳ آگست ۲۰۲۳
26 نوامبر
۲دیدگاه

یاد کابل

تاریخ نشر : یکشنبه ۵ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یاد کابل

 ای وای نگر که  مرغ  دلم با نگاه سرد 

سوی دیار خاطره ها 

پر گشوده است 

سوی همان کوچه که با قصه های درد 

سالهاست مرا 

به غصه و اندوه سپرده است 

****

یادش بخیر 

خانه ای پر نور و رحمتش 

و آن بیشه های سبز و شبستان عزتش

آن شهر پر صفا 

از درد و غم جدا 

 آن شهر پر صدا  و  نوا ها و عزلتش

آن کابل عزیز

آن کابل عزیز …

امروز به کوچه ها ،   صدا ها  غریبه ا‌ند

هر جا که می رویم ،  نگاه ها غریبه ا‌ند

سر تا  بپای شهر به اندوه  نشسته ا‌ند

مرغان  پر امید  ، به  هر سو   پریده ا‌ند 

****

بیچارگی چهره ای حیران شهر ماست 

آوارگی  قصه ای  ویران  شهر  ماست 

لب ها همه خموش ، 

ساکت نشسته ایم،   

حیران مانده ایم ، 

در دام این فساد  بیجان و  خفته ایم 

انگار مرده ایم ، 

انگار مرده ایم …

  هما طرزی

نیویورک ۱ سپتامبر ۲۰۲۱