۲۴ ساعت

18 آگوست
۶دیدگاه

تکملهء حواشی نفحات الانس

تاریخ نشر پنجشنبه ۲۷ اسد ۱۴۰۱– ۱۸ آگست  ۲۰۲۲ هالند

تکملهء حواشی نفحات الانس

شرح حال مولانا جامی قدس سره

تألیف

رضی الدین عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء بشیر هروی

————————

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

بخش پنجم :

یکی از دانشمندان ماوراءالنهر را مسأله ای مشکل بروده است « در علم هیأت که وی بآن مشهور بوده 191 و دران مهارت تمام 192 داشته مدتی برین 193 منوال بوده است 194» و از هیچ محل 195 مشکل وی حل نمیشگته تا آنکه اتفاقآ 197 بشرف صحبت حضرت ایشان رسیده است و ازشان استفسار نموده و ایشان 198 حل مشکل 199 وی کرده اند.

آن بزرگ میگفته است 200 که مارا 201 ازان روز معلوم شد که نفس 202 قدسی * موجود بوده است .

و این بنابر آنست که مشغولی بطریق خواجگان * قدس الله (تعالی) اسرار هم 203 خصوصا آن نوع حضرت ایشان (علیه الرحمه) 204 شغل میفرموده اند، ممد 205 تعقل 206 و (مقوی) قوت مدرکه است .

روزی میفرمودند که اول چراغ روشن می باید  کرد  و بعد  از آن  بمطالعه  مشغول شد یعنی مصباح روح انسانی را از تندباد وسوسهء آمال  و امانی محفوظ  باید  داشت  تا  چراغ آسا از پرتو نور هدایت در گیرد و سبب ظهور امور گردد.

میفرمودند که سی سالست که هرگز یک لحظه در ایام فراغت (خاطر) وغیر آن بی اندیشه نبوده ایم.

و متحیر می بودند در کسی که بی تأمل میزیست !

طبیعت ایشان در حاق (الف)207 وسط و کمال اعتدال بود و لهذا فاضل علماء زمان و ارباب ذوق و عرفان ، طبع ایشانرا معیار و میزان ساخته بودند و بخلاف رأی ایشان نپرداخته و احتمالات متکثره که منشأوی انحراف از حقیقت اعتدالی است در مصنفات حضرت 308 ایشان کم پیدا میشود.

فقیر گاهی بسخنان این طایفه چشم بصر و بصیرت روشن می ساخت و بمطالعهء آن شغل می نمود و بعضی سخنان که تعلق بذوق و وجدان داشت به آن نمیرسید ، اما ببرکت صحبت و قریر حضرت 209 ایشان فهم میکرد.

مقارن « آن » لذت عظیم و ذوق قوی 210 دست میداد 211 وچون دغدغه در خاطر افتادی که عبارت از ادای 212 آن قاصر بود، حضرت ایشان آن معنی را دریافته و مشاویرا 213 دانسته دفع آن دغدغه میکردند و بنور فراست خواطر را بغایت 214 زود ( در) می یافتند.

واز بسیاری عزیزان در باب اطلاع ایشان 215 بر خواطر، حکایات منقول است ، فقیر بنابر آن 216 بغایت ترسان می بودم و محافظت احوال خود بقدر امکان می نمودم.

قال رسول الله صلی الله علی (واله) 217 وسلم انقوالفراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله *

بمطالعه هر کتاب که شغل می فرمودند 218 بغیر آن رجوع نمی نمودند 219 و بحکم : العلم نقطة کثرها 220 الجاهلون * اولا بانچه 222 (اصل) مقصود است انتقال 223 میفرمودند، و هرمسأله که بنظر (حقیقت) ثمر حضرت ایشان در می آمد تا بتحقیق نمی انجامید و خاطر به آن نمی آرامید ، نقل بمسأله دیگر نیمتوانیم کرد.

روزی سخن از استادان 224 و معلمان حضرت 225 ایشان در میان افتاد.

فرمودند که ما به حقیقت 226 شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم.

چنین معلوم شد که (ایشان) 227 صرف و نحو 228 پیش پدر خود گذرانیده بودند * و بعد از آن در علوم عقلی (ونقلی) و معارف یقینی حضرت ایشانرا چندان 229 بغیر احتیاج نمیشد 230 .  

وچون بهرات آمده اند ، 231 مولانا جنید * نام مردی بوده است که در علم عربیت ماهر بوده است و در آن فن شهرت تمام داشته ، حضرت ایشانرا دغدغه (مطالعه) 232 مختصر تلقیص * شده است . چون بدرس وی حاضر گشته اند . جمعی بقرائت شرح مفتاح * و مطول * مشغول بوده اند حضرت ایشان در خود استعداد فهیم آن یافته اند بمطالعهء مطول و حاشیه *پرداخته اند ، و بعد از آن بدرس (مولانا) خواجه علی سمرقندی *(رحمة الله) که از اعاظم مدققان روزگار بوده (است) و « اکمل تلامذهء حضرت سید شریف جرجانی * رحمة الله تعالی 233 » در آمده اند.

میفرمودند که «وی» در طریق مطالعه بی مثل بود اما قریب بچهل روز از وی مستغنی توانستی 234 شد.

وبعد از آن پدرش مولانا 235 محمد جاجرمی * « رحمة الله» که از افاضل مباحثان زمان خود 236 بوده میرسیده اند.

میفرمودند که مدتی 237 بدرس 238 وی رفتیم ، از وی دو سخن شنیدیم.

بعد از آن در سمرقند * بصحبت 239 قاضی (زادهء) روم که از محققان عصر بوده ) میرفته اند. در ملاقات اول مباحثه واقع شده است و بتطویل انجامیده بالاخره قاضی بصحبت ایشان آمده .*

حضرت ایشانرا روزی 240 در اثناء تفرقهء دل و تعلق بصورت آب وگل انحراف خاطری 241 است داده عنان عزیمت از جانب هرات بصوب سمرقند تافته اند و چندی ساکن دیار 242 بوده اند و در آننجا کسب فضیلت و کمال می نموده اند ، تا آنکه شبی ، نه شب بلکه صبح سعادت و اقبال ( که ) از افق فضل ذوالجلال و الافضال و از مشرق لطف 243 بیچون لم یزل و لایزال طالع گشته چون رخسارهء خورشید رخان دلفروز ، وروز تیره روزان از آن فیروز. تشنه لبانرا از وی امید زلال و مهجور آنرا 244 در وی قرب و وصال ، که حضرت ایشانرا خاطر از مفارقت صوری و مزاحمت داغ دروی متألم بوده است : خدمت قدوة العرفاء الکاملین 245 (واسوة الکبراء العارفین) المتوجه الی الله تعالی 246 بالکلیة والداعی الیه بالانوارالجلیه 247 مولینا 248 سعدالملة والدین الکاشغری * قدس الله تعالی سره را 249 در واقعه دیده اند و بگوش هوش شنیده که فرموده اند : رودا در یاری گیر که ناگزیر تو بود 250

رباعی 251

معشوقه زد از میکده ام بانک تعال

داد  از می  عشقم  قدحی  مالامال

از  درد  سر خرد  شدم   فارغبال

برداشتم  افغان  بتقاضای  وصال

نظم :

زد سحر طایر قدسم ز سر سدره صفیر

که درین   دامگه   حادثه   آرام   مگیر

قدسیان  بهر تو  آراسته  عشرتگه انس

تو درین غمکده چون غمزدگان مانده اسیر

بگسل ازدل ببر ازجان که گزیر است ازان

دل بدان شاهد جان ده که  ازو نیست گزیر

هر آینه چون حضرت 252 حق سبحانه وتعالی خواهد که بنده را از محض کرم و عنایت بی علت خود بنوازد و درمانده را پای دل از قید آب و گل . بر آرد 253 بمقتضای رفق عادت و سبق ارادت ، وسیله انگیزد و بهانه سازد و نیسم فضل و احسان عبیر بیز 254 و عنبر افشان شود و چهرهء وی از تحت استار عوایق درخشان گردد و آتش سر وحدت فروزان گشته کدورت ظهرو کثرت را محو سازد و عاشق صادق قدرم از سر ساخته و از تصور غیر پرداخته روی در بادیه شوق و طلب نهد و دل از دغدغه راحت تهی کرده 255 و از سر لذت درد آگاهی یافته بیابان محنت و اندوه ومحنت میماند سرش بهیچ چیز فرو ناید وچشم همت بر هیچ نگشاید تا از تنگنای نیستی و پستی 256 روی در فضای رفعت و هستی آرد.

لذت سر وحدتش 257 از خود برباید و زنگ ظهور کثرتش از دل بزداید بعیش 258 جاودانی و عشرت دوجهانی متحقق گردد بلکه چنان در شهود مستهلک شود که نه عیش ماند نه سرور .

( مثنوی 259 )

ای دلت را  بکف  شوق زمام

سرعاشق(260) شود ازشوق تمام

شوق  اگر  قائد  راهت   نشود

کعبهء   وصل   پناهت   نشود

سوق  قلاب   دل   دورانیست

جاذب   خاطر   مهجورانست

چون زند شعله شوق از دل تاب

نشود  کشته  بصدر  دریا  آب

شوق  کوتاه   کند   راه   دراز

بر  رخ    مرد    ببندد   در آز

هرچه تسکین ویت دسترس است

آن نه شوقست ه اوهوس است

صدق باید که شود شوق فزای

تا  بمقصود    شود   راهنمای

شوق صادق چون کشد 261 محمل مرد

کعبهء وصل کند(262) منزل مرد

هیچ   مانع   نگذارد   در  راه

تا  دران   کعبه   کند  منزلگاه

بلکه    پندار   وجود   اربمثل

افکند  در  راه   مقصود  خلل

کشتی  آساش  بهم   در  شکند

رخت   هستیش    بدریا  فکند

چون دران موج زخود شوید دست

افتدش  ماهی  مقصود  بشست

حضرت ایشانرا (علیه الرحمة والرضوان 263) ازین واقعه تاثر بلیغ (264) و دغدغهء عظیم در خاطر افتاده است ، از مقام صدق و شوق قدم ارادت بر گرفته عنان توجه بجانب خراسان تافته اند و صحبت حضرت مخدومی را قدس (الله) 265 دریافته :

دیدم  پیری که زیر این چرخ کبود

چون اودگری زبود خود پاک نبود

بوده آینه ای که عکس خورشید وجود

جاوید دران  بصورت  اصل  نمود

قطب الکبرا  که هادی  بر حق بود

چیزی که نه حق نه قید او (266) مطلق بود

طی  کرد ه تمام   وادی  تفرقه  را

د ر لجهء  حر جمع  مستغرق  بود.

و باندک فرصتی که بدم صدق نیت و خلوص طویت طریق ارادت آن حضرت سپرده اند ، ایشانرا شوقی قوی و ربودگی عظیم دست داده است چنانچه یکی از بزرگان که در آن طریق رفیق ایشان بوده است ، متحیر و متعجب (267) می بود ، و میفرمود که طریق خواجگان قدس الله تعالی اوراحهم 268 ، حضرت ایشان عجب زود (در) ربودم حضرت مخدوم مرحوم (269) قدس الله تعالی سره پیوسته بر در مسجد جامعه هرات که قریب به نشیمن ایشان بوده است بافقرا می نشسته اند و صحبت میداشته (اند) و حضرت ایشانرا ممر و راهگذر از آنجا بوده است .

هر نوبت که می گذشته اندذ (271) (قبل از ملاقات حضرت) مخدوم میفرموده اند که این مرد را عجب قابلیتی است ، فریفتهء وی شده ایم نمیدانیم که ویرا بچه میله بچنگ آوریم .           

ادامه دارد …

پاورقی :

(الف) حاق : وسطالشیئی ، جئة فی حاق الشتاء ای فی وسط . (صراح اللغه)

نسخه بدلها و اختلاف قرائت

191ض : درین .

192 – اصل ؛ ف :  دروی مهارتی تمام .

193ب : بران .

194ب : عبارت بین «    » را ندارد .

195ب ، ف ، ض : قمر .

196ض : ندارد .

197ض : اتفاق .

198 ب : ندارد .

199 ف : شبهه .

200ف : میفرمود .

201ب ، ف : ندارد .

202 – در نسخه ای که نزد شاغلی مدرس گیلانی موجود بوده و در مقدمه هفت اورنگ برخی مطالب ازان توسط ناشر موصوف نقل شده ( و ما از آن نسخه س تعبیر خواهیم نمود ) قبل از کلمه نفس لفظ « ایشانرا » آمده است .

203ب : اروا مهم .

204 – اصل ، ب : ندارد.

205 ف : همه .

206 – اصل : بعقل .

207 – اصل : حال .

208ب ، ف : ندارد .

209ب ، ف : ندارد .

210 – اصل : لذت قوی و ذوق عظیم .

211 – اصل : میشد .

212ف : ندارد .

213 – اصل : آنرا .

214ب :  ندارد .

215ف : ندارد .

216 – اصل : بر این .

217 – اصل ، ف : ندارد .

218ف :  می نمودند .

219ض : نمیفرمودند.

220ض : کژه .

221 – اصل : والا .

222 ف ، ض ، س : آنچه .

223 ف : اشتغال .

224 – اصل ، ب ، ض : اساتذه .

225ب : ندارد .

226ض : بالحقیقه .

227 – کلمه « ایشان » تنها در نسخه س موجود است ( مقدمه هفت اورنگ ص ) .

228ض : نحو و صرف .

229ب : ندارد .

230س : بکسی نیاز نبوده.

231ب : آمدند .

232 – اصل ، ف : ندارد .

233 – عبارت بین دو قلاب (   ) در نسخه اصل ، و ف ، نیست .

234ب ، ف : توانست .

235 – در نسخه س : قبل از نام محمد و بعد از کلمهء مولانا لقب مولانا محمد جاجرمی که « شهاب الدین » بوده آمده است .

236ب : ندارد.

237ف : ندارد .

238 – اصل ، ب : بصحبت .

239س : بدرس .

240ب : ندارد.

241 – اصل : خاطر .

242ب ، ف : آنجا .

243ب : ندارد .

244ب : مهجوران .

245 – اصل : العارفین .

246ب : ندارد.

247 – اصل : نوارالجلیله ، ب ، ف : با نوارالجلیه و ظاهرا اصح بالنوارالجلیه است .

248ب : ندارد.

249 – در نسخهء اصل : الکاشغری را قدس الله تعال سره .

250ف : رو و یاری گیر که ناگزیر تو بود . واین عبارت در رشحات عین الحیات ( ص 136 ) بدینصورت آمده است : رو و اورا باری گیر که ناگزیز بر تو بود.

251 ب ، ف : ندارد.

252ب : ندارد .

253 ب : ندارد ، ف : بزداید .

254ب : عبیر آمیز .

255 ف : ساخته .

256 ف : ساخته .

257ف : وحدت .

258ب : و عیش .

259 – اصل ، ب : ندارد .

260 ف : سر .

261ف : شود .

262 ب : شود .

263 ف : (والرضوان) ندارد.

264ب ، ف : تأثیر .

265 ف : ندارد.

266 ف : بقید آن .

267ب : مجیر .

268ف : اسرار هم .

269ب ، ف : ندارد.

270ب ، ف : رهگذار .

271ب : میگشته اند.

 

۶ پاسخ به “تکملهء حواشی نفحات الانس”

  1. admin گفت:

    دوستان محترم !
    اینک بخش پنجم تصحیح و مقابله و تحشیه شاد روان استاد بشیر هروی بر کتاب تکمله حواشی نفحات الانس شرح حال مولانا جامی را که تألیف رضی الدین عبدالغفور لاری بوده تقدیم شما عزیزان خواننده مینمایم و از برادر عزیزم قیوم جان جهانی سپاس که بازهم زحمت کشده و آنرا از شهر ملبورن کشور آسترالیا به سایت ۲۴ ساعت فرستاده است. مهدی بشیر

  2. عبدالله هروی گفت:

    روح استاد بشیر بزرگوار شاد با این آثار عالی و بجا مانده شان. تشکر از شما برادران فرهنگی که با ما شریک میسازید.

  3. عزیزه عنایت گفت:

    خداوند عالم مغفرت شان کند با این فعالیت فرهنگی که در قید حیات خویش کرده اند روح شان شاد باشد .
    و سپاسگزاریم از شاعر خوش کلام جناب قیوم بشیرو شما برادر گرامی که خداوند پاداش اینهمه زحمات را برای تان نصیب گرداند .

  4. قیوم بشیر هروی گفت:

    سپاسگزام از برادر عزیزم مهدی جان که بازهم زحمت نشر قسمتی دیگری از این اثر پرارزش متقبل شدند. با آرزوی شادی روح پدر عزیزما و همه عزیزان سفر کرده از حضور پرمهر هریک از عزیزان ممنون و متشکرم. سعادتمند باشید.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی
    ملبورن – آسترالیا

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما