بیاد رویتو
تاریخ نشر سه شنبه ۹ جدی ۱۳۹۳ – ۳۰ دسامبر ۲۰۱۴ ملبورن – آسترالیا
برای قریحه آزمائی شعرای کشور غزل حضرت جامی علیه رحمه مصرع را اخبار پامیر بنشر رسانید که بنده هم در سلسله شعرای کابل غزل ذیل را بنظم کشیده برای نشر ترسل نمودم که فردای آنروز به نشر رسید.
الحاج حبیب الله “بلبل”
6 قوس 1330
بیاد رویتو
شبی بماه نظاره بیاد رویتو کردم
چنان ز خویش برفتم که سر بکویتو کردم
بگرد کویتو گشته طواف عشق نمودم
به فکر هوش نبودم چه های هویتو کردم
گذشت آنچه دویدم گذشت آنچه طپیدم
که روز آنشب خویش را بجستجو یتو کردم
چو از نسیم سحر عطر زلف تو شمیدم
دماغ خسته معطر ز عطر بویتو کردم
عبیر گیسوی نازت مرا بخویشتن آورد
که گل بگل همه گشته صفات بویتو کردم
به پاسبان تو رفتم نداد ره بحریمت
نوشته عرض نیازم روان بسویتو کردم
بگفتم آه کجائی که در بساط دو عالم
هر آنچه بود مرا صرفِ آرزویتو کردم
فغان “بلبل” ما از نهاد دل برخاست
که تا ز دور تماشا رخ نیکویتو کردم
الحاج حبیب الله “بلبل”
6 قوس 1330
های هو: آه و ناله، کلمۀ تاسف
شمیدن: بوییدن، بو نمودن، آشفته شدن
معطر: خوشبو، عطر آمیز
صفات: صفت
بساط: میدان، زمین وسیع
عبیر: ماده ای خوشبو مرکب از مشک و کافور
مولانا نورالدین عبدالرحمن “جامی”
هوای کوی تو
به كعبه رفتم وز آنجا هواي كوي تو كردم
جـمال كعبه تماشـا بيـاد روي تو كردم
شـعار كـعبه چـو ديدم سياه دسـت تمـنا
دراز جـانب شـعر سيـاه مـوي تـو كردم
چو حلقـهي در كعبه به صد نيـاز گرفتـم
دعاي حلقهي گيسوي مشكبوي تو كردم
نهاده خلق حرم سوي كعبه روي عبادت
من از ميان همه روي دل به سوي تو كردم
مرا به هيچ مقامـي نبـود غير تـو كامـي
طواف و سعيكه كردمبهجستجوي توكردم
به موقف عرفات ايستاده خلق دعا خوان
من از دعا لب خود بسته گفتگوي تو كردم
فتاده اهل فتي در پي منـي و مقاصـد
چو”جامي” از همه فارق من آرزوي تو كردم
مولانا نورالدین عبدالرحمن “جامی”

تشکر از جناب آقای فهیم هنرور که سروده زیبا پدر بزرگشان محترم الحاج حبیب الله “بلبل” را فرستاده اند. مهدی بشیر – ملبورن – آسترالیا
جناب مهدی بشیر صاحب،
جهان سپاس از نشر غزل پدر بزرگم در سایت زیبای خود.
کامیاب و سرفراز باشید.
فهیم هنرور