۲۴ ساعت

07 ژوئن
۳دیدگاه

چشم دید واقعی

تاریخ نشر: جمعه ۱۸  جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ جون  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امتناع گربه ی افغانی ازترک وطن محبوبش

افغانستان ورفتن به امریکا.

(چشم دید واقعی)

 درسال۱۳۴۰ هجری شمسی که بنده هنوزمحصل صنف سوم دانشکدهء انجنیری دانشگاه کابل بودم، درعین حال بصورت پارت تا یم در مدیریت عمومی تعمیرات وزارت معارف وقت، کار میکردم .

درهمان وقت درمدیریت تعمیرات مذکوریکنفرمهندس امریکائی که اگر فراموش نکرده باشم بنام “فون انس”از طرف کمک های ملل متحد ویا اضلاع متحدهءامریکا، نیزکار میکرد.

چون بنده محصل دانشکده انجنیری بوده وزبان انگلیسی راخوب می دانستم،تقریباً درتمام کارهای مهندسی وپروژه های ساختمانی مربوط به وزارت معارف با وی همکاربودم، که ساختمان لیسهءعالی حبیبیه در جوارسرک دارالامان یکی ازآن پروژه ها بود.

چون با این مهندس امریکائی بصورت رسمی ازطرف مدیریت تعمیرات موظف وهمکاربودم، برعلاوهء پروژه های داخل کابل از بعضی پروژه های ولایات دیگروطن عزیزما نیز با وی همکاربوده ودیدن میکردیم.

چون با مستر”انس”درروزهای رسمی کارتقریباً همه روزه مصروف بودم، اگرموقع میسر میشد، گاه گاهی دربعضی ازروزهای رخصتی برای تفریح وهواخوری به پغمان، کاریزمیر،استالف وبعضی جاهای دیگر دیدنی، هم با ایشان میرفتم.

موصوف درنزدیکی کوتهءسنگی یک تعمیر خوب دومنزله را کرایه گرفته بود وباهمسرش درآنجا زندگی میکردند. بعضاً بخانهء خود نیز مرادعوت میکردند، چون مردمان خوبی بودند ومن هیچگاه شراب خواری ویا کدام حرکت مخالف شرایط وعنعنات وطن عزیزمان را از ایشان ندیده بودم، بناءً بدعوت شان لبیک میگفتم.

درمنزلشان خانمش یک گربهءمقبول افغانی را نگهداری میکرد وبا گربهء خود بسیاراُنس وخوگرفته بود.

وقت ختم قرارداد کارشان دروطن عزیزما رو بخلاصی بود وترتیب بازگشت به امریکا را میگرفتند ، خانمش دوسه ماه قبل از خودش رهسپار وطن خود شد. اوازبس گربهءخودرادوست داشت وباآن حیوان باشعور اُنس والفت گرفته بود نخواست گربهءخورا تنها رها کرده وبوطنش در امریکا برود. بناءً تمام اسناد ومجوز بردنش را تهیه کرده وروز پرواز بطرف امریکا، گربهءخود را باخود گرفته وروانهءمیدان هوائی بین المللی کابل گردیدند.

موصوفه ازگمرک میدان هوائی کابل باگربهءخودگذشت وجانب طیارهء که درآن سفرمی نمودند روانه شد. درآن زمان طیاره ها تقریباً یک کیلومتراز ساختمان ترمنل دورتر توقف میکرد ومسافرین را ذریعهء وسایط دیگر تا آنجا نقل میدادند.

شوهراین خانم ومن دراین فرصت بالای بام ترمنل که معمولاً مردم ازآنجا مسافرانی را که می آمدند ویا سفرمی کردند، مشاهده وبدرقه  می نمودند.

خانم این مهندس با گربه اش تا زینه های که بطیاره بالا میشدند یکجا بودند، درهمان لحظات داخل شدن بطیاره که خانم دست خودرا برای خداحافظی بطرف بام ترمنل بالانموده وحرکت میداد،گربهءباشعور و وطن دوستش ازموقع استفاده نموده وبا یک جست غافل گیرانه خودرا ازآغوش خانم بسیارمهربانش که چندین سال رفیق وغمخوارش بود، رها نموده وبسرعت اززینه ها پائین رفته واز چمن های میدان هوائی بطرف قریهء بی بی مهرو، درحال فراربود.

به همینترتیب آنحیوان درّاک وبا شعورافعانی دانسته بود که میخواهند اورا از وطن محبوبش دوروآواره نمایند. همان بودکه خودرا از بغل خانم امریکائی رها نموده وفراررا برقرار ترجیح داد.

افسوس وصد افسوس،چه وقت وزمانی خوبی بودکه ازدست ما رفت. گرچه وطن ما عقب نگهداشته شده ومردمانش غریب وبی بضاعت بودند، مگرمسلمانی راستین،امنیت وطن، صداقت وراستکاری، مهمانوازی وصدها خصلت خوبی دیگرکه درمنطقه ممتازوبی نظیر بود، داشتیم. همان بود که حتی یک حیوانِ وطن ما راضی بترک و دوری اززادگاه محبوبش نبود.

گرچه خانم امریکائی ازگربهء خود برای مدت چند سالی رسیدگی بسیارخوبی میکرد،مگر این گربهءبا شعورووطن دوست تمام نعمات بودن باآن خانم امریکائی ورفتن به امریکائی که درآن زمان بهشت روی زمین فکر میشد، رادرمقابل آزادی خود خریدارنگردیده وحلقهء غلامی امریکائی ها را درگردن خود نپذیرفت. این گربهء آزاده شاید

قصهء سگ فربه وگرگ لاغررا شنیده بوده باشد:

قصـه گــرگ وسـگ فـربه را نشـنـیــده ای

آن یکی آزاد ودیگرحلقه اش درگردن است

 

حالا با کمال تأسف می بینیم که بعد از کودتای منحوس هفت ثورتا امروزهمه خائنان ووطن فروشانیکه باظلم وحمایت بیگا نگان در اریکهء قدرت دروطن ما تکیه زده اند،چه بیدادیکه نکردند؟، بالغ بر دو ملیون هموطن بیگناه ما جانهای شیرین خودرا از دست دادند، درحدود شش ملیون افغان ما اسپند وار،در سراسر این کرهءخاکی

آواره ومهاجرشدند، صدها هزارمعیوب واطفال یتیم وبی سرپرست در وطن مان افزده شد، وطن زیبای ما به ویرانه مبدل گردید. علما و تحصیل کرده ها، که باید به کشورعزیزخود خدمت میکرند،وحشیانه بقتل رسیدند ویا مانند بنده، مجبور بترک زادگاه بی نظیرودوستداشتنی خودگردیدند.

همان گربهء وطن دوست بمراتب ازاین درندگان دوپا،نوکران وچاکران بیگانگان شرف داشته است.این بود یک چشم دید کاملاً واقعی وانتباهی*.

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۲ جنوری ۲۰۱۵

سدنی- آسترالیا

 

*انتباه _آگاه شدن،بیدار شدن،بیداری

فرهنگ فارسی عمید

 

۳ پاسخ به “چشم دید واقعی”

  1. admin گفت:

    جناب داکتر صاحب حیدری عزیز خاطره ی زیبایی را بیان نمودید ، ممنون تان.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

  2. برادر نهایت عزیزوگرامی آقای قیوم جان بشیر، جهان سپاس از نشر چشم دید واقعی از زحمات بسیار زیاد شما از خداوند کریم اجر وپاداش دنیوی واخروی برای تان استدعا دارم .با عرض حرمت داکتر حیدری

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما