دورنمای جهان پس از شکست استراتیژی
تاریخ نشر شنبه ۲۲ عقرب ۱۳۹۵ – ۱۲ نوامبر ۲۰۱۶ – هالند
دورنمای جهان پس از شکست استراتیژی تهاجمی امریکا در آسیا
(افغانستان، شرق میانه و …)
محترم رسول پویان
انتخابات ۸ نوامبر ۲۰۱۶ امریکا بیش از همه شکست پالیسی تهاجمی به آسیا و تیوری توطئه دستگاه فرسودۀ حاکم این کشو را برملا کرده است. نشانه های بارز این شکست در شرقمیانه، جنوب آسیا، آسیای میانه و شرق دور سالهاست که در عرصه های سیاسی، نظامی و اقتصادی نمایان شده است؛ اما دستگاه مکار و پوسیدۀ امریکا با استفاده از تیوری توطئه آن را همواره مخشوش کرده و در چشم مردم امریکا و جهان خاک زده است.
کساد عمیق اقتصادی امریکا یکی از نشانه های این پالیسی تهاجمی ویرانگرانه بود. انتخابات اخیر به طور آشکار بیشتر مردم امریکا را بر ضد دستگاه فرسودۀ حاکم و پالیسی تهاجمی شکست خوردۀ آن عملاً شورانید. در اینجا با نگاهی فشرده به گذشته، دورنمای آیندۀ جهان را به طور بسیار فشرده به تصویر میکشم.
جنگ دوم جهانی به مثابۀ انفجار خونین و آتشین تضادهای درونی دول غربی و گسترش آن در اروپا و آسیا، جهان دوقطبی را شکل و شیرازه بخشید. ایالات متحدۀ امریکا و اتحاد جماهیرشوروی در رأس جهان دوقطبی قرار گرفتند. انقلاب چین، استقلال هند، برآمد سماروغوار پاکستان و تحولاتی در شرق میانه، جنوب آسیا، شرق دور و کشورهای فروپاشیدۀ اروپایی به میان آمد. نقشۀ جدید جهان خاصه مناطق آسیایی در جهان دوقطبی تثبیت و تطبیق گردید. سیطرۀ مالی، سیاسی و نظامی امریکا در جهان گسترش یافت. بازسازی اروپا با نقشۀ امریکا عملی شد. پیمان ناتو با اشتراک دول اروپایی و امریکا در مقابلۀ با پکت ورشو(شوروی و کشورهای متحد آن) فعال گردید. نظام سرمایه داری با شعار دیموکراسی و آزادیهای مدنی در تقابل با جهان غیرسرمایه داری(سوسیالیزم) صف آرایی کرد. سازمان ملل به همکاری امریکا، شوروی، بریتانیا، فرانسه و چین پا به عرصۀ حیات نهاد. منشور آن در ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ میلادی به امضای ۵۰ کشور رسید و پنج کشور نامبرده در شورای امنیت حق ویتو یافتند. اروپا دوباره متحد شد. نخست بازار مشترک اروپا در سال ۱۳۵۲ و سپس اتحادیۀ اروپا در سال ۱۹۹۱شکل گرفت.
تقابل اعضای پیمان ناتو و پیمان ورشو بعد از جنگ دوم جهانی، در گسترۀ درازدامن جنگ سرد، زمینۀ مبارزات داغ ایدئولوژیک را به میان آورد. جدایی پاکستان از هندوستان در راستای دامن زدن به مبارزات بنیادگرایانۀ اسلامی در مقابل شوروی و جهان غیرسرمایه داری صورت گرفت. مدارس دیوبند، الازهر، قم و نجف و غیره بازسازی و فعال گردید. نطفه های جریان اخوان المسلمین در مصر و شرق میانه گذاشته شد. پس از تهاجم نظامی شوروی به افغانستان بنیادگرایی و افراطگرایی اسلامی در زیر نام «جهاد با کمونیسم» از سوی اعضای پیمان ناتو به سرکردگی امریکا به شکل بسیار گسترده حمایت مالی، سیاسی و تسلیحاتی گردید. پاکستان به مرکز تربیه، آموزش و تجهیز افراطیون مذهبی و تروریزم تبدیل شد. احزاب افراطی و بنیادگرای اسلامی در طیفهای بسیار متنوع تقویه و تمویل شدند. تعداد مدارس افراطی مذهبی در پاکستان از مرز ده و دوازده هزار گذشت. استراتیژی سنتی پاکستان و عربستان سعودی برای آموزش و تجهیز افراطیون مذهبی و گسیل آنان در جنگ افغانستان مورد حمایت سیاسی، مالی و تسلیحاتی اعضای پیمان ناتو به سرکردگی امریکا قرار گرفت. کشورهای عرب خلیج فارس از این استراتیژی جنگ افروزانۀ افراطی و ویرانگر دفاع کردند.
در ایران شاه سقوط کرد. از شور و احساسات مردمی ضد رژیم سلطنتی برای شیرازه بندی و تشکیل نظام اسلامی تندروانه و مخالف با جریانات ملی، دیموکراتیک و آزادیهای مدنی استفاده شد. نطفه های دیموکراسی و آزاد اندیشی در آتش استبداد تند مذهبی پاک سوزید. ایران و پاکستان به پشتگاه جنگ افغانستان برضد شوروی تبدیل شدند. در منطقه یک نوع هم آهنگی و اتحاد در بین کشورهای حامی تندروی و افراطگرایی مذهبی شکل گرفت. در بستر جنگ افغانستان جریانهای تندرو مرتبط و هم آهنگ با اخوان المسلمین گسترش داده شد و نطفه های افراطیت خشن، خونبار و ویرانگر مذهبی(القاعده، طالب، داعش و غیره) بسته گردید و پایگاه های ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی آنها در پاکستان جا به جا شد. شاهرگ های این حرکات و جریانهای افراطی و جنگ افروز با استراتیژی ناتو به سرکردگی امریکا پیوند تنگاتنگ پیدا کرد و مغز استخبارات ناتو با همکاری رژیم پاکستان، عربستان سعودی و کشورهای عرب خلیج فارس این حجمۀ متنوع و بزرگ افراطگرایی مذهبی را در راستای منافع سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در منطقه و جهان سمت و سو دادند که ما اوج آن را در بستر تیوری توطئه بعد از سقوط اتحادجماهیرشوروی دیده میتوانیم.
حجم فشارهای رنگارنگ استخباراتی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیکی جهان غرب به رهبری امریکا بر شوروی سابق از یک طرف و درگیری روسها در جنگ افغانستان از جانب دیگر ضعف و نواقص درونی نظام شوروی را تشدید کرد. اجرای طرح خام میخایل گرباچف نظام مزبور را از درون متلاشی ساخت. پس از خروج قوای شوروی از افغانستان (۱۹۸۹ میلادی) و به دنبال آن فروپاشی اتحادجماهیرشوروی خلای سیاسی و قدرتی عظیم در آسیا خاصه در حوزۀ امنیتی شوروی پدید آمد. این اوضاع اعضای پیمان ناتو به سرکردگی امریکا را به طمع خام انداخت. آنان با یک استراتیژی تهاجمی ناپخته به طور عجولانه تلاش کردند تا خلای پدید آمده را با یورش نظامی و تهاجم ایدئولوژیک افراطی مذهبی در شرق میانه، جنوب آسیا و آسیای مرکزی پر کنند.
استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا و بریتانیا با استراتیژی سنتی و فرتوت پاکستان و عربستان سعودی مبنی بر تحکیم و گسترش افراطیت در منطقه، گسیل افراطیون و تروریستان به افغانستان، شرق میانه، کشمیر و آسیای میانه از همان اول همآهنگی و اتحاد همه جانبه داشت. احزاب افراطی و تندرو مذهبی در افغانستان نمادی از آن اشتراک استراتیژیک بین دو استراتیژی و پالیسی های متذکره بودند. گسیل طالبان به افغانستان بر مبنای استراتیژی سنتی پاکستان و عربستان سعودی در همآهنگی و اشتراک با استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا تحقق یافت و امارت استبدادی و مخرب طالبان بر مردم مظلوم و جنگزدۀ افغانستان به زور تحمیل شد.
در حادثۀ مرموز یازدهم سبتامبر ۲۰۰۱ میلادی افراطیون سعودی نقش اساسی و کلیدی داشتند. امسال (۲۰۱۶) سنای امریکا مجبور شد برای قربانیان امریکایی یازدهم سبتامبر قانوناً اجازه بدهد تا علیه عربستان سعودی ادعای غرامت کنند. این به مفهوم تأیید نقش عربستان در آن حادثۀ توطئه آمیز و مرموز است که یکی از ابعاد تیوری توطئه را برملا میسازد. با استناد به حادثۀ یازدهم سبتامبر ۲۰۰۱ میلادی، زیر نام مبارزه با القاعده تهاجم نظامی ناتو به رهبری امریکا به افغانستان آغاز شد؛ امارت استبدادی و ظالمانۀ طالبان که با حمایت مشترک پالیسی پاکستان و ناتو به رهبری امریکا و بریتانیا در افغانستان سرکار آمده بود باز بر اساس همین اشتراک استراتیژیک سقوط کرد. دور جدیدی از جنگ و بحران به رهبری مستقیم آی اس آی پاکستان توسط افراطیون (در زیر نام طالب) در افغانستان شروع گردید.
در سال ۲۰۰۳ میلادی به بهانۀ تخریب سلاحهای شیمیایی عراق امریکا و بریتانیا به عراق تجاوز نظامی کردند. رژیم صدام حسین سقوط داده شد. جنگ داخلی در عراق اوج گرفت. در سال ۲۰۰۶ میلادی افراطیون خطرناک و خونخوار دولت اسلامی (داعش) در عراق تبارز کرند. بعد از تصرف موصل در ژوئن ۲۰۱۴ بسی مشهور و نیرومند گردیدند. ظهور داعش با طرح توطئه آمیز گسترش افراطیت در شرق میانه، جنوب آسیا و آسیای میانه ارتباط مستقیم داشت. در پشت آن استخبارات ناتو به رهبری امریکا، عربستان سعودی، ترکیه و آی اس آی پاکستان ایستاده بودند. در ۲۰۱۱ میلادی توطئۀ جنگ لیبی و سوریه به میان آمد. رژیم حسنی مبارک در مصر سقوط کرد و اخوان المسلمین بر اریکۀ قدرت تکیه زد؛ سپس کودتای نظامی در مصر پیروز شد و گلیم اخوان المسلمین حامی اردوغان نخست وزیر ترکیه را برچید.
شرق میانه خاصه عراق، سوریه، لیبی و یمن میدان تاخت و تاز افراطیون مذهبی رنگارنگ بر محور ایدئولوژیک اخوان المسلمین، القاعده و وهابیون سلفی سعودی گردید. داعش به کمک مستقیم سعودی، ترکیه و استخبارات ناتو به رهبری امریکا تبارز کرد. عراق و سوریه را به آتش و خون کشید. آثار فرهنک و تمدن را تخریب کرد. ماجرای خونین و سوگنامۀ جنگ ویرانگر افغانستان توسط افراطیون مذهبی در شرق میانه تکرار شد. این نمودی دیگر از استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا، تیوری توطئه و «بهار عربی» بود که تا هنوز دنبالۀ این مار زخمی و در حال جان کندن در منطقه به سختی سینه خز میکند. در مارچ ۲۰۱۵ میلادی هجوم عربستان سعودی به یمن آغاز شد که تاهنوز ادامه دارد. در ۱۵ ژوئیۀ ۲۰۱۶ میلادی کودتای نظامی در ترکیه شکست خورد و بعد از آن ده ها هزار نفر دستگیر و زندانی شدند؛ این بهانه یی شد برای استبداد و دیکتاتوری متروک پان ترکیزم اردوغان. روابط تیرۀ ترکیه و روسیه دوباره گرم گردید. ظهور امریکا به عنوان ابرقدرت دنیا پس از جنگ دوم جهانی و پیش روی عجولانه و شتابزدۀ قوای ناتو به رهبری امریکا بعد از سقوط اتحادجماهیرشوروی در بستر پرتلاطم فوق اتفاق افتاد و عقب نشینی اجباری آن پس از شکست استراتیژی تهاجمی نامبرده و پالیسی ناموفق در بستری بحرانی و پرتشنج جهانی و منطقوی صورت خواهد گرفت.
پسمنظر شکست استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا:
ماشین خشک و خشن استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا از همان روزهای نخستین تخریب، ناامنی، رعب و وحشت، جنگ داخلی و بحران را در کشورهای زیر اشغال و تحت تهاجم دامن میزد. به طور مثال در افغانستان چند دهه است که جنگ به شدت ادامه دارد. از سال ۲۰۰۱ میلادی که یورش و حضور نظامی قوای ناتو در افغانستان شروع شد تا کنون جنگ و بحران حفظ شده است. طالبان با نقشۀ مشترک آی اس آی پاکستان و استخبارات امریکا در افغانستان جا به جا گردیده اند. داعش را در سال های اخیر جهت توسعۀ جنگ به آسیای میانه و حوزۀ امنیتی روسیه به طالبان افزوده اند.
در عراق پس از تجاوز نظامی امریکا و بریتانیا و سرنگونی رژیم صدام حسین نطفه های جنگ داخلی، بحران و ناامنی نهاده شد. داعش تبارز کرد؛ تمویل، مسلح و تجهیزد شد. جنگ لیبی و سوریه طراحی گردید. افراطیون در زیر نام داعش، جبهۀ نصرت و غیره به جنگ، تخریب و کشتار دست یازیدند؛ سوریه را عملاً به گورستان مردم مظلوم و بیگناه تبدیل کردند. عربستان سعودی، ترکیه و استخبارات ناتو به رهبری امریکا به حمایت از افراطیون کمر بستند. جنگ قدرت و رقابت خونین ناتو، عربستان سعودی و ترکیه با روسیه و ایران در سوریه به اوج خود رسید. سوریه به مانند افغانستان به میدان جنگ قدرتهای خرد و بزرگ منطقه و جهان تبدیل شد.
بر مبنای برآورد سازمان ملل متحد استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا در شرق میانه زیر نام به اصطلاح «بهار عربی» بیش از ۶۱۴ ملیارد دالر در بین سالیان ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵ میلادی به شرق میانه خسارت وارد کرده است. هرگاه تلفات و خسارتهای انسانی، اجتماعی و فرهنگی را به آن بیفزاییم به راستی غیرقابل سنجش و شمارش میشود. ملیونها نفر کشته و زخمی شدند. ملیونها انسان بیخانمان، مهاجر و بیسرنوشت گردیدند. بحران اقتصادی، فاجعۀ انسانی، فقر مدهش، فساد ، جنایت و بیکاری به اوج خود رسید. این بود حاصل به اصطلاح «بهار عربی» که استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری مستقیم ایالات متحدۀ امریکا به جامعۀ بشری به میراث گذاشت.
عربستان سعودی متحد امریکا در ۲۵ مارچ ۲۰۱۵ میلادی به یمن حمله کرد؛ اما با کشتارهای خونین هیچ موفقیتی به دست نیاورد. روابط روسیه و ترکیه در پی سرنگونی طیارۀ جنگی روسیه تیره شد. روسیه با انتقال دستگاه دفاع هوایی به سوریه آمادۀ جنگ گردید؛ اما کشورهای عضو ناتو به رهبری امریکا از ترکیه حمایت نکردند. ترکیه تنها ماند و به انزوا کشیده شد. در ۱۵ ژوئن ۲۰۱۶ میلادی کودتای نظامی در ترکیه با توافق اکثریت احزاب شکست خورد. اردوغان با استفاده از آن طرح استبداد و دیکتاتوری خود را روی دست گرفت. گفته میشود که در پشت کودتا دستهای استخبارات کلان بوده است. کودتا اردوغان را به روسیه دوباره نزدیک کرد.
به این ترتیب به روشنی دیده میشود که استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری امریکا در اتحاد و همآهنگی با استراتیژی سنتی و فرتوت پاکستان و عربستان سعودی در افغانستان، عراق، سوریه و به طور کلی در شرق میانه، جنوب آسیا و آسیای میانه شکست خورده است. مردم ماهیت مخربانه و جنگ افروزانۀ آن را درک کرده اند. در بین اعضای ناتو و متحدین منطقوی آنان اختلاف به وجود آمده است. امریکا نخست به رکود مزمن اقتصادی و بعد به بحران سیاسی و نارضایتی مردمی رو به رو شده است. اعتماد کشورهای اروپایی به استراتیژی ناتو به رهبری امریکا روز به روز کاهش مییابد. انگلستان از اتحادیۀ اروپا در همه پرسی ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶ خارج شد. پیوند افراطیون با عربستان سعودی، پاکستان، ترکیه و استخبارات ناتو به رهبری امریکا نه تنها برای مردم آسیا؛ بلکه برای مردم اروپا و امریکا نیز روشن و آشکار گردیده است. حتی دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب جدید امریکا برای کسب آرای مردم، از آن رابطۀ مرموز و تیوری توطئه در جریان مبارزات انتخاباتی اش پرده برداشت؛ اوباما رئیس جمهور کنونی امریکا را به طور مستقیم مؤسس داعش خطاب کرد و سیستم فاسد و پوسیدۀ دولتی امریکا را به باد انتقاد گرفت.
در جریان درازدامن تطبیق، تزلزل و شکست استراتیژی و پالیسی تهاجمی متذکره قطبهای جدید چین، روسیه، هند و کشورهای رده دوم متحد آنان پا به عرصۀ قدرت نهادند. روسیه دوباره احیای مجدد شد و به قدرت نظامی و تسلیحاتی جهانی مبدل گردید. چین در رده دوم قدرت اقتصادی جهان صعود کرد و در کشورهای آسیای میانه، روسیه، پاکستان و غیره سرمایه گذاریهای کلان انجام داد. هند قدرت دیگر منطقوی شده است. اتحادیه های منطقوی در آسیا به جود آمد. سازمان شاینکای قطبهای جدید آسیایی و متحدان آن را گردهم آورد. اتحاد کشورهای مشترک المنافع در آسیای مرکزی و روسیه شکل گرفت. پروژهای بزرگ اقتصادی و انرژی در منطقه طرح و روی دست گرفته شده است. راه ابریشم دوباره در آسیا احیا میگردد. این مجموعه رخدادهای بزرگ و استراتیژیک اصل اساسی و ضرورت مبرم تعادل قطبین را در منطقه و جهان عملاً مطرح ساخته است و نیاز بنیادین و استراتیژیک به امنیت و ثبات دارد. امریکا هرچند از پذیرش آن خودداری میورزد و کشورهای اروپایی عضو ناتو را نیز تشویق به عدم قبول آن میکند؛ لیکن تحولات جهانی و منطقوی یکی پی دیگری ظهور کرده و در عمل تطبیق میشوند. این جریانهای بس گسترده و همه جانبه ثبات و امنیت منطقوی را در آینده به دنبال دارند.
خشم و نارضایتی بیشترینۀ شهروندان امریکا از دستگاه سیاسی دولت و سیستم حاکم در جریان انتخابات:
شکست استراتیژی تهاجمی ناتو به رهبری مستقیم امریکا در آسیا- تزلزل، پوسیدگی و فساد در دستگاه دولتی و سیستم سیاسی امریکا را در جریان انتخابات هشتم نوامبر ۲۰۱۶ میلادی به طور واضح و آشکار متبارز ساخت. اعتماد مردم به سیاستهای فریبکارانه و دسیسه مندانۀ کاخنشینان بسی کاهش یافته است. فشارهای بیرونی درزهای درونی سیستم را افزونی بخشیده و جامعۀ امریکا را پراکنده و منقسم کرده است.
ظهور دونالد ترامپ به عنوان سنبل و سخنگوی تیپهای متنوع مردم ناراضی امریکا از دستگاه فرسوده، فاسد و متزلزل دولتی و کاخنشینان جدا از مردم و رد و بدل فحش های رکیک، اتهامات، توهینها، تهدیدها و افشاگریهای خیانتبار در جریان مبارزات انتخاباتی ترامپ و هیلاری کلینتون، به معنای زوال و ضعف تفکر، ژرف اندیشی، آینده نگری و اخلاقی در دستگاه سیاسی و قدرتی امپراتوری انحصاری امریکا است. مثل این که دورۀ رشد، گسترش و تبارز اندیشوران، فیلسوفان و رهبران آگاه، دلسوز و صداقتکار دیر زمانی است که به پایان رسیده است. کاخ سفید در حقیقت در بین حلقات مافیایی قدرت، شرکتهای زنجیره یی مالی و شبکه های نظامی و استخباراتی دست به دست میشود. این بار دونالد ترامپ با چم و چال و دروغ و نیرنگ با استفاده از احساسات مردم ناراضی و شعارهای نژادپرستانه، شونیستی و ناسیونالیزم سفید پوستی خود را به کاخ سفید رسانید.
دستگاه فاسد و رباطیک دولتی با استفاده از سازمانهای عریض و طویل استخباراتی، رسانه یی، امنیتی و پولیسی شهروندان چشم و گوش بستۀ محصور در حصار سیستم رسمی را استثمار و استحمار میکند تا جایی که قدرت اندیشیدن مستقلانه، درک سالم و قضاوت معقول را از آنان سلب کرده است. به هر حال تکیه زدن ترامپ بر اریکۀ قدرت کاخ سفید پس از اعتراف به شکست استراتیژی تهاجمی و پالیسی ناموفق دولت اوباما ممکن پیامدهای آتی را به دنبال داشته باشد:
– تمرکز دولت امریکا به مسایل داخلی؛ در نتیجه کاهش حضور نظامی و تهاجمی ناتو به رهبری امریکا در آسیا.
– تضعیف پیمان ناتو در جهان خاصه در مناطق بحرانی شرق میانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا.
– تضعیف پالیسی تجارت آزاد جهانی (زیر نام جهانی شدن).
– کم رنگ شدن روابط نظامی و سیاسی امریکا و کشورهای اروپایی.
– افتادن بار فشار مهاجرین جنگهای تحمیلی از شرق میانه بر دوش کشورهای اروپایی خاصه جرمنی.
– باقی ماندن بقایای زباله های اتمی تروریسم و افراطگرایی مذهبی در کشورهای اروپایی و آسیایی.
– سستی اتحاد امریکا و جاپان و کاهش حضور امریکا در کرۀ جنوبی و شاید کشورهای شرق دور.
– کاهش حضور و توجۀ امنیتی و اقتصادی امریکا در آسترلیا که به پر رنگ شدن نقش سنتی بریتانیا و افزایش حضور اقتصادی پرسابقۀ چین منجر خواهد شد.
– تقویت تعادل قطبین به مثابۀ ضرورت جهانی و منطقوی با شرکت ممکن امریکا، اروپا، چین، روسیه و هند و همکاری متحدان هریک در راستای ثبات جهانی و منطقوی.
– برگشت احتمالی نوعی امنیت و ثبات در مناطق آشوب زدۀ سوریه، عراق، لیبی، افغانستان، یمن و غیره در زیر چتر تعادل و همکاری قطبین در آیندۀ ممکن.
– رو به زوال رفتن افراطگرایی مذهبی در خاورمیانه در صورت کاهش حمایت دولت جدید امریکا از عربستان سعودی و قطع منابع مالی و حمایت نظامی و تسلیحاتی از افراطیون.
– افزایش امنیت و ثبات در ساحات امنیتی روسیه و آسیای میانه و کاهش توجه امریکا به اوضاع اکراین و تضعیف تقابل اکراین با روسیه.
– تحکیم بیشتر شکست استراتیژی سنتی، جنگ افروزانه و افراط پرورانۀ مشترک پاکستان و عربستان سعودی که طی چند دهۀ اخیر با حمایت استخباراتی، مالی و تسلیحاتی ناتو به رهبری امریکا شکل گرفته و تا امروز از جنگ، ناامنی، رعب و وحشت و کشتار افراطیون طالب در افغانستان و بحران همه جانبۀ ویرانگر حمایت مستقیم میکند. البته اگر دولت جدید امریکا حمایت از پاکستان را کاهش دهد.
– اگر دولت جدید امریکا ضرورت تعادل قطبین را درک و همکاری با روسیه را روی دست گیرد، پروژۀ انتقال و جابه جایی داعش و طالبان به شمال افغانستان جهت توسعۀ ناامنی در روسیه و کشورهای آسیای میانه عملاً ضرورت خود را از دست میدهد. شاید افغانستان در زیر چتر تعادل و همکاری قطبین به سوی ثبات و امنیت پیش برود.
رسول پویان
۱۰/۱۱/۲۰۱۶
درود به دوست عزیز و گرامی آقای رسول پویان . تشکر از مقاله زیبا و عالی تان که اوضاع جهان را خیلی خوب برشته تحریر در آورده اید. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر