۲۴ ساعت

13 مارس
۲دیدگاه

پاره ای از اسطوره

تاریخ نشر جمعه  ۲۲ حوت  ۱۳۹۳ – ۱۳مارچ ۲۰۱۵ هالند

محترمه خانم شهلا لطیفی

محترمه خانم شهلا لطیفی

پاره ای از اسطوره

شهلا لطیفی

من زنم پاره ای از اسطوره های درد

که فقط لذت کامجویی را درلرزه های مرد دیده ام

من زنم قطعه ای از ننگ

که رنگ پوستم

طراوت لبانم

و باهوشی چشمانم

در تنگنای پرده های پیشین و نو رنگ باخته است

من زنم، مادر فرزند

خدمتگار خانه

آن ناقص العقل در پشت سیاهی پنجره

من زنم یک طباخ

همرهی درد در کناره های کوچه تنهایی بی کس و سراپا افروخته

من زنم قالب ایده های تاریک دوران

که مغز ناتوانم با ستیز از سرشت باصفای من

تن ظریف و کمانه های ویران شده احساس من

سوخته اند با دستان شراره

اما اگر تو ای مرد، مرا با وجاهت روح بنگری

در واقعیت من زنم

قوت افراشته مرد در برم

گر ببینی این رسایی ضمیر

گر بپویی شکوه راز کبیر

گر بدانی حرمت بوی تنم

گر بجویی رازهای سخنم

گر دلت باز شود با چشم نور

بنگری تاب و توان باشعور

از میان غربت اندیشه ها

جوهری نغز را بیابی باصفا

در میان سینه ام لمس وفا

با محبت بازتاب باسخا

گر فقط زن را با چشم قدر دید

با تعادل در نیرو هردو سعید

فبروری ۲۰۱۵م

 

۲ پاسخ به “پاره ای از اسطوره”

  1. admin گفت:

    درود به خانم شهلا لطیفی ، سروده زیبا و مملو از احساس است. خط بردم و خوشم آمد . موفق وسلامت باشید. مهدی بشیر

  2. شهلا لطیفی گفت:

    از لطف پیوسته خوش تان ممنون جناب بشیر، و سلامتی تان پایدار ماند دوست گرامی.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما