۲۴ ساعت

13 اکتبر
۲دیدگاه

نمیدانم …

تاریخ نشر دوشنبه ۱۳ اکتوبر ۲۰۱۴ هالند

10734156_700155830080318_6837272443636146892_n

نمیدانم …

پروین مشتعل

محترمه پروین مشتعل

محترمه پروین مشتعل

نمیدانم که نفسم بند نفس های کیست

شعرم بیگمان در رویأ کیست

دل محو تماشای رخ گلگون کسیت

میگذرد همه شب خیالم از پنجره رویا کسی

درشبهای مهتابی و دل به هوای کسی

بی سبب از عشق کسی جنون زداه م

سایه کیست بدیوار دلم

عشق تسخیر شده میکشدم اهسته واهسته بجنون

دست وپای بسته به زنجیر کسی

ای بسا رحم کن و مرااز خیالت کن بیرون

ابله شد کف پایم درصحرا ی کسی

بس کن

میشود سر بشانه مردانه ات نهم

واگرنه دیوارسایه بان بسیار است

پروین مشتعل

 

۲ پاسخ به “نمیدانم …”

  1. admin گفت:

    پروین جان عزیز ، بازهم مانند همیشه سروده عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر

  2. عبدالواحد یوسفی گفت:

    سلام بر شاعر

    این چند سطر را به عنوان همخوانی تقدیم کردم:

    نفست رشته ابریشم آبیست که آویزان است
    اندکی دور تر از ذروه رنگی کمان رستم و ابر
    پیچ و تابش که نشان از عطش باران است
    از عطش نیست
    در سرشت سر این رشته تپش بافته اند
    و جهان
    دیر گاهیست که در زمزمه بازی باد
    و نفس های شما
    هوس لحظه ی آرامش را
    به حریری ز خیالات شما بافته است

    تا تپش ها جاریست
    لحظه ی آرامش
    اما
    در جهان آرزوی شیرین است

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما