لیک بِشنو زِ قَلبِ گَهواره …
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۳۱ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۴ خورشیدی -۲۲ جولای ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
لیک بِشنو زِ قَلبِ گَهواره …
دِگَر اَزِ اِین چِراغسوزی نِیست، رُوغناش رَفتِه، رُوشَنان رَفتِه
لانِه کَردِهاَست شَب بُه سینِه و سَر، مَرغِ فَردا اَز آشیان رَفتِه
دَر ضَمیرِ زَمین غُروب آمَد، غُربَتِ عِشْق هَم مُسَجَّل شَد
مِهْر وَ مَهتاب وَ کَهکِشان رَفتِه، دامَنِ سَبزِ آسمان رَفتِه
آن طَرَف گَردْباد میپیچَد ، دَر غَرِّش گَشتِه اَست دیوِ سِپید
تیغِ اِین سُوی بَر زَمین اُفتاد، خَیْلِ پَریان وَ سَرکِشان رَفتِه
دَست را سایِهبان بِکُن بَر چَشْم، تا بُبینی اُفُق چِرا خالیاَست
نَقشِ پایی اَگَر نَمیبینی ، قِصّه ایِن است ، کاروان رَفتِه
چَشْمهایِ گُشادِه لانِهیِ تَرس، قَلب ناقوسِ مَرگ وَ تَسلیماَست
نُعْرِهها نالِه شَد میانِ گُلو ، عِشْق اَز واژه وَ زَبان رَفتِه
تُو بِخوان سَنگِ بیدَهَن چیزی، کِه دَهَنِ سَنگِ بیدَهَن گَشتِه
گَریه کُن باد، اَشکِ باران را ، قَلب اَز سینِهیِ زَمان رَفتِه
جَنگَلِ اِینبا رِه قَرن را بَلعید، گَله * ها رُوبَرُویِ هَم گَشْتِند
کُوچِه بُنبـستِه سُویِ میداناَست، شَهْر رَفتِهاَست وَ شَهربان رَفتِه
زِندِهها زِندِهاَند دَر تابوت ، مَردِه ها خَواب را تَمام کُنید
روحِ پَرّوازِ زِندِگی خَفتِه اَست، زِندِگان راهِ مَردِگان رَفتِه
گَشتِه بیگانه تا زِ آتِش ها ، دود گَردیدِه دَر هَوا گَشتِه
مِثْلِ خاکِستَری بُه دَستِ هَوا، اَز کَران پَرچَمِ خُود بهزیرِ پا کَردِه
«لَشکَرِ عِشْق»** دَر هَزیمَتِ مَرگ، پَرچَمِ خُود بهزیرِ پا کَردِه
نِه کَماندار وَ پَهلَوان مانده ، تیر اَز تُرکَش وَ کَمان رَفتِه
لیک بِشْنو زِ قَلبِ گَهواره ، کُودَکی چَنگ میزَنَد بُه هَوا
یعنی دَستی هَنوز هَم بَر پاسْت، باز عِشْق آمَدِه، دَر آن رَفتِه
فاروق فارانی
مارچ ۲۰۲۵
——————
*مراد از «گله» تفکر و عمل قومگرایانه است.
هر انسانی که ارزش و تاثیر خود را به صفر ضرب می زند و دنبال چیزی به راه می افتد که خود در آن هیچ اثری نداشته است، خواسته و ناخواسته به یک عضوی از گله تنزل می کند.
در عین حال بقول اِریش فروم: «انسانها برای فرار از مسئولیتِ فردی، به هویتهای جمعیِ کور پناه میبرند.»
**«لشکر عشق» مطلعی غزل زیبای از شاه شجاع درانی است که در این غزل به عاریت گرفته شده است:
«لشکر عشق خیمه زد باز به طرف کوی من»
جناب استاد فارانی عزیز قلم زیبا و طبع روان تانرا می ستایم ، بسیار زیبا و دلپذیر قلم زدید. کامگار باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی