نیاز هستی و انسان
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۹ فبروری ۲۰۱۴ هالند
نیاز هستی و انسان
رسول پویان
درشتیهای خشن روزگار، بر جان آدم،
تبر میزنند-
و اژدهای کینه و تعصب، از چهارسو،
صمیمیت و مهربانی را
دم میکشد.
ریا و دورنگی را،
زرنگی نامند؛
و صداقت را، در چوک شهر،
به دار زنده اند.
از آنسو خشم تفنگ-
و از این سو،
ستیزماشین با احساس و عاطفه،
دلها را میآزارد.
آه!!
رویای محبت، پاکی و لطافت،
دل را دریاب-
و به جسم و روحم آرامش بده،
و هرآنچه از صفا، شور، شادی،
صداقت و عشق در ماست،
باهم بریز،
تا با روح واحد و انرژی مشترک،
گیتی را، شکوفه باران کنیم،
و دانههای یأس را
با سرانگشتان احساس و عاطفه،
از غمین دلهای مردم میهن،
بر چینیم؛
که این نیاز هستی و انسان است.
رسول پویان
جناب پویان عزیز ، بازهم زیبا وعالی سروده اید و مقبول گفته اید.زنده وسلامت باشید. مهدی بشیر