غزل
( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه مؤرخ ۶ قوس (آذر) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
غزل
ندیدهای به غم و درد و های های غزل
به فرو بستن لب های با صفای غزل
ندیدهای که چسان خواب کرده قمری ها
نیامدی که ببینی در ابتدای غزل
نفهته است کبوتر به قلب هر مصراع
از ابتدای غزل تا به انتهای غزل
نیامدی که ببینی چقدر می بارد
بدون وقفه در این شهر چشم های غزل
مرا به ساحل متروکهای فغان آلود
گرفته، برده، رها کرده ناخدای غزل
نیامدی که ببینی به استخوان خورده
عبور کرده تنِ چاقو از حنای غزل
پناه برده به سیگار لعنتی حتی
نمانده است دگر شوق و اشتهای غزل
به شام های سیاه و گرفته می ماند
همیشه تیره و تار است ماجرای غزل
کجای قریه بگردیم، قریه کوچک نیست
کجای قریه بگردیم پا به پای غزل
به نعش خسته ی بی روح ختم می گردد!
هزار بار بگیرید ردّ پای غزل ….
محرابی_صافی

جناب صافی عزیز غزل زیبایی را سرودید ، مؤفق و کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا