۲۴ ساعت

23 سپتامبر
۳دیدگاه

گفتگویی با استاد محمد علی فرحتیار شاعر آزادمنش و شخصیت وارسته

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترم 

 استاد محمد علی فرحتیار

شاعر آزادمنش

و شخصیت وارسته

که خدمت خوانندگان

گرامی پیشکش میگردد.

پرسش :

جناب استاد فرحتیار گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی نموده و بفرمایید دارای چند فرزند میباشید ؟

پاسخ :

 بنده محمدعلى فرحتیار متولد ٢٠ قوس سال ١٣٢٢ در جبرییل هرات ( حالا ناحیه ى ١٣ شهر ) میباشم و از سال ١٩٨٠ در المان زندگى میکنم . صاحب ٣ فرزند ( یک دختر و دو پسر ) هستم . پسر ودخترم را از افغانستان اورده بودیم پسر کوچک ما در شهر Volklingen Alman به دنیا امده وحالا ۴٢ ساله میباشد.

پرسش :

لطف نموده بفرمایید در افغانستان مصروف چه کار و فعالیت های بودید؟

پاسخ :

 بنده از کلاس هفتم تا دوازدهم در دارالمعلمین هرات در س خواندم . سپس وارد  دارالمعلمین کابل شدم و با فراغت از آن ، در بازگشت به هرات  به حیث معلم در لیسه ى سلطان غیاث الدین غورى مشغول خدمت شدم . اغاز کار من در هرات در حمل سال ١٣۴٨شمسى مصادف با تظاهرات وسیع دانش اموزان تمام مکاتب هرات بود که در  حدود چهار ماه دوام نمود . در ٢۶سرطان همان سال تظاهرات به خشونت گرایید و موجب اتش گرفتن وسایط نقلیه ى عسکرى گردید ، تا بالاخره تظاهرات را سر کوب کردندو شهر ارامش یافت.  سه روز بعد از کابل هیئت بررسى به هرات امد و همه کاسه کوزه هارا بر سر من و دوسه معلم دیگر شکستند ومخصوصاً شهر دار وبعض دیگر که از من در گذشته دل پر خونى بخاطر دفاع از حق ، داشتند مرا مقصر اصلى دانسته و همراه زنده یاد استاد سرور خان به کابل فرستادند. خلاصه کار من در هرات همان چهار ماه بود انهم روز دوساعت چون همه روزه در شروع تفریح اول تمام مکاتب به خیابانها میرفتند و تظاهرات راه میانداختند. بعد از مدتی مرا به قندهار فرستادند که معلم ادبیات فارسى در لیسه هاى زرغونه انا و احمد شاه بابا شدم و دوسال  را انجا بسر بردم. سر انجام در سال ١٣۵٠ خورشیدی بعد از گذراندن کانکور اختصاص وارد سال سوم دانشکدهء تعلیم و تربیه  دانشگاه کابل شدم و در رشته ی تاریخ  تحصیل نمودم. در ماه جدى سال١٣۵٢همزمان باختم تحصیلات با دختر دلخواهم که همکلاسى من بود ازدواج نمودم  و در حمل سال ١٣۵٣ شامل خدمت دوره ى مکلفیت عسکرى شدم و بعد از ان در سازمان رفاه اجتماعى وابسته. به هلال احمر افغانستان وارد خدمت به قشر مستضعف کشور گردیدم ودر این سمت تاروز پنجشنبه منحوس کودتاى ثور ادامه دادم.

پرسش :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید و چه مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

پاسخ :

در سوال قبل عرض کردم که درچوکات هلال احمر کار میکردم . بعد از پیروزى حزب شیاطین ، اولین روزِ کارى روز شنبه بود و طبع معمول صبح ماشین موسسه آمد ،  من با دو سه کارمند که در ماشین حضور داشتند به محل کار رفتیم اطاق کارم بزرگ بود بالا سر میز کارم عکس محمد داود رئیس جمهور نصب بود و در یک گوشه میز کوچک با سه چهار صندلى قرار داشت ، وقتى وارد اطاق شدم دیدم عکس رئیس جمهور را روى زمین زده خورد کرده بودند و روى میز کارم را در هم و بر هم و اوراق را هرطرف پراکنده ساخنه بودند (توخود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل) . فشرده و تلگرافى عرض کنم که از آن روز به بعد روى آرامش را ندیدم ،  اما حکمت و اراده ى خداوند بر این بود که زنده بمانم.

