۲۴ ساعت

23 ژوئن
۱ دیدگاه

داستان عبرت انگیزی وفای به عهد

تاریخ نشرسه شنبه  دوم سرطان  ۱۳۹۴ – ۲۳   جون  ۲۰۱۵ هالند

الحاج امــیـن الـدیــن سعـیـدی – سعید افـغــانی

الحاج امــیـن الـدیــن سعـیـدی – سعید افـغــانی

داستان عبرت انگیزی وفای به عهد

الحاج امین الدین «  سعیدی سعید افغانی» مدیرمرکز مطالعات ستراتیژیکی افغان

و مسؤل مرکز فرهنگی دحق لاره  – جرمنی

خوانندگان محترم !

میخواهم در این داستان کوتاه وعبرت انگیزی که درآن سه  خصلت اخلاق انسانی ( وفا به عهد ، رساندن خیر ، وعفو گذشت ) با زیبای خاصی بیان گردیده است خدمت شما تقدیم بدارم.
میگویند در زمان خلافات امیر المومنین حضرت عمر ، دو نفرجوانی را کشان کشان نزد حضرت عمر آوردند وگفتندیاامیرالمومنین این شخص قاتل پدرمان است میخواهیم او را قصاص کنی.


امیر المومنین حضرت  عمراز جوان سوال کرد چرا پدر این دو نفر را کشتی؟

جوان در جواب گفت: شتر من وارد باغ او شد و اوسنگی به طرف شترم پرتاب کرد و آن را کشت من هم باهمان سنگ به طرف او پرتاب کردم واورا از پا دراوردم .

حضرت عمر  (رض) گفت: باید قصاص شوی. جوان ازعمر درخواست کرد تاسه روز به اومهلت دهد تا  برادر و خواهریتیمش را در سر پرستی کسی قرار دهد .

حضرت عمرگفت: چه کسی تضمین میکند که تو دوباره برگردی؟ جوان درمیان جمعیت نگاهی انداخت وگفت این شخص. اشاره به طرف ابوذرکرد . ابوذرهم ضمانت جوان را قبول کرد وجوان رفت.

غروب روز سوم در حالی که مردم همه منتظر بودند تا ببینند جوان چه میکند او باعجله درحالیکه آثارخستگی براو مشهود بود از راه رسید حضرت عمر از او پرسید: چه چیز باعث شد که تو  برگردی؟ میتوانستی  که فرار کنی جوان گفت: من برگشتم تا نگویند وفای به عهد ازمیان مردم رفته است.

حضرت عمر روی بطرف  ابوذرنموده پرسید تو چرا او را ضمانت کردی درحالیکه او را اصلآ نمی شناختی؟ گفت: تا نگویند خیر از میان امت رفته است.

 آن دو نفر که ازدیدین وشنیدن این کلمات سخت متاثر شدند ،از گرفتن  قصاص گذشتند. سیدنا عمرپرسید شماچرا گذشت کردید؟ دوجوان گفتند: تا نگویند عفو وگذشت ازمیان امت رفته است.

 

یک پاسخ به “داستان عبرت انگیزی وفای به عهد”

  1. admin گفت:

    تشکر جناب استاد سعیدی عزیز ، مطلب زیبا و عالی و همه پند است. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما