مکثې برنوشتــﮥ
تاریخ نشر چهار شنبه ۲۷ فبروری ۲۰۱۳ هالند
مکثې برنوشتــﮥ جناب نگارگرو د.هاشمیان درمورداشعار بیدل
بخش دوم و نهایی
***
دوکتورصلاح الدین سعیدی – سعید افغانی
۲۷ / ۲ / ۲۰۱۳
****
واما هست موارد که فهم ما از شعر با فهم اصلی شاعر ویا فهم درک عُمق و بُعد ارایه شده در شعراز جانب شاعر، متفاوت است. سالهای سال شنیدیم که دین وفرهنگ جامعــﮥ مربوط آن افیون ملتها است و دین وسیلــﮥ دردست استثمار گران؟! برای انقیاد استثمار شوندگان. ومثال می آوردند که:
با خدا داده گان ستیزه مکن – که خدا داده را خدا داده. من به این باورم و شک ندارم که ظالم به ظلم و غصب مال دیگران با غصب، خیانت و تصرف مال به ظلم به این مال ومتاع رسیده که قیام درمقابل ظالم وخاین به اساس نصوص متعدد شرعی و ازجمله هدایت که ظالم و مظلوم هردو در آتش اند، ضرورت میباشد. ودراین شعر بالامقصود آنهای که ظلم و تعدی کرده اند، اوالاً آنها خدا داده نیستند و دوم قیام در برابر ظالمان و جباران را دین اسلام وجیبه میداند. لذا صحت شعر به جای خویش باقی است، اما فهم ما درمورد متفاوت ودرموارد نادرست است.
اینکه ما باید همان مفهوم را که شاعر هدف داشت، حتماً بیابیم و با تمام صداقت قادر به دریافت آن خواهیم شد ویا با درنظر داشت وسایل ممکنه و ظاهر کلام همان معنی را بگیریم که از جملات بهم منسجم، دارای وزن وقافیه، بدست می اید؟
به فهم من مانع نه خواهد داشت وحتمی نیست که حتماً به بطن شاعر رفته به آن معنای برسیم که شاعر قصد داشت این اولاً مشکل است ودوم درست خواهد بود که به آن افاده برسیم که چیزی خوبی برای ما بدهد و بدست آید. که درین صورت اگر ما ظاهر کلام را در شعر (موقع شناس عصیان ذلت کش خطا نیست – می حکم شیر دارد درمهتاب خورد) معنی ومفهوم تشویق به عصیان بخاطر قُربت ممکن بعدی درصورت توبه و استجاب توبه دقیق وقوی نیست. گناه و پیگرد واقع میشود و توبه و قربت ممکن است اما حتمی نیست واین محاسبه و نتیجه قوت ندارد.
چنانچه قبلاً گفته آمدیم درمورد اینکه گناه ومعصیت در صورت توبه، سبب قُربت شود، ودر هر چیز چیزی را مثبت ارزیابی کرد در هر مورد، منطق قوی نیست. اما این هم یک موضوع قابل تعمق است.
اما مسلم این است که عبادت صادقانه، نه کردن گناه و دست گرفتن از ارتکاب آن رحمت ، پاداش و جزای خیردارد. اما تشویق به معصیت و بعداً توبه که سبب قُربت شود وبه این ترتیب به نحوی به ارتکاب منکر تشویق صورت بگیرد، ودرین راستا عفو در صورت توبه به خواست الهی مربوط باشد که هست، این فهم را از قضیه، استدلال جداضعیف میسازد.
به هر صورت ابوالمعانی بیدل هم زنده نیست تا از وی بپرسیم که هدف اش چه بود؟
اما آنچه در نوشته جناب نگارگر افادﮤ مبنی بر اینکه که انسان تحت نفس اماره بالسوء از ارتکاب گناهان چاره ندارد، آمده و درشعر«گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ …….» و به نحوی به جبر وتقدیر مقدر، که انسان را مجبور جلوه میدهد و اختیارانسان آنرا نفیه میکند ودرست نیست. علت آن اینکه الله تعالی به بشر عقل داد، پیامبران فرستاد و در ارایه شرع برای انسان رهنمایی صورت گرفت و اختیار داده شد، که کدام راه را انتخاب میکند. با وجود اینکه الله تعالی به علم ازل خویش از نیت، کردار وانتخاب بنده آگاه است. اما انتخاب انتخاب بنده است. درانتخاب بنده در امر خیر، رضا ، مشیت وارادﮤ الله تعالی وجود دارد و در امر شر ، صرف مشیت الهی.
به این دنیا، ابتلا و آزمایش و انتخاب بنده نیاز دارد، نه الله تعالی. خلص اینکه بلی چنانچه جنانب هاشمیان نیز به دقت دریافته اند: درانتخاب راه گناه و خطا درحق انسان عاقل و بالغ که برایش گپ وسخن حق رسیده، اختیار خودش وانتخاب خودش است واین یک مسأله وامر روشن شرعی است.اگر استعمال علامــﮥ سوالیه و ندائیه جناب داکتر هاشمیان منجر به این نتیجه شود، بحق گفته میتوانم که برداشت وفهم (انشاء الله) وارد و دقیق است.
در صورت وقوع عصیان باداشتن شرایط فوق بشر امکان توبه را تا دم مرگ دارد. لذا افادﮤ جناب نگار گر مبنی براینکه برای توبه جهت رسیدن مرگ دیر شده وآن هم توبــﮥ لب مرگ و …وقت کافی برای توبه و ……. را افادﮤ غیر دقیق یافتم.
این دیر بودن تنها درحملات انتحاری و مرگ مفاجات که الحمد لله درهمه وقت درجوامع مسلمان نبود، ممکن است. اما مسلمان درهمه حالات تا نفس درجان است، فرصت توبه دارد و نباید از رحمت الهی نا امید شد وبرای توبه درین مورد کدام مرحلــﮥ زمانی مشخص تعیین نیست. همین قدر که بهتر است وخوبتر است در اولین فرصت از گناه و تعدی اش توبه کند و دیگر به ارتکاب چنین عمل منکر مبادرت نه ورزد. عرف وذهنیت عامه در اصل شرعی وتطبیق عدالت اساس نیست واعتنای به آن بسیار جزیی است.
به هیج صورت قبول کرده نمی توان که در حدیث پیامبر به گناه کردن بخاطر بخشایش خواستن برای بشر امر شده باشد. احادیث موضوعی، تقلبی وضعیف زیاد وجود دارند که صحت آن مورد سوال اند. اما فهم من ازدین اسلام چنین منطق را قبول کرده نمی تواند. بلی الله تعالی دوست دارد که بندگانش ازعمل منکر و تخلف پوزش و معذرت و طلب مغفرت کنند اما اینکه به گناه امر کند تا بعداً دلیل برای عقو و پوزش خواستن شود، اصلاً برای قابل قبول نیست. افتخارخواهم داشت تا اصل این حدیث صحیح؟! را با مرجع آن من نیز بخوانم.
در رابطه به بهشت، موجودیت شیطان در بهشت و هبوط آدم به زمین بخاطر اشتباه و گناه، باید گفت که: درجنت تمام خواهشات برآورده میشود اما چطور این خواهش استفاده از آن درخت برآورده نه شد؟ جواب ساده است وآن اینکه همان شارعیکه قاعده واصل اولی را درمورد برآورده شدن تمام خواستها درجنت، خود محدود ساخته که درکدام مورد باید تخلف صورت نه گیرد. واین حق وصلاحیت شارع است.
و اما در مورد اینکه زمانیکه الله تعالی به ملائکه خبر میدهد که در زمین خلیفه را تعیین میکنم… وشیطان ازین خلقت انسان ناخوش آیند و از الله تعالی میپرسد که آیا میخواهید درزمین ی مخلوق را خلق کنید که خون خواهد ریخت و … سوال پیدا میشود که شیطان چه آگاهی دارد که این مخلوق خون خواهد ریخت؟ درین مورد آیا در روی زمین قبل از انسان مخلوق دیگر موجود بود که خون ریخته بود و شیطان از آن آگاهی داشت؟ سوالات و مسایل اند جهت جواب یابی به تحقیقات بیشتر ضرورت است.
مسألـﮥ ضمیر جمع در افادﮤ بی بی هوا که به صیغــﮥ جمع آمده ودر نوشتــﮥ جناب اسحق نگار گر به افادﮤ جمع استناد شده(… ولی آدم و زنش در برابر گناه خود به خدا چه گفتند: پرودگارا، نفس ما بر مان ظلم کرد!…..) جناب نگارگر میفرمایند که: همسر آدم نیز در آڼ شریک است. درین رابطه دوحالت دیگر متصور شده میتواند. یکی اینکه من در صحبت های خویش به مردم میگویم: ما به کابل رفتیم و درآن ما را احمد ملاقات کرد. درین صورت این ما میتواند من و ما باشد وحتمی نیست من باشد.
حالت دیگر این است که یک فامیل و دوستان نزدیک ویا کسې که مربوط به شما است ویا حساب میشود آنرا باوجود اینکه خود شخصاً درآن شریک نیستی اما میگوئید: پسرت با کسې جنگ کرد ونشسته اید وضع را تحلیل میکنید وباوجود اینکه شخصاً در جنگ اشتراک نه کرده اید، اما احتراماً و اینکه فامیل خود است میگویید: این گناه ما هم است. درین ما باوجود اینکه شخصاً شما اشتراک ندارید اما به خاطر اینکه گناه خانواده را به خود متعلق میدانید آنرا به (ما ) افاده میکنید. حکومت ما باید چنین کند وچنان و حکومت ایران باید چنین کند و یا چنان. درحالیکه درحکومت ما واستعمال ما درین ارتباط حکومت افغانستان است، نه اشتراک شخصی مُقِرو تأکید کننده در استعمال کلمـﮥ (ما). لذا اینکه چه کسې عامل اصلی این گناه نزدیگ شدن به درخت شدو آن سبب هبوط انسان از جنت به زمین میشود، صرف افادﮤ( ما ) وضمیر جمع کفایت نمی کند.
دربحث بوزینه و انسان، و هیولا:
برداشت جناب نگار گر که هیولا در منجد عربی بمعنای تمثال است و …. و اینکه:«…اگر مثال بدهم وقتی یک مهندس نقشـﮥ یک خانه را درذهن دارد این تمثال یا هیکل است، ولی وقتی آنرا روی کاغذنگاشت این شکل یا صورت پیدا میکند که محسوس و ملموس است…». به فهم من تمثال مرحلـﮥ که اول ووجود فکر وذهن یک مهندس خانه، نیست، بلکی مرحلـــﮥ دوم و جود ظاهری ومحسوس است که در مرحلــﮥ سوم (با دمیدن روح و خواص معیین) این تمثال و هیولا به مقام بالا وقابل صورت، میرسد. به این ترتیب سورﮤ تین سند این توجیه وفهم میشود. تمثال ساخته شده از آب وگل با دمیدن روح حق به مدارج بلند وصورت ترقی میکند. پس تمثال مرحلــﮥ ذهنی ذهن مهندس خانه نه شد بلکی مرحلـﮥ وجودی و محسوس ذهن مهندس است و این در مرحلـــﮥسوم (دمیدن روح) درین مقطع به کمال میرسد.
تصور وبرداشت من با فهم که من از دین اسلام دارم این است که مفهوم (آدمی هم پیش از آن کآدم شود بوزینه بود) هدف خرکتر و خاصیت منظور باشد تا رفتن به آن تصورات داروینی قرون ۱۸ که گویا انسان ازیک نوع حیوان شادی مانند تکامل کرده باشد. مطمیناً انسان ها در رسیدن به کمال واقعی صرف با داشتن ظاهری و جسمی بوزینه اند و با یک سلسله مشخصات انسانی و اخلاقی وعقیدتی خود را به مدارج بلند میتواند برساند. انسان همان گونه که از دیگر حیوانات با روش نیکو به مدارج بلند عروج میکند با پیمودن سیر نزولی میتواند به قهقرا از بوزینه و حیوانات بد هم بدتر شود و لکــﮥ ننگ بر نام انسان وانسانیت شود. مثال ها زیاد است.
درین ارتباط استناد به اینکه بوزینه در زبان عربی (قِرد) است و استناد به متن قرآن کریم که درحق عصیان کاران بکار برده شده (کونوا قِرَده خاسئین ) (باشید بوزینه گان خوار شده) هم به قوت فهم و تعبیر فوق میافزاید ویا حتی استناد آن تأکید فوق است.
رفتن به استنادات دیگر درین راستا بحث را که همین حالا هم از حوصلــﮥ خواننده خارج ، عریض وطویل است، به درازا میکشاند..
از جانب دیگر مسلم این است که دربخشِ و یا بیشتر از مسایل تعبدی استدلال ومنطق انسانی نمی گنجد ویا دقیق بگویم ضرورت نیست. شرع درمسایل صریح تعبدی حاجت منطق ندارد. مطلب وتأکید در دید سطحی وعدم فهم عمیق از مسأله قابل تعجب و حتی تمسخرعدﮤ از سطحی نگران میگردد. باید به اساس شرع و نص صریح وافادهﮤ واضح شرعی، عمل کردوبرای یافتن این صراحت و راه درست نمی توان تنها به فهم «عارفانه ویا هم صوفیانه » سفارش شد، اتکاء کرد.
درخور توجه و مسلم است که بوزینــﮥ بیدل را درچیزی کم یک قرن کار صوفیانه و عارفانه؟! دقیقاً و به صورت بلامنازعه نه شناخت. لذا با دداشتن تمام آگاهی ها ازمعلومات قبلی پرداختن به روش های علمی، زبان شناسی واستفاده جستن از اصول وقواعد زبان را برای رسیدن به صواب و حق موجه تر میبینم. درین تلاش های تصورو حالت را نیز نباید از ذهن دور داشت که ممکن ما توجیهات درزمینه ارایه کنم که حضرت ابوالمعانی عبدالقادر بیدل به آن اصلاً نمی اندیشید.
بحث بیشتر و موشگافی اکناف و مفاهیم پوشیده و تفاصیل این ابحاث را به بیدل شناسان و علاقمندان آتشین القاب (افتخاری) بزرگ فرهنگی که امید درین راستا بیشتر مارا در روشنی وزیبایی های غیر مکشوف برای ما مردم عادی واگذار میشوم.
درین راستا فهم و دقت درست مجتهد یعنی عالم که دارندﮤ شرایط اجتهاد ودر موضوع ما همانا آگاه و شخص وارد به مسایل زبان شناسی، میتواند بیشتر وارد، مسایل را دقیق روشن سازد وتفصیل دهد تا تا صرف این شناخت واحساس صوفیانه ویا «عارفانه».
والله اعلم بالصواب
پایان بخش دوم و نهایی
دیدگاه بگذارید