“شبى تاریک و سنگسنان و من مست

” قدح از دست من  افتاد و نشکست ”

”   نگهدارنده  اش      تدبیر      بنمود  ”

” وگر  نه  صد  قدح  نفتاده  بشکست”

هفته هاى اول که کشمش بین بول و غایط در جریان بود زیاد اذیت شدم بعد از انکه کله پز رفت و بجایش سگ نشست”کم کم من فرصت یافتم براى همسر و دو فرزندم رویا و رویین با یک دنیا مشکلات پاسپورت تهیه کنم ولى براى خودم مقدور نبود چون دوستان عزیز من گفته بودند که اگر به فرودگاه دیده شوم کارم تمام است ،  بناءً همسرم به المان نزد برادرم مسعود جان و خواهر خودش که داکتر بود و در بیمارستان. الیزابیت در شهر اسن کار میکرد رفت. منهم ارام ارام بخاطر انحراف ذهن دشمن نسبت به خود با وساطت قوماندان امنیه ى کابل بنام سیف الدین که از هرات بود و بامن اشنایی قبلى داشت به عنوان معلم در لیسه ى نادریه مشغول کار شدم و بافرارسیدن تعطیلات زمستان از طریق هرات وارد ایران وار انجا به پاکستان و سر انجام از کراچى پرواز لندن را که احتیاج به ویزا نداشت گرفتم و در توقف نیم ساعته فرانکفورت وارد سالون ترانزیت شدم و بعد از پرواز هوا پیما خودم را به پولیس معرفى نمودم. حالا دقیقن ۴۵سال است که در المان زندگى مینمایم . خاطرات آن مدت خیلى زیاد است درین مختصر نمیگنجد.  تصمیم دارم اگر حیاتى باقى بود با چاپ مجموعه ى گریه ى دل این خاطرات را در مقدمه ى ان مجموعه به چاپ برسانم .

در مورد بخش دوم سؤال شما باید فشرده و در یک جمله بگویم که در کار فرهنگی بخصوص در رابطه با وحدت و همگرایی بین مسلمانان زیاد تلاش کردم و با همکارى ، همراهى و همدلى مسلمانان شهر فرایبورگ عمارتى در چهار منزل بنام مسجد مصطفى ساحتیم که مورد استفاده ى مسلمانان قراردارد و براى فرزندان مهاجر مکتبی بنام استاد بیتاب تدویر نمودیم که متاسفانه حالا دیگر وجود ندارد .

پرسش :

جناب استاد ، تا بحال چند اثر از شما به زینت چاپ آراسته شده ، لطف نموده نام بگیرید و بفرمایید خوانندگان محترم چگونه میتوانند به این اثار با ارزش  دسترسی پیدا کنند؟

پاسخ :

در گذشته هاى دورمقدارى از سروده هاى دست و پا شکسته ام  را جمع آوری نموده بودم که متأسفانه در میان هیاهوى آمدن لا شخور ها مفقود شد .  از وقتى هم که مهاجر شدم فقط به فکر امور دینى و حفظ شعائر اسلامى مهاجران بودم و زیاد دنبال شعر و شاعرى نگشتم.

سال ٢٠١۴ به هرات رفتم مجموعه ى وزین ، باارزش وپرمحتواى ( کاج ها هنوز ایستاده اند) تالیف عزیز بزرگوار شاعر شور افرین جناب جناب محمد ظاهر رستمى را برایم دادند وقتى شعرى از خودم را انجا دیدم یادم امد که یک زمانى چیز هاى میسرودم. خلاصه تا اکنون همان یک مجموعه ى شیپور خون اقبال چاپ یافته و یکى هم در حال تکمیل شدن میباشد.

پرسش :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

پاسخ :

سال ١٣۴٢هجرى متعلم صنف نهم دارالمعلمین هرات بودم ، آن زمان استاد بزرگوار ، رهنما و مرشد من زنده یاد استاد على اصغر بشیر هروى در هرات تشریف داشتند ومن بنا بر ارتباطات فامیلى و علاقه ى خاصى که به حضرت ایشان داشتم هر از گاهى مصًدع اوقات گرانبهاى ایشان میشدم و در همین سال اولین سروده ى من با عنوان پاییز به اثر تشویق ورهنمایی ایشان ،   در روز نامه ى اتفاق اسلام چاپ شد که از طرف پیش کسوتان وبزرگانى چون استاد بهره، جناب استاد شایق ، جناب فکرى ، جناب مطیع سلجوقی استاد بزرگوار جناب فدایی که ارواح همه ى ایشان باد مورد تشویق قرار گرفتنم  واز آن به بعد مقالات انتقادى و اصلاحى و اشعار دست و پا شکسته ى در روز نامه اتفاق اسلام مینوشتم که در اینجا لازم میدانم از حوصله مندى و گذشت جسورانه ى دانشمند بزرگوار مرحوم محمد علم غواص رییس اطلاعات وکلتور وقت یاد اور شوم .  ایشا ن بعضى نوشته هاى معترضانه ى مرا بدون سانسور چاپ میکردند که گهگاهى هم مشکل ساز میشد بطور مثال نوشته ى ” زنگ خطر ” که درسال ١٣۴۶ فکر کنم در ماه اسد سال ۱۳۴۶چاپ شد خیلى مشکل ساز شد و شهر دار باقهر و غضب نزد والى از من شکایت کرد که قصه ى آن جالب است و در اینده ى نزدیک باچاپ مجموعه ى دوم شعرم بیان میدارم.

پرسش :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

پاسخ :

 اشتغال به سرودن شعر براى من وظیفه نیست ، از جهتى مسؤولیتی است و از جهتى تفنن ،  من با انکه هیچگاه خود را شاعر به حساب نمیاورم به عنوان یک ناظم وقتى فریاد مظلومیت فردى یا گروهى را میشنوم وجدانم اجازه نمیدهد خاموش بمانم بنا بران جملاتى را سر هم میکنم و به عنوان فریاد دلم عرضه میدارم، ولى بیشتر فعالیت فرهنگى من تشویق ، تنویر و اماده سازى شرایط افهام وتفهیم امور اسلامى به خصوص براى جوانان بوده و حالا که حرکت روى جاده ى ٨٢ را دارم به پایان میبرم معلوم نیست که ادامه ى ٨٣ نصیب من میشود یانه.

پرسش :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

پاسخ :

 شعر صداى دل است، نجواى عاشقانه است.  نوریست در تاریکى و فریادیست در سکوت، بنابران همه کسانى که دل بیدار ، احساس رقیق و اندیشه ى ژرفى دارند به گونه ى شاعر و سراینده هستند حالا سبک و سنگین بودن محتوا و ترکیب مربوط به برداشت شاعر از پدیده و نازک اندیشى و پیام رسانى شاعر است با این صفات انچه به عنوان اصل مطرح میباشد ذوق و استعداد شعرى میباشد که همه ندارد و امروز روى صفحات فیسبوک شعر گونه هاى زیادى از ادرس متشاعرین عرضه میگردد٠ شاعر خوب کسى میباشد که خصوصیات فوق را دارا باشد.

پرسش :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

پاسخ :

سایت وزین ٢۴ساعت غنیمتى است بزرگ و دستاوردى ارزشمند درنشر فرهنگ ناب پارسى و پرتو افکنى در عمق وزوایا ى تاریک ارتباطات جمعى جامعه ى به خون خفته ى ما. 

در رابطه با بخش دوم سؤال شما باید بگویم که من از چندین سال بدینسو همکاری ام را با سایت ۲۴ ساعت اغاز نمودم.

پرسش :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

پاسخ :

 پیام من براى فرزندان عزیز وطنم اینست که حالا که بستر مساعدى براى رشد علمى و کسب دانش میسر شده ازین نعمت بزرگ و موهبت خداوندى استفاده نمایید.  در گذشته ها جوانها به انتظار برس تحصیلی تلاش میکردند ولى به آسانى میسر نمیشد چون در انحصار آقا زاده ها بود و واسطه خیلى رول داشت امروز که شما عزیزان اکثراً در اغوش فامیل های خود هستید و همه امکانات به آسانی برای تان میسر است تلاش  و حرکت را از دست ندهید چونان موجى خروشان باشید ،بروید که اگر نروید نیستید. بادرود.

پرسش :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

پاسخ :

با سپاس وقدردانی از شما که زمینه این گفت و شنود را فراهم نمودید ، مؤفقیت های روز افزون تانرا آرزومندم ، سرافراز باشید.

بشیر هروی:

جناب استاد فرحتیارگرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 

 

 

 

 

۳ پاسخ به “گفتگویی با استاد محمد علی فرحتیار شاعر آزادمنش و شخصیت وارسته”

  1. admin گفت:

    جناب استاد فرحتیار عزیز از اینکه وقت گرانبهای تانرا در اختیارم گذاشتید تا گفت و شنودی باهم داشته باشیم ، جهانی سپاس.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

  2. مهدی بشیر گفت:

    قیوم جان گرامی ، تشکر از گفتگو زیبایت با محترم استاد فرحتیار ، موفقیت و سلامتی هردو عزیز را از خداوند بزرگ خواهانم . مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما