نیم قرن حادثه از کوچههای جنگ تا آغوش صلح
هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه 24 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 14 می 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه 24 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 14 می 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 21 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 11 می 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
آتشکده ی تجربیات
شدیم هر چیز ولی حیف که آدم نشدیم
از صد و پنج کیلو هیچ یکی کم نشدیم
نقد جان دادیم و آرامشی بر ما نرسید
از غم و درد جهان لحظهی بی غم نشدیم
وسع مان تا که رسید ظلم نمودیم اما
به سر زخمی کسی دارو و مرهم نشدیم
جوش خوردیم در آتشکدهی تجربيات
ولی در قوری اندیشه خود دم نشدیم
داد و فریاد به هر جای نمودیم بلند
در عمل اندکی بر خویش فراهم نشدیم
سالها دست و گریبان تحول بودیم
زین سبب در روش زندگی مدغم نشدیم
نامساعد ترین افراد جهانیم محمود
چون به قانون و ادب ذرهی ما ضم نشدیم
————————————
بامداد سه شنبه ۲۰ ثور ۱۴۰۱خورشیدی
برابر با 10 می 2022 ترسایی
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 17 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 7 می 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شکوه گمشده انسانیت؛
نگاهی به بحران معنوی عصر مدرن
چشم انداز امروز بشری، آئینهای تلخ و اندوهبار از گمگشتگی انسان در طوفان مدرنیتی بیروح و ماشینوار است؛
مدرنیتی ای که با تمام زرق و برقش، روح را فراموش کرده
و انسان را به ابزاری در خدمت منافع سرد و بیاحساس
قدرتهای سلطهجو تقلیل داده است.
در دنیایی که ارزش های انسانی به حاشیه رانده شدهاند
و سنجش شرافت انسان، نه با فضیلت و معرفت،
بلکه با میزان ثروت، توان نظامی و نفوذ سیاسی سنجیده میشود، علم – که باید فانوس راه تعالی و بیداری بشر باشد –
به ابزاری در خدمت سلطه، خشونت و سرکوب بدل گشته است.
انسان معاصر، به جای عروج در مدارج آگاهی و سلوک روحانی، در باتلاق رقابتهای حیوانی و شهوت قدرت، فرومیرود.
او گوهر وجود خویش را، که آمیختهای از نور، مهر و معناست،
در ازای توهم سلطه و برتری، به فراموشی سپرده است.
در این رهگذر تاریک، انسانیت خود را گم کرده، همنوعان، طبیعت زنده و حتی جوهر هستی را نیز به مسلخ نابودی کشانده است.
در عصری که ابر قدرت ها نبض حیات سیاسی، اقتصادی
و رسانهای جهان را در دست گرفتهاند،
دیگر مجالی برای ابر انسانیت، ابر فضیلت و ابر اخلاق باقی نمانده است.
این تکامل ناقص، که تنها در ابعاد جسمانی و تکنیکی جولان دارد،
از گوهر ارزش های انسانی تهی گشته و جهانی بی روح و بیمعنا پدید آورده است.
جهانی که در آن، سعادت، آرامش، آگاهی و تعالی معنوی به رؤیایی دوردست و فراموششده تبدیل شده
و بشریت را در آستانۀ فروپاشی درونی و انقراض اخلاقی قرار داده است.
این وضعیت یک بحران نیست، بلکه ندایی است برآمده از ژرفای وجدان بشری؛ هشدار تلخی که همگان را به بیداری فرا میخواند.
در روزگاری که جهانی سازی شتاب گرفته و فناوری با سرعتی سرسامآور در حال پیشروی است،
بیش از هر زمان نیاز است تا انسان، درنگی کند و به خویشتن خویش بازگردد.
عظمت حقیقی نه در زرق و برق ماشینها، نه در صدای مهیب جنگافزارها، بلکه در صداقت دل، لطافت احساس، کرامت فطری و اخلاق بلند انسانی نهفته است.
جهان امروز
تشنۀ مهر است، نه قدرت؛
نیازمند همدلی است، نه رقابت؛
و مشتاق آرامش است، نه آشوب.
نجات بشر در بازگشت به اصول اصیل انسانیت نهفته است:
در احیای همدلی، در پاسداری از حرمت هر جان زنده،
و در پروراندن روحی که هنوز میتپد برای روشنایی، برای صلح، برای معنا.
اگر آدمی آموخته بود که
نه برای چیرگی، بلکه برای یگانگی بیندیشد؛
نه در برابر، که در کنار یکدیگر بایستد؛
و نه بر ضد، که برای هم زندگی کند،
آنگاه جهانی نو متولد میشد:
جهانی با شبنمی از مهر،
با افقی از آشتی،
با نسیمی از شفقت.
جهانی که در آن، انسان و دیگر موجودات، دشمن نبودند، بلکه همراهان سفر آفرینش باشند.
به امید روزی که نور حقیقت دلها را روشن کند،
و جهانی پر از عشق و آرامش پدید آید.
با مهر
احمد محمود امپراطور
بهار 1404 خورشیدی
می 2025 میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 27 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
سخن شاعر
هیچ زوالی جانفرساتر از سقوط ساحت قدسی
انسانیت نیست؛
آن دم که نور شرافت از مشعل جان رخت بربندد،
جلال هر عظمت، چون وهمی لرزان در افق خیال،
در تاریکی نیستان معنا رنگ میبازد و محو میشود.
نویسنده: احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 30 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 19 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
دامِ بلا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 24 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 13 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
سخن شاعر :
اگر دعای پدر و مادر بر جانت نشسته باشد،
زمین برایت آرام میشود و آسمان، گشاده دست.
قدمهایت بیآنکه بدانی، در مسیر نور میافتد،
و حوادث، به احترام دعای آن دلهای پاک، نرم میگذرند.
اما اگر آه شان از دل شب برخاسته باشد،
حتی روشن ترین روزها نیز رنگ تیرگی میگیرند،
و خورشید، با چشمی نمناک، طلوع میکند.
در چنین حالی، زمانه آیینهای ست
که اندوه را بیهیچ واژهای در چهرهات میتاباند.
——-
نویسنده: احمد محمود امپراطور
یکشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۴ خورشیدی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 22 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 11 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
احمد محمود امپراطور شاعر و نویسندهء وارسته
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 18 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 7 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم
روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم
در کوچــه های در بـدری در بدر شدم
با نردبـــانِ نالــــه برفتــــم ز خویشتن
تا جـــــای که ز عالــــمِ بـالا خبر شدم
آنجا که سوخت کــامِ من از آتش فراق
از آبِ دیـــده نخـلی امیــــدِ گهـــر شدم
در موج حادثــــات شکستـــم هزار بار
امــــا هــــزار بــار به ره پی سپر شدم
از کانِ واژگـانِ سخن عشق چیــــده ام
با کـاروانِ بیت و غـــزل همسفر شدم
محمود بی مقـــاتله در گــــردش زمان
با جیب خالــی صاحبِ گنــجِ هنر شدم
———————————–
سه شنبه 19 حمل 1399 خورشیدی
که برابر میشود به 07 اپریل 2020 ترسایی
سرودم
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 9 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی -29 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شب حریم اسرار و آستانهی الهام
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 8 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی -28 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 3 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 23 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
تو آیی سال نو آید . . .
چه می شود که بیایی بهارِ من باشی
مه و ستاره و خورشید و یارِ من باشی
در اُستان دلم می کنم مکانت را
به فرش سرخ جگر افتخارِ من باشی
تو بلبلی و به هر جا بهار ناله کنی
تو باغ یاسمن و لاله زارِ من باشی
بغل کنم به هوای تو من خیالاتم
بهشت و دار جهان و دیارِ من باشی
به شور پیرهنت عطرِ عشق ارزن کن
سکون وسوسه ای بی قرارِ من باشی
تو آیی سال نو آید تو آیی عید شود
تو نازنین خوشی روزگارِ من باشی
قدم گذار به چشمانِ خسته از هجران
که فصلِ آخرِ چشم انتظارِ من باشی
تو سال هاست به محمود سوژهای جانم
تو بهترین ز هزاران هزارِ من باشی
————–
جمعه اول حمل 1404 خورشیدی
21 مارس 2025 میلادی
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 1 حمل ( فروردین ) ۱۴۰4 خورشیدی – 21 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 29 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 19 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
نویسنده : احمد محمود امپراطور
در پهنهی بیانتها و سکوت ژرف آفرینش، آن دم که انسان چشمان جان را از خواب فراموشی میگشاید و پردههای سنگین غفلت را یکییکی از آیینهی دل میزداید، نسیمی از عالم قدس بر باغ جانش میوزد و افقهای نادیده، پیش چشم دل، گشوده میگردد.
در آن لحظهی ناب، انسان درمییابد که وجودش بازیچهی حادثه و اسیر باد و خاک نیست، بلکه شرارهای از آتش جاودان حقیقت در نهاد او افروخته شده؛ نوری از سرچشمهی ازلیت که از اقیانوس بیکران رحمت الهی در پیالهی وجودش ریختهاند.
این انسانِ به ظاهر خاکنشین، حامل رازی ملکوتی است؛ رازی که فرشتگان از دریافت آن عاجزند و آسمانها در برابر آن سر به تعظیم فرو میآورند.
هرگاه که زنجیر تعلقات دنیایی از پای جان فرو افتد و دلبستگیهای فانی به کناری نهاده شود، در پس این قالب خاکی، جلوهای از حقیقتی بیپایان رخ مینماید.
آدمی درمییابد که خشت و گل وجودش تنها نقابی است بر سیمای نوری که از مشرق ازل بر دلش تابیده.
این سیر، سفری است از ظلمتسرای ناسوت به آستان قدس، از غوغای غفلت به آرامش وصال.
سفرنامهای است از خود تا خدا، از منیّت تا نیستی، تا جایی که سالک، در آغوش بیکرانهی رحمت، قطرهای از اقیانوس وحدت گردد و از مستی ساغر وصل، جرعهای از بقاء بنوشد.
سپاس و ستایش بیپایان شایستهی آن معمار بیهمتایی است که از خزانهی بیپایان قدرت خویش، قطرهای هستی بر کویر عدم چکاند و با دم مسیحایی ارادهاش، آفتاب خلقت را از پس حجاب عدم برآورد.
همان خالقی که با قلم صنع بینظیرش، نگین آفرینش را بر انگشت هستی نهاد و با نفخهی روحانیاش، جان را در کالبد خاکی دمید تا مشتی غبار، منزلگاه نور گردد و لانهی شعور سرمدی شود.
او که دل انسان را آیینهخانهی تجلیات لایزال ساخت و جان را میدان عنایتهای بیکرانه.
هر ذره از وجود انسان پژواکی از نغمهی ربانی، و هر نفسش دم مسیحایی از عالم قدس است.
آن دانای حکیم که رشتهی هستی را با تارهای مهر و حقیقت در هم تنید، و انسان را گل سرسبد گلزار خلقت، مایهی مباهات فرشتگان، و نشانهی کمال خویش گردانید.
درود بیپایان بر آن ماهروی هدایت، پیامآور مهر و محبوب جانها، که با جام یقین، دلهای غبارگرفته را صیقل داد و جانهای در بند را به سرچشمهی هدایت فراخواند.
آن جانفروز که با مشعل معرفت، شبهای تیرهی جهل را روشن ساخت و با نسیم عشق، گلزار دلها را شکوفا نمود.
او که با کلام آسمانیاش، پردههای جهل را درید و راه بندگی و دلدادگی را پیش پای بشریت نهاد.
بدان ای سالک طریق حقیقت!
که روح تو شرارهای از مشعل ازلی است؛ شعلهای که از افق بیکران حقیقت برخاسته و در قفس ناسوت، در حسرت پرواز به مأوای نخستین خویش بیقرار است.
این گوهر نایاب که در تار و پود وجودت نهادهاند، ودیعتی است که از ملکوت به امانت گرفتهای؛ تاج کرامتی که از خزانهی قدس بر فرق انسان نهاده شده و پرتوی از خورشید بیزوال در ژرفنای جانت تابیده است.
اما این کالبد خاکی، خانهای است ناپایدار و سایهای است گذرا؛ سرایی که در معرض طوفان حوادث، همواره لرزان و رو به زوال است.
آنکه راز جان را دریابد و غبار وابستگیهای فانی را از آینهی دل بزداید، میداند که این شعلهی سرمدی اگر از بند زنجیرهای دنیا رها گردد، از ساغر وحدت، شراب بیخودی خواهد نوشید؛ و در خلوت دل، خویشتن را فانی خواهد ساخت تا در محضر معشوق جاودانه گردد.
آری، روح آدمی نوری است از آفتاب حقیقت که بیقرار دیدار است.
خوشا آن دل بیدار که آیینهی وجودش را از زنگ هوا و هوس صیقل دهد، و پروانهوار، گرد شمع جمال دوست بسوزد تا در مسیر فنا، به منزلگاه بقاء جاودانه رسد.
رستگار آن است که قدر این ودیعت ربانی را بداند، گوهر جان را به بهای زنجیرهای خاک نفروشد و دست در دامن راهنمایی آگاه سپارد.
قدم در وادی سیر و سلوک نهد، تا پردهها از پیش چشم جان کنار رود، نقابها یکییکی فرو افتد و در میخانهی عشق، ساغر وصال از دست ساقی ازل بنوشد. تا در بارگاه انس، مأوای جاودانهی خویش را باز یابد.
ای مسافر این کاروانسرای فانی!
دریاب که آنچه ماندگار و جاویدان است، نه این قالب خاکی، بلکه شرارهی فروزان روح است.
پس بکوش که دل خویش را از زنگار دلبستگیهای فانی بزدایی و در آغوش مهر بیکران الهی، آرام گیری.
سعی کن نقابها را یکیک فروگذاری، از غوغای کثرت برهی و به خلوت وحدت گام نهی. آنگاه، در آستان بینهایت حقیقت، خود را آنگونه خواهی دید که پیش از هبوط به این خاکدان بودی:
نوری بیحجاب، روحی بیمرز، و قطرهای که با اقیانوس یکی شده است.
پروردگار بیهمتا!
آغاز و انجام هستی به اشارت توست و جانها در قبضهی مهر و حکمت تو سیر میکنند.
دلهای ما را از زنگار غفلت پاک گردان و آیینهی وجودمان را به نور معرفتت صیقل ده.
ما را از وابستگیهای فانی برهان و در سایهسار رحمت بیکرانت پناه ده. بینایی عطا کن تا جمال بیمثالت را در هر ذره ببینیم
و گوشی ده که ندای حق را از پسِ هر حادثه بشنویم.
توفیق ده که ودیعت نورت را پاس داریم و در مسیر عشق و فنا، به لقای تو برسیم.
شعلهی جانمان را خاموش مگردان و در وادی حیرت، دستگیر ما باش.
ما را از خود، از منیّت، از غفلت، از هر آنچه میان ما و تو حجاب است، رها فرما تا چون پروانهای سوخته در آتش عشق تو، از خود بگذریم و در دریای بیکران وصالت غرق شویم.
آمین رب العالمین
با مهر و فروتنی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 14 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
حکایت بلند فرومایگان:
از اوج وهم تا حضیض نابودی
آنان که از گوهر اصالت و جوهر شرافت تهیاند، اگر هزار جامهی فضل و فرزانگی بر تن کنند،
بر بلندای جبروت و اقتدار جلوس نمایند، یا خزائن عالم را به چنگ آورند، از زندان طینتِ خویش گریزی نخواهند یافت.
عظمت را نه به جلال و شکوه میتوان سنجید، نه به زخارف دنیا، و نه به علمی که در کوره راه های دنائت، آتشافروز شرارت گردد.
شکوه راستین، در بلندی همت، صلابت اندیشه و طهارت جان ن مکر میسازند.
اینان نه طلایه داران فضیلتاند، نه پیشاهنگان معرفت، که در سایهی حیله و ریا، شالودهی اخلاق را سست میکنند و خرمن ارزشهای انسانی را به تند باد هلاکت میسپارند.
حضور چنین عناصر تباه سرشت در پیکرهی اجتماع، همچون طوفانی است که اساس انسانیت را در هم میشکند و خرابهای از امید و آرزو بر جای مینهد.
هرچه بر گسترهی قدرتشان افزوده شود، دامنهی فساد و دهشتافکنی شان ژرفتر خواهد شد.
نه مرهمی بر زخمهای عمیق بشریاند، نه فروغی در ظلماتِ اندوه، که چنان سایه های وهم و نکبت، روشنی را می بلعند و تیرگی می پراکنند.
اما تاریخ، این داور بیطرف و حقیقتگویِ روزگاران، همواره شهادت داده است که نه تاجِ سلطنت، خسیسان را به بزرگی میرساند، نه سیم و زری که در چنگال آزمندی فشرده شود، اصالت میآفریند، و نه قدرتی که بر ویرانهی تقوا بنا گردد، دوام مییابد.
آنان که از گوهرِ عزت و بلندای همت محروم اند، هرچه گرد آورند، جز باری گران بر دوش انسانیت نخواهند افزود، و سرانجام، در گردابی که از حرص، تزویر و ستم گستردهاند، خویشتن را خواهند بلعید.
و این است فرجامِ محتومِ آنان که بر بستر نخوت و شرارت، بنای اقتدار خویش نهادهاند.
با مهر و آزادی …
شاعر و نویسنده: احمد محمود امپراطور
حوت 1403 خورشیدی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 22 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 12 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
جلوه ی عشقِ
خورشید توهم تو کهکشانم باشی
در هر دو سرایی هستی جانم باشی
موجِ گهری و بحر و کانم باشی
شاه بیتِ قصیده ی زبانم باشی
سرخی به رخی چو زعفرانم باشی
————–
آوازه ی عشق مان جهان گیر شود
از قصه ی ما جهان جوان پیر شود
هر نکته به ضمِ هرکه تفسیر شود
آغوش کشا عزیزِ من دیر شود
دنیایی قشنگ و مهربانم باشی
—————-
من عاشقم عاشقانه گفتار کنم
خاکِ در و درگه ات گهربار کنم
شامِ رمضان از لبت افطار کنم
جانا چه کنم تو را گرفتار کنم
امیدِ من و تاب و توانم باشی
————
ای باده سرشت و جذبه ی خیزابم
از بسکه نموده عشق تو بی تابم
با هیچ مسکنی نه یاید خوابم
غیرِ تو کسی نمی شود اربابم
تو تاجِ م رصع و نشانم باشی
———
لبهای قشنگِ خود عنابی کردی
چشم هایت به لنز رنگه آبی کردی
مو تا به کمر رنگِ شرابی کردی
بی محکمه قتلِ من حسابی کردی
ماهی شبی تارِ آسمانم باشی
———-
عطرِ بدنِ تو چوبی است و یاسی
پیراهنی لیمو رنگِ تو مجلاسی
پاجامه ی پای چاقک ات الماسی
بر فتیش پای کرده ای وسواسی
تو جلوه ی عشقِ جاودانم باشی
———
دوری و مرا کُشد همین درد و محن
بی غسل و جنازه کردی صد بار کفن
ذهن و دلِ من فتاده در دامِ فتن
می رقصی میانِ باغ و گلهای چمن
ای چشمهی عشق ارمغانم باشی
———
دل را ز برم ربوده ای باور کن
بیچاره مرا نموده ای باور کن
با این که غمم فزود ای باور کن
با هر صفتی ستوده ای باور کن
دلبند و عزیز و دلستانم باشی
———-
می بخشی که هر چه بود افشا کردم
چند لحظه خیالِ خود تماشا کردم
خون و شکری حسود بالا کردم
چون شرژه عقاب بال و پر وا کردم
اعماقِ جنونی بیکرانم باشی
———-
گاه از سری لطف خود پیامم میکن
از دور علیکی بر سلامم می کن
شاه ها چه شود به خود غلامم می کن
از شربتِ زندگی به کامم می کن
ای مرحمتِ نهان عیانم باشی
———-
محمود به لطفِ خویشتن شاد نما
افتاد به کنجِ غصه را یاد نما
ویرانه ای عاشقانه آباد نما
زنجیر ز دست و پایم آزاد نما
آرامشِ روح و آشیانم باشی
———-
یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ خورشیدی
که برابر میشود به ۲۰۲۵/۳/۹ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 18 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 8 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
زن، مرقعنگار بیهمتای لطافت هستی و پرتوی حکمت ازلی است؛ گوهری درخشان که در سیمای معنویاش، روشنای مهر، شکوه وقار، ژرفای فداکاری و استواری اندیشه درهمتنیدهاند.
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 5 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
پارسی، شُکوهِ جاودانهی اندیشه، هنر و هویت
زبان مادری من، پارسی است؛ زبانی که از ژرفای تاریخ همچون ققنوسی سر برآورده و در تندبادِ حوادث، با شکوه و وقاری بیزوال، بر آسمانِ فرهنگ و تمدن درخشیده است.
این زبان نهفقط وسیلهای برای بیان، که آیینهای تمامنما از تفکر، احساس، معرفت و جانِ آگاهان، شاعران و حکیمان است؛ زبانی که در هر واژهاش، روحی زنده میتپد، در هر جملهاش، نغمهای جاودان میپیچد و در هر بیتش، حقیقتی ژرف رخ مینماید.
پارسی، این گوهرِ بیهمتای ادب، کهنترین دفترِ فرهنگ، خرد و تمدن ماست؛ زبانی که پیشینهاش از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال فراتر میرود و ردپایش بر الواحِ سنگیِ شاهان، در دیوانِ شاعران و در مکتوباتِ دانشمندان، جاودانه نقش بسته است.
از پارسیِ باستان تا پهلوی، و از پارسیِ دری تا امروز، واژههای آن، دُرهای تابناکیاند که در صدفِ زمان، درخششِ خیرهکنندهی خود را حفظ کردهاند و همواره بر تارکِ گنجینهی فرهنگ و ادب میدرخشند.
پارسی دری، این اقیانوسِ بیکرانهی سخن و دانایی، از قرن نهم میلادی تاکنون، با نوایی دلنشین و آهنگی جاودانه در جان و جهان جاری است.
این زبان، پرچمدارِ فرهنگ، معرفت و تمدنِ حکومتهای باشکوهی همچون سامانیان، غزنویان، تیموریان و صفویان بوده و در دامانِ خود، گوهرانی بیمانند پرورانده است؛
زبانی که مولانا را در سماعِ عشق،
فردوسی را در شکوهِ حماسه،
سعدی را در بوستانِ حکمت،
حافظ را در خلوتِ راز،
بیدل را در دنیای پیچیدهی عرفان،
ناصر خسرو را در حکمت و اندیشه
و خیام را در فلسفهی هستی آفرید.
این زبان، همچنین، زادگاه اندیشههای سترگ و ژرفاندیشیهای فیلسوفان و دانشمندانی بوده که بر تارکِ تاریخ درخشیدهاند؛ رودکی، پدرِ شعر فارسی،
بوعلی سینا، نابغهی طبابت و فلسفه،
ابوریحان بیرونی، ستارهشناس و پژوهشگر بیبدیل،
حکیم ناصر خسرو، شاعر، فیلسوف و مبلغِ برجسته،
جامی، شاعر و عارف برجسته، و هزاران فیلسوف، نویسنده و شاعرِ دیگر که هر یک، مشعلی از دانش و ادب را در شبستانِ تمدن برافروختند.
افغانستان، ایران و تاجیکستان، سه جلوه از یک گوهرند؛ سرزمینهایی که پارسی در تار و پودِ هویتشان تنیده است و از گهوارهی نیاکان تا امروز، موسیقی دلنواز و شورانگیزِ این زبان را در کوچهباغهای شعر، معرفت و عرفان شنیدهاند.
این سه دیار، نهفقط مرز مشترک، که میراثدار اندیشهای یگانه، فرهنگی هم ریشه و گنجینهای از خرد و حکمتاند که از چشمهی بیپایانِ پارسی، جان گرفته و شاداب ماندهاند.
من نیز، از برکتِ این زبانِ فاخر، صاحبِ اشعار و مکتوباتی هستم که با جوهرِ جان نگاشته شدهاند؛
زبانی که چون رود، اندیشه را زلال میسازد و بر صفحاتِ دل و جان، نقشی از جاودانگی و شکوه میزند.
اما پارسی را نمیتوان در چارچوبِ یک روزِ گرامیداشت محصور کرد، چراکه این زبان، همچون خورشیدی درخشان، هر بامداد از افقهای تازه سر برمیآورد و چون رودی خروشان، پیوسته در بسترِ زمان جاری است.
پارسی، زبانی نیست که غبارِ کهنگی بر آن بنشیند؛ این زبان، در عمقِ تاریخ، در قلبِ مردمان ایران، افغانستان و تاجیکستان، و در جانِ عاشقانِ شعر، عرفان و معرفت در هر گوشهی جهان، زنده و جاودانه خواهد ماند.
با مهر و ارادت
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
سوم حوت ۱۴۰۳ خورشیدی
21 فبروری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 28 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 16 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
طواف عشق در حرم واژگان!
اگر شاعری در زلالِ سحرنوازِ نرگسِ فتنتزایِ تو اسیر گشت
و دل را در محرابِ ملکوتیِ مهرت نهاد،
بدان که نامت را، نه بر صحیفهی نسیان خیز و نه بر رقعهی زوالپذیر، که بر دیبایِ مرصعِ سخن، به لثهی روح و حبرِ فؤادِ مجذوب، مذهب خواهد نگاشت.
او در هر بیت، تنسیجِ شفق گونهی عشقِ تو را، بر نسیمِ السنهی مستوحی خواهد تنید
و در هر مصراع، نغمهی تجلیِ تو را، در صمیمِ هستی متشحر خواهد ساخت،
چندانکه هر آوا، بازتابِ انکسارِ نورِ طلعتِ مستسنرِ تو گردد.
آنجا که لهیبِ دهر، طروسِ خاطرات را در جحیمِ نسیان مندثر میکند و اشعارِ فانیان، در زمهریرِ نیستی مستهلک میشود،
نامِ تو در دوانِ سرمدِ او، همچون دُرّهی تاجِ ادب، بر مسامعِ جاودانگی مشرف خواهد شد.
هیچ یدِ اعتساف بر آن دست نخواهد یافت، هیچ غبارِ فنا به آن راه نخواهد گشود و هیچ صوارفِ زمان، آن را معترض نخواهد شد.
او تو را، در سفینهی تخیلِ خویش، چون منقوشِ ازلیِ تسنیمفشان، در قابِ فصاحت خواهد نشاند،
چنانکه در اغوارِ الفاظِ منتشر حلول کنی و هر واژه، صورتی از انعکاسِ لمحهی بصرِ تو گردد.
در هر صفحهی مشروقه، رایحهی هبوبِ تجلیات خواهد پیچید و در هر سطرِ مشعشع، اریجِ رؤیتت متضوع خواهد شد.
پس، اگر شاعری دل در زلالِ طلعتِ تو باخت، بدان که نه در عالمِ فنا، بلکه در سطورِ متناغمِ ازل مأوا گرفتهای.
قنادیلِ دهور، در تراب خواهند افتاد، اجیال، در بادیهی نسیان مضمحل خواهند شد، اما تو، در توازنِ ابیاتِ او، همچنان متفرد و متعذرِ زوال خواهی ماند،
بیآنکه قوارصِ ازمنه، سنایِ وجودت را مکدر کند یا زمهریرِ نیستی، زهوهی لقایت را پژمرده سازد.
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 27 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 15 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 25 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی –13 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شاعر ، نویسنده و هنرمند گرامی جناب احمد محمود امپراطور عزیز ، همکار فرهیخته و محترم سایت 24 ساعت با محبت های همیشگی و لطف بی پایان خویش پیام بسیار زیبایی همراه با تصویری از اینجانب را بخاطر سالروز تولدم جهت نشر ارسال نمودند که ضمن سپاس و قدردانی از ایشان سعادتمندی و سرفرازی محمود جان عزیزرا تمنا دارم.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
سرپرست سایت 24 ساعت
پیام تبریکی
شاعر و نویسنده گرانقدر، جناب محترم استاد قیوم بشیر هروی!
با عرض ادب و احترام زادروز فرخنده و باشکوه شما را از صمیم قلب تبریک و تهنیت عرض میکنم.
بیتردید، حضور فرهیختهای چون شما در عرصهی ادب و فرهنگ، مایهی افتخار و روشنی دلهای دوستداران شعر و اندیشه است.
شما با قلم فاخر و احساس عمیق خویش، همواره روشنیبخش محافل ادبی بوده و با آثار ارزشمند خود، گنجینهای ماندگار از عشق، معرفت و انسانیت را به یادگار گذاشتهاید.
در این روز خجسته، از درگاه حضرت باریتعالی، برای شما استاد گرانقدر، عمر دراز، تندرستی، سرافرازی و توفیق روزافزون در عرصهی شعر، نویسندگی و خدمت به فرهنگ و ادب این سرزمین آرزو میکنم. امید است که همواره در قلههای رفیع دانش، هنر و خردورزی درخشان باشید و شاهد شکوفایی هرچه بیشتر آثار و اندیشههای گرانبهای شما باشیم.
زادروزتان مبارک، همراه با بهترین آرزوها و نیکوترین لحظات.
با مهر و ارادت
احمد محمود امپراطور
24 دلو 1403 خورشیدی
12 فبروری 2025 میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 21 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
آنگاه که از سرزمینِ بیحدّ و مرزِ اندیشه سخن میگویی،
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 18 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 6 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
سخن شاعر
بهخاطر بسپار که اگر طلا هم باشی،
برای بقا و استحکام ناگزیر از آنی که با دیگر فلزات درآمیزی.
در خلوصِ محض، شکنندگی نهفته است،
و استواری در همنشینی و تعامل پدیدار میگردد.
پس نیک بیندیش که چه میگویم،
زیرا حکمتِ این سخن در ژرفای زندگی نهفته است.
احمد محمود امپراطور
6 فبروری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 13 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 1 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 9 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 28 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
واقعیت تلخ و جانسوز
واقعیت تلخ و جانسوز این است که کارد از استخوان مردم این سرزمین بسیار فراتر رفته و زخمهایی که روزگاری تنها در جسمهای شکسته نمایان بودند، اکنون به عمق قلبها و جانهای خسته نفوذ کردهاند.
این زخمها دیگر صرفاً بر جسمها محدود نمیشوند؛ بلکه به گونهای دردناکتر، قلبها و روحها را شکافته و هر لحظه، آتشی خاموشناشدنی را در درون انسانها شعلهور میکنند.
دردهایی سهمگین و زخمهای بیدرمان، همچون طوفانی بیپایان و وحشی، همهچیز را در هم کوبیده و آرامش را به افسانهای دوردست و دستنیافتنی بدل کردهاند؛ گویی آرامش، مفهومی است که هیچگاه در این خاک مجال ظهور نخواهد یافت.
رنج نه تنها بر شانهها سنگینی میکند و قامتها را خم کرده است، بلکه همچون زهری کشنده، در رگهایمان جاری است و هر روز ذرهای از وجودمان را به سوی نیستی میکشاند.
امیدهایی که روزگاری مانند شعلهای گرمابخش دلهای ما بودند، اکنون در ظلمت مطلق گم شدهاند و چیزی جز خاکستر سرد ناامیدی از آنها باقی نمانده است.
گویی آسمان زندگی ما برای همیشه از نور محروم شده و تنها شبِ بیپایانی است که بر ما سایه افکنده است.
ما، غمزدهترین مردمان این جهان، به مانند سایههایی بیرمق و خسته، در گردبادی از اندوه، پریشانی و اضطراب سرگردانیم.
گویی زمین و زمان سوگند خوردهاند تا آخرین بارقههای شادی و آرامش را از ما بربایند و ما را در چنگال سرنوشت تلخ و بیرحم رها کنند؛ سرنوشتی که هیچگاه برایمان جز رنج و عذاب ارمغانی نداشته است.
سایهای سیاه و سنگین، همچون شبحی از عذاب و یأس، بر سر این ملت گسترده شده و نور را از دیدگانمان دزدیده است.
این سایه سیاه، گویی ابرهایی از غم و اندوه است که هیچ نسیمی نمیتواند آن را کنار بزند، هیچ بارانی نمیتواند آن را بشوید، و هیچ طلوعی نمیتواند آن را بشکند.
دیگر هیچ صدای نجاتبخشی از دوردستها به گوش نمیرسد؛ تنها زمزمهی بغضهایی که در گلو خفه شدهاند و اشکهایی که هرگز مجال جاری شدن پیدا نمیکنند، در این سکوت مرگبار طنیناندازند.
گویی این سکوت، خود فریادی از عمق رنج و ناامیدی است که به گوش هیچکس نمیرسد.
در میان این دریای بیکران و توفانی از درد، یأس، و ناامیدی، تنها تکیهگاه و ملجأ ما، بارگاه بیکران و رحمت خداوند متعال است؛ خدایی که به گوشهگیرترین اشکها و بیصداترین نالهها نیز گوش میسپارد و نالههایی که حتی انسانها توان شنیدنشان را ندارند، در درگاه او به فریادی بلند تبدیل میشود.
تنها اوست که میتواند این آوار سنگین و خردکننده را از دوشمان بردارد و نوری تازه در دل تاریکی بیپایانمان بیفروزد. در جهانی که هیچ دستی برای یاری به سوی این ملت دراز نمیشود، هیچ صدایی برای امید دادن به گوش نمیرسد و هیچ چراغی برای نشان دادن مسیر روشن نمیشود، تنها امیدمان به لطف و رحمت بیانتهای اوست؛ خدایی که قدرتش فراتر از تمامی طوفانها و تمامی رنجهاست و تنها نسیم شفقت او میتواند این غبار سیاه و سنگین را از آسمان زندگیمان بزداید.
اما آیا این غبار، این سایهی مرگبار، و این شب تاریک هرگز به پایان خواهد رسید؟
آیا این ملت، که زیر آوار سنگین زخمهای بیدرمان و دردهای بیپایان مدفون شدهاند، روزی بار دیگر طلوع آرامش و نور را خواهند دید؟
خدایا! در میان این همه ناامیدی، رنج، و سیاهی، آیا هنوز بارقهای از امید باقی مانده است؟
آیا هنوز سحرگاهی در پس این شب بیپایان نهفته است؟
یا این ملت برای همیشه در گرداب سرنوشت تلخ خویش گم شدهاند؟
خدایا! تویی که قادر مطلقی، تویی که توان شکستن تمامی سدهای ناامیدی را داری، آیا هنوز نگاهی به این ملت دردمند خواهی داشت؟
تنها نسیم رحمت توست که میتواند این دریای طوفانی را آرام کند و این خاک خسته از رنج را به بهاری تازه بازگرداند.
نویسنده: احمد محمود امپراطور
۱۴۰۳خورشیدی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
بیزارم از قلم به دستان خودبین و متکبر، آنان که با داشتن دانش و آگاهی، گوهری به ارزشمندی وقت خویش را در راه توهین و نمایش برتری بر دیگران هدر میدهند.
چنین افرادی گمان میبرند که با رفتار متکبرانه و نگاه تحقیرآمیز میتوانند جاودانه شوند.
بیآنکه دریابند سرانجام شان همچون برگ زرد پاییزی است که از برگهای تقویم زندگی جدا میشود و در طوفان فراموشی گم میگردد.
شاید نامشان برای مدتی کوتاه بر زبانها جاری بماند، اما قلبی از محبت برای آنان نه تپیده و خاطرهای از احترام به آنان در اذهان باقی نخواهد ماند.
اینان، در واقع، به دست خود، مسیر انزوا و نابودی اعتبارشان را هموار میکنند.
من، بهعنوان انسانی اندکدان، با تکیه بر تجربیات محدود و دانستههای ناچیز خویش در عرصه نوشتن و سرودن، به این باور رسیدهام که در پهنه بیپایان شعر و نویسندگی، صداقت و سادگی، چون گنجینهای گرانبهاست.
هرچه نویسنده با روراستی بیشتری از فراز و فرودهای زندگی و اجتماع سخن بگوید و در رفتار خویش تواضع و فروتنی را پیشه کند، نهتنها کلامش در قلب مردم جای میگیرد، بلکه نام او نیز در جانها و خاطرهها ماندگار خواهد شد.
در نهایت، حقیقتی آشکار و انکارناپذیر پیش روی ما قرار میگیرد:
ماندگاری و قدرت یک نویسنده یا شاعر، نه در تکبر و نمایش برتری، بلکه در صداقت، فروتنی و انعکاس واقعیتهای ناب و بکر زندگی پنهان است.
تنها زمانی که کلامی از اعماق دل برخیزد و صداقت آن، زلالی روح را به مخاطب منتقل کند، میتواند در قلوب انسانها جایی ابدی بیابد.
چنین فردی، با فروتنی و احترام به ارزشهای انسانی، نهتنها از اعتبار و اعتماد مردم بهرهمند میشود، بلکه همچون چراغی روشن در تاریکیهای زندگی، مسیری الهامبخش برای دیگران میگشاید.
شاعر یا نویسندهای که حقیقت زندگی را با زبانی ساده، اما عمیق به تصویر میکشد، در واقع درختی است که در سایهسارش آرامش و اطمینان برای نسلها فراهم میآورد.
او به جای اینکه به دنبال تحمیل خویش باشد، در میان مردم به جستجوی معنا میپردازد و نامش، نه به خاطر بزرگی ظاهری، بلکه به سبب بزرگواری باطنیاش، بر زبانها جاری میشود.
این انسانهای وارستهاند که اثری ماندگار در تاریخ بشریت بهجا میگذارند، زیرا آنچه از دل برآید، هرگز در گردباد فراموشی گم نمیشود.
به راستی، چه زیباست آنکه با هر کلام و قدم خویش، نه برای اثبات خود، بلکه برای بهبود پیرامون جهان تلاش میکند.
چنین کسی، نه تنها در قلب مردم جاودان میشود، بلکه در گستره زمان، همچون نسیمی معطر، همواره یادش ماندگار و نامش ستوده خواهد بود.
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
۱۴۰۳خورشیدی