۲۴ ساعت

01 دسامبر
۱۲دیدگاه

دیشب

تاریخ نشر  شنبه  اول دسامبر ۲۰۱۲هالند

نذیر احمد « مشفق »

نذیر احمد « مشفق »

 دیشب

نذیر احمد « مشفق »

شهر زندام – هالند 

****

دیشب بخدا یک دله از توگله کردم

صد بارجفأ کردی ومن حوصله کردم

با اشک دوچشـمان ودلسوختـه از آه

از خود بُریـدم وبه تو فیصله کردم

عمرم سر راه توگـذشت تاکه توآیی

با شادی تو،من چوهزارهلَهَلهَ کردم

افتادن من جزبه نسیم سحری نیست

افشـاندم وگیسوی ترا سـلسله کردم

هوران زیادی  بخدا دیدم که جزتو

عکـس لـب میـنای تـرا مشقله کردم

رُخسار گل یاس تو در صفحــه ی قلبم

درروزوشب ازعشق تومن ولَولَهَ کردم

با  یـاد  خیال  لب دُر  دانـهء  مـینا

مشـفـق جمال تـو،بخود مثعله کردم

نذیر احمد « مشفق »

 

۱۲ پاسخ به “دیشب”

  1. دیشب بخدا بار دیگر از غمِ (جوهر)
    (مشفق)همه جاتا به سحرغلغله کردم

  2. شهلا ولیزاده گفت:

    چه زیبا و خوشمزه!

  3. دیشب بخدا بار دیگر جوهر یکتا
    باز لطف دیگر کرد به این مشفق تنها

  4. ممنونم خانم ولیزاده عزیز سپاسگزارم از لطف همشگی شما بانوی فرهیخته ونازنین

  5. قیوم بشیر گفت:

    جناب اقای مشفق عزیز ! با سلام و عرض ادب ممنونم از سروده ای زیبای تان که الهام بخش گردید تا آنرا استقبال کنم . مؤفق باشید.
    قیوم بشیر
    ملبورن – آسترالیا‏
    اول دسامبر ۲۰۱۲‏
    فیصله
    دیشب بخدا تا به سحر ولوله کردم
    از بخت بدم شکوه ازین سلسله کردم
    تو نور امیدم شده بودی و چه کردی‏
    در کلبه ی تنهایی خود غلغله کردم‏
    رفتی ز برم ای بت سیمین بر عاشق‏
    از جور و جفای تو هزاران گله کردم
    گفتم صنما ناله ی جانسوز دلم بین‏
    گفتی که جدا دل ز پی قافله کردم‏
    ای وای به این رسم وفا داری لیلی
    مجنون شده ام با غم دل حوصله کردم
    وانگه که برآن نرگس شهلای تو دیدم
    جادو شده بودم که چنان هلهله کردم‏
    یک بار نگفتی که پریشان تو استم‏
    برخیز« بشیر» رنج ترا فیصله کردم

  6. از بسکه زیبا غزل گفته اى مشفق
    انقدر بخواندم که زبان را زلّه کردم

  7. فرهیخته ای گرانقدر شاعر توانا ادیب مشفق جناب قیوم بشیر هروی » جان تان بسلامت باد از لطف ومحبت وکوچکنوازی جناب شما سپاسگزارم
    سربلند وکامگار باشید

  8. دوست گرانقدر وگران مایه جناب آقای «رحیمی» نازنین
    چیقدر خوشال به این هستم که خواندید
    سرود و قـصه ای ایـن بنـده گـان را

  9. گفتم که نگویم سخنی در حق (مشفق)
    اما نشد هر چند که صد حوصله کردم
    واهب

    بسیار عالیست دوست عزیز تبریک میگویم

  10. این لطف شما خانم واهب چی صفأ داشت
    این دُر سخن را که به مشفق ببخشید
    دوست نازنین صالحه جان وهاب واصل نازنین سپاسگزلرم

    • نادر صدیقی گفت:

      آنشب که دهی نور چو مه تابه سحرگاه.
      من در پی ماه تو چو سیاره دوانم ..

    • نادر صدیقی گفت:

      دیشب ندیدمش ..خسته ام ..

      اما ..

      گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم .
      چه بگویم غمم از دل برود چون تو بیایی .

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما