۲۴ ساعت

20 می
۱ دیدگاه

رهایی

تاریخ نشرچهارشنبه  ۳۰ ثور  ۱۳۹۴ –  ۲۰  می ۲۰۱۵ هالند

زرکوب

رهایی

فضل الله زرکوب

محترم فضل الله زرکوب

محترم فضل الله زرکوب

دلم با بغض سنگینی

درون سینه محبوس است
دلم
چون ابرهای درهم و آشفتهٔ بی‌سرنوشت خسته از تبعید

بر صحرای خشک دردهای خویش
زارِ زار می‌گرید
×××××
دلم می‌گیرد و هر لحظه می‌گرید
به فریاد گلوگیر درختانی
که در جنگل اسیر گند مردابند
×××××
دل من
این صبور خسته از دالان تنگ کهنهٔ فرسوده از تخدیر
از تبعیض
از تقدیر قسمتهای زهرآلودهٔ تزویر
می‌گرید
×××××
دلم
از بی‌زبانی
در سراب کام تلخ تشنهٔ بی‌همزبانی سخت خشکیده است
دلم
مثل رگ سرکنده‌مرغی در هوای لانهٔ گرمی
که خود بر گردن باریک باورهایش افکنده است
زنجیر اسارت را
به حال بی‌پناهیهای بال خویش
می‌گرید
×××××
بیا آرش!
کمانت را بیاور
آستین بر زن
کمر بر بند و از ترکش برآور
تیر زرین رهایی را
که در سرداب تنگ این اسارتگاه بی‌روزن
دلم از درد
می‌میرد
۲۹ اردیبهشت ماه (برج ثور) نود و چهار
کوپنهاگن

 

یک پاسخ به “رهایی”

  1. admin گفت:

    درود به جناب استاد زرکوب عزیز ، سروده زیبا و مملو از احساس است . خط بردم و خوشم آمد . موفق و سلامت باشید. مهدی بشیر

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما