۲۴ ساعت

04 آگوست
بدون دیدگاه

توخو، گفته بودی ماشیرهستیم

طنز :

نامه ای سر کشاده به جناب شان

توخو، گفته بودی ماشیرهستیم

انجینر محمد هاشم رائق

از امریکا

تاریخ نشر شنبه چهاردهم اسد ۱۳۹۱ – ۴ آگست ۲۰۱۲

ضرب المثل پر معنی مردم کابل زمین به لسان شرین دری است که گفته اند” آنکه لافید نبافید” .

گویند در یکی از دهات دور افتاده از شهر یک خان صاحب ثروتمند بیک قلعه بسیار بزرگ با ارگاه و بارگاه ، زمین و باغ کشت و زراعت دراطراف قلعه ، نوکرو چاکرو دهقانها زندگی می کرد. همه سا له در فصل تیر ماه بعد از اینکه خرمن ها جمع میشد درین قریه دزدا، دزدی زیاد می شد و به قلعه های خوانین و ثروتمندان و زمینداران بزرگ گروپ های دزدان از طرف شب حمله می کردند م هرچه دستگیری شان می کرد غارت می کردند بعضا” تعداد دسته دزدان به چهل نفر می رسیدند. از جمله به قلعه خان صاحب هم چندین مراتبه حمله کردند اما به کمک دهقانان و نوکران موفق به دستبرد و دزدی به این قلعه نشدندو دست خالی فرار کردند. ترس و هراس ازین پیش آمد همه مردم را به وخشت انداخته و آرامی و خواب همه را ناآرام ساخته بود. اهالی قریه جات چندین مراتبه به علاقه داری شکایت و خواهان کمک شدند .اما علاقه دار از مقابله با دزدان چهل نفری با چند عسکر پشکی شانه خالی کرده معذرت می خواست.

خانصاحب  همیشه درفکرطروق جستجوی دفاع و مقابله با دزدان بودو دراین راه خیلی می کوشید. تا اینکه روزی مردقوی هیکل و تنومند با بروت های دنده ئی به خان مراجعه کرد و گفت: اگر مرا به حیث دزد بگیر استخدام کنید من تعهد می کنم تا مال وعیالت را از حمله دزدان محفوظ بدارم خان کفت : تو چطور این ادعا رامی کنی ؟ گروپ دزدان بعضا” به چهل نفر می رسند تو به تنهائی می خواهی مقابله کنی؟ مرد گفت اگر قهرمن بیاید به زرور خدا هر چهل شان را مغلوب می کنم . خان دید مرد قوی اندام و با زور و بازو ست و با جرئت تمام حرف میزند به حرف او اعتماد کرد  وبا خود گفت اینقدر نوکرو چاکر است یکی دیگرهم. خلاصه او را به حیث دزدبگیر قلعه مقرر کرد و در گوشه حویلی قلعه اتاقی برایش دادند . مدت ها در آنجا آرام زندگی میکرد غذای سه وقت مکمل برایش می رسیدو استراحت تام بود هرگاه برایش کاری می سپردند . می گفت : من دزد بگیر هستم و دیگر کاررا قبول نمی کرد و به اصطلاح به آب گرم وسرد دست نمیزد تا اینکه فصل تیر ماه سر رسید و آوازهً دزدا دزدی از هرطرف بلند شد و یک شب تاریک که از ماه و ستارگان اثری نبود به اطراف قلعه شرفه پا و سم اسپ ها شنیده شد گویا دسته دزدان قصد حمله را بالای قلعه دارند دهقانها و نوکر ها آواز پا را شنیدند و یکدیگر خود را از خواب بیدار کردند تفنگ های دهن پر باروتی را گرفته  و آمادگی گرفتند . به خان صاحب احوال دادند خان نیز تفگچه مضر خود را کارتوس انداخته به حویلی داخل قلعه برآمد و امر کرد تا دزدبگیر را اطلاع بدهند، او را به زحمت از خواب بیدار کردند و نزد خان آوردند خان گفت : تو دزدبگیر قلعه هستی و امروز روز توست و قلعه زیر خطر و تهدید دزدان است هرجه زودتر دست به کارشو  دزد بگیر گفت : به چشم صاحب مگر یک چیز قابل یاد آوریست که هنوز قهرمن نیامده و تا زمانیکه من عصبانی نشوم و قهرم نیاید متاسفانه چیزی کرده نمیتوانم  . خان ازین حرف سخت برآشفت و سلی محگی بروی دزدبگیر نواخت و بیک نوکو که در نزدیک قرار داشت امرکرد تا دزد بگیر را سلی کاری کنند  اما دزدبگیر می خندید و می گفت صاحب قهرم نیامده . آواز سم اسپ های دزدان دزدیک شده میرفت. خان با عصبانیت به تمام دهقانان و نوکران امر کرد تا او را زیرمشت ولگد پامال کنند  آنها همه چون با او مخالف بودند  دردبگیر را تا توانستند را لمت و کوپ کردند و هر آنچه توانستند در حقش روا داشتند. اما دزدبگیر تبسم به لب داشت وقاش به ابرو نداشت و مرتب می گفت هنوز هم قهرم نیا مده . خان صاحب اگر بیاد داشته باشید درهمان اول گفته بودم اگر قهرم بیاید در مقابل چهل دزد کمر بسته  مقابله می کنم . اما چه کنم که تا حال قهرم نیامده شما دعا کنید که یک مراتبه قهر من بیاید باز سیل کنید.

بالاخره خان گفت چهل نفر می باید تا قهر تو بیاید؟ دزد بگیر به تبسم گفت بلی صاحب همینطوراست.

 وطنداران گرامی دعا کنید هر چه زودتر قهر ای شیر ما وشما بیآید تا در مقابل حملات شغالان متجاوز و حیله گر بپاخیزد..ختم

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما