جام جم
تاریخ نشر پنجشنبه ۱۶ اکتوبر ۲۰۱۴ هالند
جام جم
رسول پویان
14 / 8 / 2014
به فحـوای تبسم هـر که را بینی غمی دارد
در اوج شـادمانی چـشـم تـر از ماتمی دارد
اسـیرعـشـق از درد فـراق هـرگز نمی نالد
خوشا گریک نفس با دلستان خوددمی دارد
نگار من اگر ازلطف بخشد بوسه ای گاهی
مـیان نـازنیـنـان خـویشـتـن را حـاتمی دارد
به میزان عـمل هر آدمی جـویـد غنای حق
سـلیـمان نیـسـت لیکن آرزوی خاتمی دارد
ز خـرمای لبش آنقـدر شـهـد نیـشکر ریزد
تو می گـویی به کرمان نخلستان بمی دارد
غـزال دل اگـرچــه بـا تمـدن بـوده از اول
چو آهوگان صحراگاه گاهی هم رمی دارد
نشـد آخر روشـن داسـتان وصل و هجرانم
بـه کنج دل عـزیـزم رازهـای مبهمی دارد
لباس فـقـر را از تـن نمی آرم بـرون لیکن
بوقت سود و سودا هرکه پول ودرهمی دارد
مگـو دیگـر به گـوشـم قصۀ دیوان استبداد
بـه میدان نبرد حـق هرکـس رسـتمی دارد
منازای مدعی برتاج و تخت قاصبان آخر
هریوا زاده درغرب وطن جام جمی دارد
اگرچه زخم خونین دلـم ناسورخواهـد شـد
ولی در روز آخـر التیـام و مـرهـمی دارد
ز قـلـب داغــدار من بجـو رسـم وفـاداری
که این درخون تپیده قولهای محکمی دارد
14/8/2014
درود به پویان عزیز ، سروده زیبا و مانند همیشه عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر