فرياد
تاریخ نشر دو شنبه ۲۰ جنوری ۲۰۱۴ هالند
فرياد
محمد اسحاق” ثنا “
ونکوور، کانادا
باز امشب درد هستى پاى پندارم گرفت
لحظه هاى خواب من از چشم بيدارم گرفت
داغ يارانيكه از پيش نظر ها رفته اند
ياد آمد هر يكى آه شرر بارم گرفت
خواستم فریاد بردارم ز درد مُلک خویش
غم گره شد در گلویم راه گفتارم گرفت
میگزشتم روزکی از کوی آن نامهربان
ریخت سنگ از بام و در تا زیر آوارم گرفت
رونق بازار دنیا غیر غم چیزی نبود
داشتم این جنس من بسیار بازارم گرفت
زاهد شهرم ز بس بیهوده می گوید سخن
چون ” ثنا “ خاطر مرا از حرف بسیارم گرفت
محمد اسحاق” ثنا “
استاد محترم جناب ثنا عزیز ، باز هم مانند همیشه سروده زیبا و خواندنیست . عالی فرموده اید :
خواستم فریاد بردارم ز درد مُلک خویش
غم گره شد در گلویم راه گفتارم گرفت
موفق باشید . مهدی بشیر