مناجات
تاریخ نشر دوشنبه ۲۶ آگست ۲۰۱۳ هالند
مناجات
سلیمان غایب
***
در ساز ازل مایهٔ موجود تو بودی
از سوز عبد بند عدم را تو گشودی
افلاک بچرخیده زنورتو به انبیق
اسباب فضا داشت به تدبیر تو توفیق
گرعقل حریریست که منسوج مواد است
هرماده به حق زادهٔ از خاک سَواد است
میزان شعورم ز عدل دست بر آرد
گر وزن جلال تو به مقیاس در آرد
نورت به افق راست رود لیک کمان است
تدبیر ترا جلوهٔ مفهوم، زمان است
من میروم و میدوم و هیچ ندانم
گه تکیه زنم بر خرد و گه به گمانم
این نکته بدانم که خودم زاد زمینیم
در سایهٔ ظلمت طرب خویش گزینیم
با دید حراست پس انبار دوانم
در راه غلط با هوس خویش روانم
حالا که سرشکم زِ بصارت به لب آمد
دل جوش به خونابهٔ خود از غضب آمد
جامی زِ می لالهٔ خود میکشم امروز
از بین قفس نالهٔ خود میکشم امروز
غایب تو که مخمور شدی گر چه حرام است
یک جام دگر کش که ترا عمر تمام است
سلیمان غایب
غایب گرامی ، بازهم سروده زیبا و دلنشین است . موفق باشید. مهدی بشیر
محترم و گرامی جنانب مهدی بشیر تشکر از حسن نظر شما ، زنده باشید
زیبا میسرایید. با درود!
جناب غایب شعر فوقلعاده پر معنی قلم تان پر بار باد
زیبا و دلنشین سرودید جناب غایب عزیز ، مؤفق باشید!
بسیار مقبول نام خدا
درین مصرع:
از سوز عبد بند عدم را تو گشودی
فکر کنم منظور تان (ابد) باید باشد و اشتباه تایپی صورت گرفته – موفق باشید آقایی غایب گرامی
محترم جنانب قیوم بشیر تشکر از حسن نظر شما ، زنده باشید
شهلا جان از لطف شما یک جهان تشکر، زنده باشید
محترم جنانب ظفر تشکر از حسن نظر شما ، زنده باشید