۲۴ ساعت

12 دسامبر
۴دیدگاه

میترسم

  تاریخ نشر جهارشنبه ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲هالند

میترسم

محمد ساکن رحیمی 

بغلان افغانستان

******

نه من از ناله ى مسکین دربازار میترسم

من از قهقه ی زشت مردی دولت دار میترسم

به اتش سوختن جانِ زنِ مسکین به هرصورت

من از چشمان خونینِ جنایت کار میترسم

اگرچه جاده ها هردم شود از خونِ ما رنگین

ولی از بازیی پوشیده ی دربار میترسم

درست است کفر حاکم سیاست گشته است امروز

ولی از چهره ی کفری مسلمان وار میترسم

اگرچند دزد و ره زن های ملکم از تحمل نیست

من از نادزد خائینِ خیانت کار میترسم

ز قاچاق ایروهین ناله را بس کن عزیزمن

من از زرع زمین از بوته ی کوکنار میترسم

اگر کیفیتِ در جنس و سودا نیست میدانم

من از بیشرمى و نامردی تجار میترسم

بدانم حاکم شهر است دزدو قاتل خونین

من از چوب بودنی پولیسکِ غدار میترسم

اگر پیراهن پوسیده برتن داری عیبى نیست

من از پیراهن دست دوزی بادار میترسم

اگر در خانه ات شوربا نبود نانت مده از دست

من از شوربای چربِ شخص مطلب دار میترسم

رحیمی ، دردمن خیرست قُرتش میکنم آخر

من از گرگ دوپاه و ماری ادم وار میترسم
 
با احترام محمد ساکن رحیمی

 

۴ پاسخ به “میترسم”

  1. باعرض سلام رحیمی عزیز!
    نه من ز جورِ فلک نی ز دار میترسم
    مگر ز آهی دلِ داغدار میترسم
    دلا نظر به جهانیکه بیوفاست مبند
    که من زجورِ و غمِ روزگار میترسم
    ( رحیمی )بسکه فلک پاره کرده سینه من
    ز تیغِ (جوهر ) لیل و نهار میترسم

  2. h.Forough گفت:

    هرآنچه گفت رحیمی هریکی آن قابل ترس است
    من از لنگی سیاهِ هر مردِ واسکت دار می ترسم
    فروغ

  3. نجیب گفت:

    من از بلای بد روزگار میترسم
    ز کبر و نخوت سرمایه دار میترسم
    ز آتش غضب حق که دامنش گیرد
    به جان من نرسد زآن شرار میتر سم

  4. شهلا ولیزاده گفت:

    از همه زیبایها لذت بردم آقایان گرامی،همه دلپذیر و نمکین!

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما