ابتکارِ خلاقانه
تاریخ نشر: سه شنبه ۲۸ حمل ( فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
ابتکار خلاقانه
« طنز »
صنف یازدهم بودم و در یکی از لیسه ها درس میخواندم که به این فکر شدم که باید ابتکار کنم و زود تر از درس و سبق فارغ شوم همان بود که در یکی از پوهنتون های شخصی نیز خود را شامل نمودم. تنها مشکلی که در برابرم سبز شد این بود که اداره پوهنتون سند فراغت صنف دوازدهم را از من طلب کرد. بلاخره طرحی به ذهنم رسید و فوتو کاپی سند فراغت برادر خود را به اسم و عکس خودم به اداره پوهنتون تقدیم کردم. مدیر اداری پوهنتون آدم با تجربه یی معلوم میشد چند بار به سند دید و به طرف من نگریست مثل اینکه مشکوک شده بود. وقتی به طرف من نگاه میکرد دلم میلرزید که یکبار نگوید این سند جعلی است. هرچه دعا یاد داشتم خواندم حتی دعای باطل سهرو جادو را هم چند بار خواندم که الحمد الله اخرین جمله ام کارامد شد و همینکه گفتم “اگر اسناد را اعتبار نمیدهید جای دیکر بروم” به مجرد شنیدن این جمله کوتاه منظوری ام صادر شد و شامل یکی از دانشکده های پوهنتون شدم.
مصروفیتم کمی افزایش یافت و من مجبور بودم هم مکتب بروم و هم به پوهنتون حاضری بدهم. اما این مشکل را یکی از دوستانم تقلیل داد. در مکتب معلم صاحب هر روز حاضری میگرفت و ما شاگردان به جواب معلم صاحب باید میگفتیم ” حاضر صاحب” هرچند دوستانم به عوض من حاضری میدادند و مرا حاضر، قلم داد میکردند با انهم مجبور بودم هفته دو سه روز به صنف حاضر باشم.
حالا هم شامل مکتب بودم و هم همزمان محصل پوهنتون نیز بودم. فدای دوستان خوب که اگر به عوض من حاضری نمی دادند حتما محروم امتحان شمرده می شدم. دو سال را با موفقیت سپری کردم و شامل صنف سوم در فاکولته بودم که فکر گرفتن ماستری به اندیشهام آمد و از طریق انترنت پوهنتون های غیر حضوری را جستجو کردم چون من وقت نداشتم همزمان به فاکولته هم بروم. خوشبختانه یک پوهنتون آنلاین را یافتم که می توانستم از راه دور درس بخوانم.
درخواست خود را از طریق ایمل به پوهنتون مورد نظر ارسال داشتم و به زودی با من تماس گرفتند و خواهان کاپی اسناد دوره مکتب,شدند. اسناد فراغت برادرم راکه یک سال قبل فارغ شده بود به اسم خود ساختم و کاپی انها را از طریق انترنت به پوهنتون مورد نظر ارسال کردم. خوشبختانه با من سخت گیری نکردند و در مقال شماره حساب بانکی خود را فرستادند که پس از تحویلی فیس شمول، رسما شامل پوهنتون شده بودم .
هر سمستر مبلغ مورد نظر را به حساب پوهنتون فرستادم و وقتی به صنف دوازدهم درس میخواندم همزمان به صنف دوم پوهنتون نیز رسیده بودم.
از مکتب فارغ التحصیل شدم وهمین زمان بود که صنف سوم فاکولته را نیز تعقیب میکردم. به فکرم امد که همزمان ماستری را نیز پیش ببرم. از طریق انترنت جستجو کردم و بلاخره یک دانشگاه را خارج از کشور پیدا کردم که می توانستم بدون حضور فیزیکی درس بخوانم. کاپی اسناد دوستم را به اسم خود ساختم و به خارج کشور فرستادم و شامل دانشگاه شدم تا از طریق انترنت درس بخوانم. چند سال طول کشید تا درس ماستری خلاص شد. خدا خیر دهد دوستم را که زبان خارجی بلد بود و تمام کار های خانگی را برایم کار کرد و من به خارج فرستادم.
همزمان با ماستری کار دکترا را نیز سر براه کردم و در کشور دیگری از راه دور به گرفتن دکترا نیز اقدام کردم. شکر که امکان درس از راه دور مهیا شد و دکترا را نیز از راه دور بدست اوردم.
سند دکترا توانست مرا کمک کند تا به پست وزارت معرفی شوم، فقط یک موضوع کمی مرا به تشویش ساخته است و ان اینکه سند دکترای من در ستاره شناسی است ولی مرا به وزارت شهرسازی وزیر ساخته اند مگر الحمد لله که هر وزیر چندین مشاور دارد مشاورین کار ها را پیش میبرند که جرئت مرا اضافه و اضافه تر کرده است که انشاالله موفق خواهم بود.
زیبا قلم زدید جناب آقای رحیمی عزیز ، مؤفق و مؤید باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی