تاریخ نشر یکشنبه دوم قوس ۱۳۹۳ – ۲۳ نوامبر ۲۰۱۴ هالند
او که استادی بود صاحب چندین هنری
گشت از دار فنا جانب عقبی سفری
طبع اوداشت عجب معجزه درنظم وسرود
ریختی ناب ترین شعر به الفاظ دری
عشق آزادی و مهر وطنش بود به جان
خواست آزاد وطن از همه ی در بدری
در فضای وطنش بود اگر شام سیه
بود امید ورا پرتوی نور سحری
زان صراحت که ورا بود بشر کمتر دید
ترس از ذات خدا بود نه از هر بشری
ریختی اشک روان از پی بیمار وطن
یا بدیدی به رهی مادرک خون جگری
این همه حرف که گفتم ز استاد بشیر
آنکه امروز از او مانده فراوان اثری
از خدا روح ورا شاد بخواهم همه عمر
که مرا بود عزیزی و هم راهبری
وصف او است فراوان ثنأ کمتر گفت
می شود کرد بیان بیش از این بیشتری
استاد محمد اسحق ثناء
ونکوور – کانادا
بیست و سوم نوامبر 2014
دیدگاهتان را بنویسید