۲۴ ساعت

01 سپتامبر
۲دیدگاه

ادبیات دری

تاریخ نشر دوشنبه اول سپتامبر ٢٠١۴ هالند

محترم سید همایون شاه (عالمی)

محترم سید همایون شاه (عالمی)

ادبیات دری

قسمت یازدهم

واژه زیربنای زبان

سید همایون شاه عالمی

اول سپتامبر دوهزار و چهاردهم میلادی

واژه با ارتباط به ساخت مورفولوژیکی، تاریخ و معنای آن موضوع بنیادی واژه است. پاسخ به پرسش در مورد ماهیت واژه کار چندان آسانی نیست؛ این موضوع در بخش های گوناگون زبانشناسی از مسائل بسیار بحث برانگیز میباشد، مخصوصاً در واژه شناسی ، سبک شناسی و دستور زبان.

      جنبۀ معنایی واژه ها در مرحلۀ آغازین مستلزم پرسشهایی است در زمینۀ گونه های مختلف معنای لغوی، درک اشکال مشخص آنها و ارتباط میان واژه و جهان خارجی به منظور بینش های عمومی در بارۀ ارتباط میان لفظ و معنا در پروسۀ تجرید، مجاز، رفع تناقض در ساحهء واژه گان، چند معنایی، ترادف و امثال آن.

     اصطلاح واژگان درمورد ارائهء تشکیل و تثبیت همه واژه هایی به کار میرود که در یک زبان وجود دارد، و اصطلاح واژه دلالت میکند به واحد اساسی یک زبان معیین که نتیجۀ تطابق معنایی ، دستوری میباشد. از همین جاست که یک واژه در عین زمان یک واحد معنایی، دستوری و فیزیولوژیکی میباشد؛ به حیث مثال واژۀ (مادر) متشکل است از یک گروه اصوات یعنی سه کانسوناتت و در واول /مادر/ با معنای مشخص و معنا های دیگری ( مادر وطن، زبان مادر ، مادرزاد….) در عین حال دارای کابرد خاص دستوری میباشد؛ مثلاً ساخت مفرد و جمع و آن میتواند در ترکیب نحوی وظایف مشخصی داشته باشد از قبیل نهاد، متعلقات فعل و معیین کننده …. تعریف اصطلاح واژه در تحلیل ساخت زبانی مسألۀ بسیار پیچیده است، یعنی که معیین کردن واحد لغوی زبان کار ساده یی نیست زیرا در زبانهای مختلف معیار کاربرد در وضع آن گوناگون است و هر زبان با نمود های ساختاری و انواع واحد های ساختمانی خود سیستم جداگانۀ را میسازد.

   اینست تَصورات زبانشناسان در مورد اصطلاح واژه:

در سدۀ هفدهم میلادی (توماس هوبس) نوشت که واژه ها تنها مجموعه یی از اصوات نه بلکه نام اشیا اند. دو قرن بعد پاولوف دانشمند روس واژه را در پژوهشگاهی خود به حیث سیستم دوم اشاره تشخیص کرد و آنرا به مثابۀ اشارهء جهانی شناخت که میتواند جانشین اشارات دیگر در ایجاد انعکاس در اورگانیزم بشری گردد.

یکی از آخرین انکشافات علم و تخنیک ترجمۀ ماشینی است و در آن گفته میشود که واژه گروهی از گرافیم ها است که میتواند میان فاصله ها واقع گردد، یا که گرافیم بیانگر چنین گروه در سطح فونیَم شناختی میباشد.

   (بلوم فیلد) واژه را همچون کوچکترین واحد آزار گفتار تعریف میکند، از جانب دیگر شکل آزادی که مشتمل بر دو و یا زیاده کوچکترین اشکال آزاد باشد فقره گفته میشود؛ مثلاً: بیچاره فرید! فرید دور رفت. بلی صاحب! و غیره؛ پس شکل آزادی که فقره نباشد واژه است، واژه شکل آزادی است که شامل کوچکترین اشکال آزاد نباشد. به سخن کوتاه واژه عبارت از کوچکترین شکل آزاد سخن است.

   به قول (سپِیَر) واژه کوچکترین جزء کامل معنا دار میباشد که پس از تجزیۀ جمله به جا میماند؛ (سپیَر) می افزاید که واژه نمیتواند بدون از دست دادن معنا به پارچه ها و اجزای کوچکتر تجزیه شود.

   از نظر (اولمن) کوچکترین واحد معنا دار واژه گفته میشود.

واژه در زبان در مواردی با مورفیم معادل است.

Morpheme

{مورفیم را میتوان در زبان دری پارسی ( یکه واژ) خواند، یعنی کوچکترین واحد زبان که دارای نقش دستوری و معنایی مستقل باشد، آنرا (یکه واژ) و یا به گفتۀ پارسی ایرانیان( تک واژ) خواند. و میتوان آنرا علامت نیز نام نهاد.

هجا ها و طول آنها نمی توانند برای بازشناسی ( یکه واژ) ها ابزار سودمندی باشند.  معیار و سنجش بنیادی اینست که (یکه واژ) را نمیتوان به واحد های کوچکتری بخش کرد}.  

 واژه در زبان درمواردی با مورفیم معادل است بدین معنا که مورفیم در زبان دوگونه است:

الف – مورفیم هایی که به صورت آزاد بکار برده نمیشوند که شکل بسته یا مورفیم بسته اند.

       پس واژه در آخرین تحلیل مورفیم لغوی است. واژه ممکن است مورفیم های دستوری داشته باشد؛ البته مورفیم لغوی به حیث ریشۀ واژه بوده و اجزای دیگر آن قسمت اساسی آنست که معنای بنیادی لغوی را میرساند. عدۀ زیادی از ریشه موفیم ها وجود دارند که میتوانند به حیث واژۀ مستقل باشند طوری که در پاراگراف بالا مثال ها داده شده است. اما وقتیکه ما بعضاً به ساختار های بعضی از واژه ها نگاه کنیم  در می یابیم که اصل مورفیم لغوی همواره یک شکل آزاد نمیباشد؛ به حیث نمونه در زبان انگلیسی :

 نتیجه گیری Conclude

 درک و تصور Concive با

  , و شامل و محتویConsist

که اجزای آنها مورفیم های بسته اند چنانکه در مقایسه با:

……Concloud (with) Cloud گرفتن و پیدا کردن

در ساختار واژه ها موفیم های بسته سه گونه اند: پسوند ها، پیشوند ها و اصلهای بسته. پسوند ها یا صرفی میباشند و یا واژه ساز، پسوند های صرفی غالباً معنای دستوری دارند و پسوند های واژه ساز واژه های نو میسازند؛ در زبان پارسی دری پیشوند های واژه ساز فروان و صرفی محدود است اما در زبان انگلیسی همه پیشوند ها واژه ساز اند.

اصلهای بسته مورفیم هایی اند که در واژه سازی به حیث ریشه بکار میروند و اما به حیث شکل آزاد هیچگاهی مورد استعمال ندارند؛ طوری که در مثال های پراگراف بالا دیده شد.

در نتیجه سه گونه مورفیم را دانستیم:

الف- مورفیم های لغوی که معنای اساسی لغوی یک واژه را میرسانند، یعنی مورفیم های ریشه یی.

ب – مورفیم های دستوری که محتوی معنای دستوری میباشد.

ج – مورفیم های لغوی – دستوری یعنی مورفیم های دارای دو ویژه گی که امکان انتقال را مساویانه در بخش واژه و دستور دارند؛ به حیث مثال وند های واژه ساز یا پسینه ها در چنین فعل های مرکب:

Fullout, catup, drinkup

وغیره یا در زبان پارسی دری :

برداشت، فراگرفت، فرآورد….

اشکال دگر گونۀ یک مورفیم که در یک محیط و موقعیت ویژۀ لغوی بنا بر موافقت آوازی واقع میشود؛ مثلاً: الومورف پیشوند                                           (آی اِن) در انگلیسی در واژه های:

Incorect نادرست  and

  Incompleteناتمام  

عبارت است از ( آی اِل) قبل از ( اِل) در واژه های:

  غیر قانونی   Illigle

غیر منطقی      Illogical

  و ( آی ام) قبل از واج دولبی در واژه های  غیر منقولImmovable

 بی حرکت و ساکن Immoble  

در زبان فارسی الومورف (اِین) عبارت است از ( اِم) در واژه های امروز، امشب و الموروف پیشوند ( _بر) عبارت از ( -ور) است در کلمه های برداشت  و ورداشت

 {نوت : قابل تذکر است که در زبان دری پارسی زمانی که در یک کلمه بعد از (ن) حرف (ب) بیاید در اکثر موارد حرف ( ن)، (م) تلفظ میگردد؛ مانند: پنبه، دنبال، شنبه و یکشنبه…}.

الومورف در مورفیم های دستوری نیز واقع میشود؛ مثلاً در زبان انگلیسی ( -اِس) پسوند جمع ساز است چون در واژۀ :

 کتابهاBooks

IZ که با اسمهای مختوم به واج صفری یا با آوا الومورف آن ( آی زی)  

مثلاً:

Horses, Foxes

IZ و با واژه های مختوم به بی آوای غیر صفری الومورف آن –

میباشد؛ مانند:

Lamps, Hats

در زبان فارسی دری الومورفهای پسوند جمع ساز ( ان) عبارت است از( یان ) و ( گان) در کلمه های آشنایان، نکویان، پرنده گان ، نویسنده گان و یا در زبان انگلیسی پسوند ماضی ( اِی دی) در فعل های مختوم به فونیم های ( دِی) و (تِی) الومورف آن ( آی دِی) است؛ چون:

Ended, Rested

و الومورف دیگر آن ( دِی) است؛ مثلاً:

   فراخوانده شدCalled

  گِرد آمدن ، جمع شدن.Gathered

 و نیز( تِی) در واژه های مختوم به بی آوای خفیف تر از (تِی)؛ چون:

 بوسه و ماچ کردنKissed

 قفل شده Locked

در زبان پارسی دری الومورف پسوند های فعلی ( – ام، یم ، ی ، ید ، ییم ، یی، یید، ید، یند)؛  چون: گویم، گوییم، گویی، گویید، گوید، گویند، آیم، آییم، آیی، آیید، آید، آیند. همچنین است حالت الومورفهای اضافی مفرد با اسمهای از همینگونه؛ چون: بازویم، بازویت، بازویش؛ آشنایم، آشنایت، آشنایش که اصلاً با اسمهای مختوم به همخوان: ( ام، ات، اش) بوده اند.

   واژه های بدون مورفیم های دستوری به حیث اصل شناخته میشود یک اصل میتواند به خودی خود ریشه باشد؛ مثلاً: (خور) هم اصل و هم خودش ریشه است، اما (خورد) اصل ماضی است که با پسوند ( د) از ریشۀ (خور) ساخته شده است.

   همچنان در زبان میتواند واج فشار ها وجود داشته باشد که به حیث موفیم هم عمل کنند؛ مثلاً: در واژه های

 قرارداد ، تعهدContract

اجازه دادن و روا داشتن Permit

هر گاه فشار شدیدتر هجای دوم واقع گردد فعل و اگر بر هجای نخست قرار گیرد اسم میباشند. در چنین تغییرات هردو واژه هنگام یک بار فعل و بار دیگر اسم بودن الومورفهای هم میباشند. به همین گونه در زبان پارسی دری واژۀ ( بهشت) با فشار شدیدتر بر هجای دوم به معنای ( جنّت) اسم میباشد و این هردو واژه الومورف همدیگر میباشد. چنین الومورفها را {فرانتس . و. ن)

 (تکرار مرتب و مداوم ) میخواند.Superlix

۳-۱ –  مفهوم و معنای واژه

واژه دارای معنا است و واحد معنایی زبان گفته میشود و بدین گونه عنصر بنیادین زبان را تشکیل میدهد. این بدان مفهوم است که واژه میتواند به تنهایی معنایی را افاده کند؛ مثلاً: خانه، روز، قهر، آهسته …. و حتی واژه بعضاً معنای یک جمله را میدهد؛ چون: رفت، آمد و غیره. البته واژه از نگاه کاربرد آزاد کوچکترین جزء زبان میباشد اما کوچکترین واحد با معنای زبان نیست، زیرا کوچکترین واحد معنا دار زبان به نام تکواژ یا مورفیم یاد میشود.

   تکواژ ( مورفیم) به دو گونه جدا میشود: تکواژ آزاد و تکواژ بسته. این هر دو گونه تکواژ ها دارای معنا اند اما تکواژ بسته دارای معنای دستوری است نه لغوی؛ از قبیل نشانه های ربط ( که، اگر، چون، زیرا، هم ….) نشانۀ عطف (و)، وند ها ( پیشوند ها و پسوند ها). در مقابل تکواژ آزاد همان واژه است، آنهم واژۀ بسیط؛ بنا بر آن واژه میتواند متشکل از چندین تکواژ آزاد و بسته باشد به گونۀ مثال (ناجوانمردی) که از چهار تکواژ تشکیل شده است:

نا – پیشوند واژه ساز، منفی

جوان – ریشهء اسمی یا هستهء واژه

مرد- وابستۀ اسمی

ی – پسوند اسم فعلی واژه ساز

درینجا ( نا) ، (یا ) تکواژ بسته و دارای معنای دستوری و ( جوان مرد) تکواژ آزاد ، دارای معنای لغوی و واژه میباشد. همین تکواژ های آزاد را بعضاً واژه های قاموسی گفته اند.

   واژه های قاموسی Lexeme

در ساحهء فرهنگ نگاری در بارۀ معنای واژگان ( واژه های قاموسی) جدا از معنای عناصر دستوری؛ مثلاً زمان و عدد صحبت میشود؛ به حیث مثال واژۀ ( نوشتند) را متشکل از سه جزء : نوشت ( ریشه) ( – ند) عنصر زمان و جمع دانسته آنرا بر اساس واژۀ قاموسی نوشت و مقولۀ دستوری زمان گذشته و عدد ( بیش از یک) را،مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهند. این راه حل واژه را ( واژۀ قاموسی) به عنوان واحدی برای فرهنگ لغت در اختیار ما میگذارد.

    معنای لغوی واژه رابطه میان گروه آواز ها از یکطرف و چیز ها و حوادث جهان عینی از طرف دیگر را افاده میکند. معنای واژه به صورت کلّی و همواره نشانه ها و مشخصات چیز ها و حوادث درک شده را ارائه نمیکند، بلکه علامه های را انعکاس میدهد که میتوان بدان وسیله چیزی را یا موضوعی را از چیز و موضوع دیگر فرق کرد. امروز در برخی از واژه ها علامه و مشخصات معنای واژه قابل درک میباشد؛ مثلاً: (پَر) چیزی که مشخصۀ پرواز کردن است و با همین مشخصه با پسوند فاعلی واژۀ (پرنده) ساخته میشود. به همین گونه در واژۀ ( خَراس)، ( آس) به معنای گردان و ( خر) به معنای بزرگ؛ این مشخصه ها و نشانه ها در نظر گرفته شده واژه های دستاس ( گردان با دست)، آسیاب ( گردان با آب) آسمان ( گردان مانند) و یا خرمهره ( مهرۀ بزرگ)، خرسنگ ( سنگ بزرگ) و خر پشته ( پشتۀ بزرگ) ساخته شده است.

   این واژه های که معنای شان از معنای اجزای سازندۀ آنها درک میگردد واژه های شفاف گفته میشود.

  واژه های شفاف Transparent Word

البته واژه های ساخته و آمیخته غالباً از همین گونه واژه ها اند؛ مثلاً: گلگون، (گل مانند)، بیکار ، با ادب، دستمزد ( مزدِ دست، اجوره) ، کتابخانه، دستکش، پاپوش و نظایر آن.

       واژه های که مشخصۀ بالا را دارا نیستند بنام واژه های تیره یاد میشوند.

  –  واژه های تیره Opaqueword

البته واژه های ساده غالباً از همینگونه اند. یک واژه ممکن است در یک زبان شفاف و در زبان دیگر تیره باشد؛ مثلاً دستکش در زبان پارسی دری

دری(شفاف)        آلمانی (شفاف)        انگلیسی(تیره)

  Glove =             Finger Hut        =   دستکش

 عامل شفافیت واژه عبارت از خصوصیات صوتی و صرفی آن است. ارتباط صوتی با معنا در موارد بسیار موجب تجلی و ظهور معنا و بالاخره شفافیت واژه میگردد؛ مثلاً: در زبان پارسی دری (وز وز) کردن، ( پس پس) کردن، ( تَک تک) زدن یا غرّش ، غریدن، غریو، خراش، خروش و یا غلغله، هلهله و نظایر آن از جملۀ واژه های شفاف و دارای خصوصیت صوتی اند و در انگلیسی:

انگلیسی      دری

       وز  وزBuzz

     درزKrack

     غرشRoar

      شرپ شرپ،  از همان گونه مثال ها است.   Flop

      همچنان ممکن است در واژه ها رابطۀ نزدیک صوتی با مشابهت معنایی موجب شفافیت آنها گردد؛ مثلاً مشترک همخوان

 در واژه های: St

 

انگلیسی      دری

     ( استادن) Stand

    ( گیچ ماندن) Stag

     (توقف)Stop

  ( ایستگاه)Station

که شفافیت در آنها پدیدار است. در زبان پارسی دری نیز برخی از هجا های هم صوت در واژه باعث شفافیت واژه ها شده اند؛ طوریکه مثالهای آن در واژه های آسمان، آسیاب، دستاس دیده شد؛ و نیز با ارتباط به واژۀ آسمان با درنظرداشت هجای آخرش، این واژه و واژه های ریسمان ( رشته مانند)، پیمان ( پی مانند) حیثیت واژه های شفاف را دارند.

    نمونۀ دیگر در شفافیت واژه از نگاه صوت نامهای برخی از چیز ها است؛ مثلاً: در زبانهای زیر قمری با صورت صوتی مشابه اداء میگردد، البته آنهم با مناسبت به صوت خود پرنده:

انگلیسی

فرانسوی

هسپانوی

ایتالیایی

رومانی

لاتین

دری

Cuckoo

Coucou

Cuclill

Cuculo

Cucu

Curculus

قمری

 

همچنان انگیزه های صرفی و معنایی در شفافیت واژه دخیل میباشد، تعداد زیاد واژه ها ازینکه ریشۀ آنها فهما میباشد با وند های معیین قابل درک اند مثلاً پسوند:

   آوازخوانSinger

    خواننده, Reader

  جَرَقه زدن  Sparker

, er

معرف این مفهوم است. و در زبان پارسی دری نقش پسوند فاعلی (گر-) در واژه های مسگر، آهنگر، زرگر و غیره در شفافیت واژه ها روشن است، همچنان در واژه های آمیخته یک نوع شفافیت ظاهر است به دلیل اینکه معنای اجزای شان در ارایۀ معنای عمومی هدف اساسی ترکیب آنها است طوریکه در مثالهای قبلی ذکر شده دیده میشود.

   معنای که با نامبردن شیء ، حادثه و حالات بوجود می آید معنای اصلی و لغوی واژه نامیده میشود؛ مثلاً: اطلاق یک گروه آوازی بر چیزی؛ چنانچه آن گروه آوازی واژه و دلالت آن بر آن چیز معنای آن است.معنای واژه به مفهوم آن وابسته است. مفهوم مقولۀ فکر است و آن عبارت از تصور ذهنی یا به قول ( دی سوسیور) تصور ذهنی از شی و موضوعی میباشد که از طریق علامت ها و مشخصات اساسی آن شی یا موضوع پیدا میشود. بدینگونه برای ارایۀ آن تصویر ذهنی نمادی میسازیم و بجای آن بکار میبریم؛ این نماد یا بصورت نوشتار یا بحالت گفتار واژه است. و معنای واژه عبارت از مناسبت واژه به عالم اشیا و حادثات است؛ در نظر گیریِ تصویر ذهنی از چیز ها و حوادث، یعنی که مفهوم یک شی را به دایرهء معلوم چیزها و حادثه ها داخل میسازد؛ مثلاً: ما که می گوییم: اسپ حیوان است. یا : بید درخت است. نمیتوان گفت که معنای واژۀ اسپ حیوان و یا معنای واژۀ بید درخت میباشد؛ بلکه مراد آنست که اسپ حیوانی است با نشانه ها و مشخصات خودش، یا بید درختی است  دارای علامات و ویژگی های مختص به خود. همین ویژگیها یک تصویر ذهنی در اهل زبان ایجاد کرده است که در نتیجۀ آن واژه های مشخص برای افادۀ آنها پدید آمده است.

   همه واژه ها دارای معنا اند اما واژه هایی که فاقد علامات و مشخصات معیین میباشند از نظر منطق دارای مفهوم عمومی نیستند یعنی فاقد تصویر ذهنی اند؛ مثلاً: جانشین ها ( من، ما، تو، او…) یا نامهای خاص ( پرویز، فرید…) اینها گرچه دارای معنی میباشند اما مفهوم عمومی را افاده نمی کنند.

  واژه را از آنجا واحد آوازی نطق می گویند که آن واحد ترکیبی آواز یک حادثه یا موضوعی را افاده میکند و از جهت دستور شکل معیین داشته از طرف گروه و مردمانی که تاریخ مشترک دارند یکسان فهمیده میشود. زبانشناسی تأکید میکند که میان واحد ترکیبی آواز یعنی واژه و معنای آن رابطۀ باطنی وجود ندارد. این موضوع را این نکته ثابت میکند که یک شی دارای مشخصات یکسان با تصویر ذهنی همگون در زبانهای گوناگون واحد ترکیبی آواز و واژۀ مختلف دارد.

  نوت : معلومات فوق از کتاب واژه شناسی در زبان پارسی دری از نوشته های استاد پوهنتون کابل پوهاند محمد حسین یمین اقتباس گردید. ازاین دانشمند و استاد بزرگوار اخیراَ کتابی به نام ( بیست مقالۀ دومین) به نشر رسیده و قرار معلومات جناب ( ح. اختر) در این کتاب در یک مقالۀ پژوهشی به واژۀ هند، هندو و هندوستان، در شعر امیر خسرو توجه نموده است. من الی صفحۀ هژدهم کتاب درسی پوهنتون کابل ( واژه شناسی) را برایتان تقدیم کردم و در قسمت های آیندۀ ادبیات دری، نشر این کتاب ادامه می یابد. و من الله توفیق.

سید همایون شاه عالمی

اول سپتامبر دوهزار و چهاردهم میلادی

کابل – افغانستان

 

۲ پاسخ به “ادبیات دری”

  1. admin گفت:

    جناب عالمی عزیز ، بازهم مطلب زیبا وبا معلوماتی نوشنته اید . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

  2. همایون عالمی گفت:

    ممنون شما دوست ارجمند جناب مهدی بشیر
    موفق باشید

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما