۲۴ ساعت

21 اکتبر
۱ دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

   تاریخ نشر یکشنبه ۲۱ اکتوبر ۲۰۱۲ هالند

 حکایت ۱۸۸

لب چو گشائی گرو هوش باش

ورنه درکش  و  خاموش  باش

                                             « جامی »

مادر بره

*******

عرب بایده نشینی بر سر سفرهء هشام بن عبدالملک (۱۰۵- ۱۲۵) حاضر شد و بره ای را که بریان کرده بودند در میان سفره دید چون بسیار گرسنه بود باشتهای تمام شروع بخوردن نمود و بدیگران فرصت نمیداد.

هشام از راه ظرافت باو گفت :

اینطور که تو باین برهء بیچاره حمله میکنی معلوم میشود که پدرش ترا شاخ زده است !

عرب در جواب گفت :

ازین دلسوزی و شفقت معلوم میشود که مادرش ترا شیر داده است.

هشام را جواب عرب خوش آمد و امر نمود تا هزار درهم برای وی بدهند.

سلسله این حکایات ادامه دارد…..

 

یک پاسخ به “از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی”

  1. شهلا ولیزاده گفت:

    چه عالی و لطف سخن که چه زیباست!

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما