لاله در شعر صفا
تاریخ نشر سه شنبه هفتم دلو ۱۳۹۹ – ۲۶ جنوری ۲۰۲۱ هالند
به ادامه گذشته
پیش درآمد
حدود نه سال پیش که سفری به امریکا داشتم، دوست فرهیخته وگرامی ام، محمدیوسف صفا، فرزند شادروان محمد ابراهیم صفا، نسخۀ جدید چاپ مجموعۀ اشعار والد ارجمند خویش را برایم لطف نمود که عنوان ” لاله آزاد” دارد. (۱)
خوانش اشعار این مجموعه، درفرصتی برایم دست داد که از یکسو تصویر وبرداشتی از زنده گی مرحوم صفا نزدم گرد آمده بود، واز سوی دیگر با توجه به حضور بیشتر لاله در اشعاراو، پرسش هایی را آفرید.
از سالهای جوانی صفا، مدتی را که در زندان سپری نموده بود، همچنان از اوضاع و احوال زمانه اش، تا حدودی آگاهی داشتم. دست یابی وتمرکز برای جمع آوری اطلاعات بیشتر، برمی گردد به حدود ۲۰ سال پیش که برای یک محفل فرهنگی، پیرامون حیات سیاسی- فرهنگی شادروان محمد انور بسمل (برادر شادروان صفا)، نبشته یی را آماده می نمودم.(۲)
پسانتر، دیدن دست نوشت های “عشق وفلسفه” از شادروان صفا، ترتیب وتنظیم نسبی و ویراستاری مقدماتی آن از طرف من و در مجموع نتایج تأملی که از آن ورق گردانی ها به دست آمده بود، سبب شد که با چهرۀ اجتماعی – فرهنگی او آشنایی بیشتر بیابم. اما پرسش هایی را که مجموعۀ شعر ایشان بر انگیخت، این بود که شاعر در بیشترین اشعارخویش به سوی لاله روی آورده و با زبان او سخنانی را ابراز کرده است. پیرامون توجه شادروان صفا به لاله، دیده شد که در مجموع ۱۰۶ بار در اشعار خویش از لاله نام برده است. (۳) چنین بود که پرسش های مشخص تری فراز آمدند، مانند:
شادروان صفا، از کدام زاویه به لاله نگریسته است
این لالۀ آزاد او چه ویژه گی دارد؟
از آنجایی که روی آورد به لاله در شعرکلاسیک فارسی کار همه شاعران بود، ناگزیر گذری به این موضوع می شد که شاعران پارسی گوی ازلاله در شعر پارسی چه منظوری را درنظر داشته اند؟. نمونه های که در قسمت های پیشتر انتشار یافته اند، در پاسخ نسبی به این نیاز گرد آمدند.
آنچه که میتوانست برای پاسخ یابی به رویکرد صفا به لاله به نوبۀ خویش کمک کننده باشد، تاریخ سرایش شعرها بود. متأسفانه در بسا از دستنویس های بازماندۀ ایشان، تاریخ سرایش شعرها نوشته نشده است.اما تأمل بیشتر روی زنده گی او، دریافت ناگفته ها از زنده گی شخصی که به وسیلۀ دوست گرانقدر محمد یوسف صفا وخواهر ارجمند ایشان نظیفه جان، میسر شد، مسیری را روشن نمود که بتوان منظور او را بهتردرک نمود. در این زمینه به طور مثال، مراجعۀ صفا به داغ لاله، تردیدی برجای نگذاشت که دل داغدار خویش را در چهرۀ داغدار لاله یافته است و زنده گی پر داغ وی، لاله را در نظرش می آورد تا به وسیلۀ او سوختن های خویش را ابراز کند.
با یک نظر کلی، در واقع مواجه میشویم به دوسرچشمۀ تأثیر از لاله در اشعار او:
یک- تداوم سنت رویکرد شاعران پیشین به سوی لاله، اما همگام با تحولی که در گونۀ سرایش شعر پدید می آورد. نمونۀ این تحول را در شعر من لالۀ آزادم وچند شهر دیگر میتوان دید
دو- زنده گی شاعر. شایان یادآوری است که توجه به سیر زنده گی او در محیط و متن تاریخی آن میتوانست به سامان بنشیند. نیازی که همه بنیاد های اجتماعی، سیاسی وبه ویژه انسان آزاری های زمانۀ صفا را به عنوان عوامل تأثیرنهنده فراز می آورد.
به گونۀ مثال، وضعیت زندانها، رفتار زندانبان ها و کج رفتاری های انسان آزارنۀ ایشان. سزاوار دریافت اند.
در نتیجۀ نأمل خویش دیدیم که او انسانی است درد ورنج کشیده وبا درد زیسته. در واقع بیشترین سالهای زنده گی خویش را در حوزۀ درد ورنج سپری کرده است.
زندان دیده گی هایش را درنظر آوریم. جهان زندان، آنهم در جامعه یی که شلاق استبداد وچوبۀ دار در صحن زندان با او سخن دارند، هوا وفضای آن در زندان وخارج زندان، زندانی و آن هم شاعر را به سوی خود فرا می خواند. در چنان هوا وفضا، در سیمای لاله، از ان جهان خوشی های مطروحۀ خیام وایام خوشی های رودکی و حافظ را نمی بیند. زیرا جهانش زندان است نه مشغول بودن با گل وبلبل باغها واستراحتگاه ها.
چنین است که لاله یار مهربان وهمدل صفا شده، از آتش گرفته گی دل صفا، از غم ها و دانه های غمی که اوضاع بر دل اونشاند، از راز ها ونیازها ازآرزوهای صحبت نموده است.
معرفی کوتاه محمد ابراهیم صفا
“محمد ابراهیم صفا در سال ۱۲۸۶(۴) خورشیدی در گذر باغبان کوچۀ شهر کابل افغانستان، سومین پسر ناظر محمد صفر خان پا به دنیای هستی نهاد . . .
پدرش محمد صفر خان امین اطلاعات امیرحبیب لله خان “سراج المله والدین” بود. محمد صفرخان ” درعهد حکمروائی امیر عبدالرحمن خان، امیر حبیب لله خان، امیر امان لله خان و اعلیحضرت محمد نادرشاه پادشاه افغانستان میزیست. نامبرده در طول زمامداری یک شاه و سه امیر در دستگاه رسمی و دولتی به رُتبۀ سرپرستی کارخانۀ امیر، مهُردار سلطنتی، امین الاطلاعات و در فرجام بمدت طولانی منحیث نائب الحکومه قطغن و بدخشان ایفای وظیفه و خدمت نمود . . .
از طرف امیرعبدالرحمن خان، در سن قریب ۳۰ سالگی بحیث سرپرست کارخانجات سلطنتی تعیین گردیده و در باغ نواب کابل ساکن ساخته شد . . .
پس از ازدواج “ثمرۀ ازدواج ناظر محمد صفر خان و به لقب فامیلی “آغا صاحب یا آغا بابا” و خانمش که ملقب به “بی بی جان” است، تولدات زیادی بوده، صرف چهار پسر و سه دختر آنها به سِن بالائی رسیدند که با رعایت ردیف عمر، طاهره ملقب به “بوبوجان”، محمد اختر، محمد انور (بسمل)، رقیه ملقب به “شاه بوبو”، صالحه ملقب به “کوکو جان”، محمد ابراهیم (صفا) و محمد اسماعیل (سودا) میباشند.(۵)
محمد ابراهیم صفا آنگونه که رواج بود وخانواده های دارندۀ سواد به آموزش کودکان خویش از زمان کودکی آنها توجه می نمودند، پیش از رفتن به مکتب، مشغول فرا گیری درس های مروج زمان بود. اما صنف اول را در مکتب “اتحاد” خان آباد هنگامی آغاز نمود که ناظر محمد صفر خان در آنجا حاکم اعلی بود. وقتی دوباره کابل آمد دردارالعلوم حبیبیه که بعد ها به لیسۀ حبیبیه شهرت یافت، به فراگیری درس پرداخت. در پهلوی فراگیری درس در حبیبیه، و دیدن آموزش های از برادرکهترش محمد انور خان بسمل، از شخصی بانام مولوی عبدالکریم نیز درس می آموخت.
در همین جا شایسته است که از تفاوت های برخی مولوی های آن زمان وزمانۀ کنونی نیز یاد نمائیم. زیرا بسا از آنها در کنار قران مجید، آثاری مانند دیوان حافظ، سعدی، مولوی بلخی، بیدل، صرف ونحو و حدودی از زبان عربی . . . را می آموختند.
آن ذخایرمعلوماتی، دست صفا را می گرفت وبرای آماده شدن بهتر حیات ادبی – فرهنگی آماده اش می نمود.
با مرگ امیرحبیب لله خان و پدید آیی وضعیت متفاوت یا آن بخش ازتحولات مثبتی که در زمان امان لله خان رویش یافت، بستر مساعدی مهیا گردید که برخی استعدادها بهتر وبیشتر بشگفند. صفا یکی از آنها بود.
صفا برای تحصیل در رشتۀ مخابرات عازم هند شد. بدون تردید همان حدودی که تا حال از وی تصویری داریم، می توانیم پذیرا شویم که چنین جوانی هوش وگوش خویش را معطوف به فرا گیری اندوخته های بشری و رشد بیشتر ذهنی می کند. همان بود که افزون بر فراگیری رشتۀ مخابرات، فرا گرفتن زبان های هندی و انگلیسی نیز دستاورد وی شدند. هنگامی که ازیادگرفتن زبان ویا زبان های غیر زبان مادری یاد می نمائیم، به ویژه آن وقت که افراد متثبت، اهل مطالعه واندیشه مورد نظر باشند، هدف ارتقای افق های فکری وگشودن شدن دریچه های بیشترامکانات رشد فکری- ذهنی نیز در نظر می آیند. آشکار است،شخصی که با آن علایق پیشین به شعر وادب، وارد هند شود، از فراگیری زبان هندی وانگلیسی در کنار زبان فارسی، به عنوان کمک کنندۀ می بیند که دست در دستش نهاده او را می برد که با ادبیات دیگری نیز آشنا نماید. به احتمال بسیار این تجربۀ مثبت بود که برای صفا، فراگیری زبان فرانسوی را نیز مطرح نمود.
صفا پس از بازگشت به وطن، مدیر مکتب مخابرات بود. اما به عنوان شخصی که دل در بند ادبیات وشعر داشت. مراجعۀ او برای فراگیری بیشتر وبهتر شعر نزد شادروان قاری عبدلله خان که از سربر افراشته گان روزگار خویش بود، همچنان نزد استاد بیتاب ومحشور شدن با شعرا وفضلای وقت، او را بیشتر به سوی این بخش از علایق اش سمت داد. عهده دار شدن وظایف اداری در وزارت معارف، ایفای وظیفه به عنوان آمرترجمه در آن وزارت، نایل شدن اش را به این بــُعد ازعلایق نشان می دهد.
درزمان پادشاهی امان لله خان، نخستین تکانه یی را در خانوادۀ ناظرمحمد صفرخان می توان نشانی نمود، دستگیری واعدام محمد اخترخان، بزرگترین فرزند ناظر و برادرصفا بود.
مطالعۀ جناح بندی ها و رویداد های آغازین زمانۀ امارت امان لله خان، حاکی از آن است که عده یی از وفاداران و همکاران سردارنصرلله خان در همان وقت هم جفایی را در رفتار امان لله خان در برابر سردارنصرلله خان دریافته بودند. اینکه می گوئیم در همان وقت هم، به این معنی است که آن جفای عملی شده اکنون به تائید تاریخ رسیده است. زیرا سردارنصرلله خان قاتل ویا مبتکر طرح قتل برادرش( امیر حبیب لله خان) نبود. اما امان لله خان با دایرنمودن یک محکمۀ فرمایشی ونمایشی، نصرلله خان را زندانی نمود وبیگناهی با نام علی رضا خان را محکوم به اعدام.(۶)
شور وشعف استقلال خواهی، بیرون شدن از دایرۀ نفوذ بریتانیا که مدت مدیدی در سینۀ نخبه گان نیز آرزویی را پرورانیده بود، در پیش گرفتن بخشی از اصلاحات که جامعه به آنها نیاز داشت، بیشترین جوانان را به گرد شاه جوان جمع می نمود. حتا آنانی که پیشتر در زمان امارت مطلقۀ امیرحبیب لله خان، خارج از دایرۀ حلقۀ امان لله خان، اصلاحاتی را مطالبه می نمود وبه مشروطه خواهان مشهور می باشند، نیزبه عنوان فعالان دستگاه امانی به نظامی اصلاح جو، اما غیرمشروطه، به کار پرداختند.
این بیشترین تعداد از جوانان را شایسته است، امانیست یاد نمود. در حالی که اخترجان، در ضدیت عملی نیز با امان لله خان تا سرحد سرنگونی وقتل شاه مصمم بود، برادرانش امانیست بودند.
اعدام محمد اخترخان(۷)، از دست رفتن بخشی از امکانات مادی خانواده، موجودیت غم آمیز بیوۀ اخترجان وسه کودک یتیم او(محمداکبر، محمد آصف و محمد هاشم دوازه ساله، ده ساله وشش ساله)، باید اندوهی را بر فضای اعضای خانوادۀ آنها از جمله صفا بر جای نهاده باشد. در نوشتۀ محترم کلیم لله ناظر می خوانیم:
“درین قسمت ایجاب می کند روشنی انداخته شود که، ناظرمحمد صفر خان پدر محمد اختر خان، همزمان با مجروحیت چشم و گرفتاری پسرش به حبس رفته بود. محمد انورخان “بسمل” برادر محمد اختر خان محکوم به حبس نشد، اما از اثر درخواست “بسمل” به امیر که برادرم به توپ پرانده شده، پدرم حبس گردد و من آزاد بمانم، انعکاس آن در بین مردم چه خواهد بود؟ یعنی که من این موضوع را افشا کرده باشم. بناً برای اینکه سئوال مشمئز کننده یی تبارز نکرده باشد، “بسمل” طور مصلحتی حبس گردید. ناظر محمد صفر خان به زودی از زندان رهائی یافت، ولی “بسمل” مدت دو سال را در حبس سپری نمود. . .
. . . این که برسر خانم و فرزندان محمد اخترخان، فامیل ناظرصفر که پدر، مادر، برادران، خواهران، برادر زاده های او باشند، چه گذشته، چه آمده و چه کشیده اند، شرح تمامی این حالات پُر از اضطراب بصورت دقیق و مشرح در هذا مبحث به آسانی و سادگی میسر نمی باشد.”(۸)
تکانۀ دومی در خانوادۀ ناظرصفرخان را در زمان پادشاهی محمد نادرشاه می توان دریافت. به گواهی تاریخ پادشاهی محمد نادرشاه، از آغازین روز های رسیدن وی به کابل، بگیر وببند و اعدام ها نیز شروع شد. شرح حال بسیاری از سرکوب شده گان نشان می دهد که آنها مخالفت نظری ویا عملی خویش را هنوز ابراز ننموده بودند. بلکه این لزوم دید طرزفکر حکومتداری آن شاه وبرادرانش بود که که به دنبال قتل واعدام امیرحبیب لله کلکانی ویارانش، نخبه ها وسر برافراشته گان زمانۀ امانی را را منفعل نموده، گروه کوچک خاندانی ونزدیکان ویاران را، بر اوضاع مسلط گردانند. رفتارهای توطئه آمیز وآشکارا جفا کارانه، مانند سرکوب واعدام محمد ولی خان، سرکوب اذیت بارخانوادۀ چرخی، وبسا اصلاح طلبان وامانیست ها، تکانۀ بود در جامعه. هر اندازه صدای مخالفت از راه شبنامه ها بلند شده است، دامنۀ سرکوب ها روبه گسترش نهاده. در واقع گونۀ از خوف و ترس، گروه کوچکِ تازه بر سر قدرت رسیده را هراسان نموده بود که راه جمع کردن با سواد های چیز فهم و نخبه گان وفرستادن آنها را به زندان ها واعدام گاه ها در پیش گرفت.
نمونۀ از خط شادروان محمد ابراهیم صفا
. . . در این میان، سه تن از فرزندان ناظر محمد صفرخان نیزدر سال ۱۳۱۱ خورشیدی به زندان افتادند.
آنها عبارت بودند از:
۱-محمد انوربسمل
۲-محمد ابراهیم صفا
۳-محمد اسماعیل سودا.
بسیار کوتاه یادآورمی شویم که بدون هیچگونه جرم وگناهی.
از چپ به راست، صف ایستاده: محمد ابراهیم صفا، رحیم وردی خان نشسته از چپ به راست: محمد عثمان خان ( پدر کلان نویسنده وشاعر ارجمند رشاد وسا وهنرمند و موزیک دایرکتربا نام ببرک وسا)، محمد حسین خان از اقارب صفا، در قونسلگری افغانستان درهند.
آن همه بیداد و ستم اگر طرف نیاز حکومتی بود که سعی تثبیت خویش را از راه سرکوبگری، هراسانیدن مردم وخاموش نمودن صدای نارضایتی و پرورش بلی گویان در پیش گرفته بود، واکنش های مغایر این آرزومندی، یا سمت وسو یافتن نارضایتی به سوی رفتار های خشونت آمیز را نیز شکل میداد. قتل سردارمحمدعزیز برادر شاه که در برلین سفیر بود، حمله به سفارت انگلیس در کابل، و سرانجام قتل شخص شاه به دست عبدالخالق، از مظاهر این خشم ونفرتی بود که نظام خودکامه وسرکوبگر آن را ایجاد نمود .
ادامه دارد
مهرین عزیز بازهم جالب است . مهدی بشیر
سپاسگزار لطف و زحمات فرهنگی شما. ن.مهرین