چهاربيتي
تاریخ نشر چهارشنبه ۱۲ حمل ۱۳۹۴ – اول اپریل ۲۰۱۵ هالند
چهاربيتي
محمد يوسفي
سدني مارچ ٢٠١٥
رفيق هم وطن وقت بهاره
ستاراي آسمان كُل بيقراره
همان ياري كه داشتم در زمستان
لب دربِ قلا در انتظاره
َروِيم هردوي ما دَ جشن نوروز
كه خوشحالي كنيم يك شَو و يكروز
همين آرمان را داشتم به دل من
نماييم گردشي يك شو و يكروز
همو شَو يار من گفتا كه قار بود
نفهميدم كه قارش از چه بار بود
دلم شد دزدكي ماچِش بِكردم
اگر چه ماه تَو در آن كنار بود
به لبهايش هويدا گشت تبسم
ز زير چادرش او كرد غمُ غُم
بگفتا بلبلي آنجا نشسته
كه تا پيغام رساند بهرِ مردم
بديدم بلبلي بر شاخ سارِ
همي چشمك زنان در آن كنارِ
بديد ما هر دو را دست بگردن
بكرد پرواز و رفت از آن كنارِ
برفت بلبل بسوي ماه آن شو
رسانيد هر چه ديد بر ماه آن شو
بگفت از رازِ ما بلبل به ماه تَو
حكايت او نمود از رازِ آن شو
همو ماه تَو خبر شداز همه راز
بگفت ماه تَو ، دريا را ازين راز
همو دريا بگفت راز را به قايق
كه قايق گفت به قايق ران همه راز
دم شام ميره قايق ران دَ خانه
همين راز ره ميگه با زن دَ خانه
صبا زن ميروه دكان نانواي
كُل گپ را ميگه، شنيده ده خانه
صبا شو قصه به ملا ميره
همي قصه دَمِ بيگاه ميره
همي ملا ميگه قصه در منبر
تمام قصه دَ قلا ميره
آغاي دختر ميره در نزد ملا
شكايت ميكنه از هر دوي ما
همو ملا ميگه به بابه دختر
كه فتوا واضحه در باره اي ما
به دختر ملا گفت بي يار شوي تو
كه بي صيغه چرا دلدار شوي تو
بگيرند ديگرا عبرت از اين كار
كه من فتوا دهم سنگسار شوي تو
براي من بگفت بندي شوي تو
كه تو بندي، ده پلچرخي شوي تو
همين خوبست كه تو سنگسار نمي شي
به يك بوسه دو سال بندي شوي تو.
محمد يوسفي
سدني مارچ ٢٠١٥
درود به آقای یوسفی عزیز ، چهار بیتی های زیبا و عالیست. موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر