۲۴ ساعت

22 آوریل
بدون دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

حکایات ۱۷۴

ز هشیاران  بی معنی  وجودم  نفرتی  دارد

شراب و شاهد و چنگ و سر بازار میجویم

                                       « مولینا جلال الدین »

شعر بی معنی

تاریخ نشر یکشنبه  سوم ثور ۱۳۹۱ –  ۲۲  اپریل  ۲۰۱۲

یکی از شعرای قرن نهم که از جمله معاصرین مولینا نورالدین عبدالرحمن جامی (۸۱۷- ۸۹۸) بود ساغری تخلص میکرد و میان او وجامی بعضی از اوقات مطایباتی واقع میشد که مورد توجه دوست و دشمن قرار میگرفت ، از آنجمله حکایت کرده اند که ساغری یک روز به جامی گفته بود:

شعرای معاصر ، معانی لطیفه را از اشعار من دزدیده در اشعار خود می گنجانند!

 و عارف جامی ، دربارهء این ادعای ساغری دو بیت ذیل را سروده بود:

 ساغری   می گفت   دزدان   معانی  برده اند

هر کجا در شعر من یک معنی خوش دیده اند

دیدم  اکثر  شعر هایش  را یکی معنی نداشت

راست میگفت آنکه معنی هاش را دزدیده اند!

 این قطعه شایع شد و دربین مردم دست بدست میگشت و سینه به سینه نقل میشد تا اینکه بخود ساغری رسید و بقصد شکایت نزد مولانا آمده گفت :  

این قطعهء شما مرا رسوای جهان کرد و مردم آنرا میخوانند و بر من میخندند.

 مولانا در جواب گفت :

 من گفته ام : شاعری میگفت … ولی احتمال دارد که ظریفان شهر لفظ شاعری را بتصحیف ساغری ساخته باشند.

  سلسلۀ این حکایات ادامه دارد

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما