مرگ آرزو ها — کینه توزی
تاریخ نشر یکشنبه ۲۶ حوت ۱۳۹۷ – ۱۷ مارچ ۲۰۱۹ هالند
دو سروده به ارتباط حملات تروریستی در مساجد زلاند نو
محترم کریم رحیمی
ملبورن – آسترالیا
شانزدهم مارچ ۲۰۱۹
مرگ آرزو ها
طفل نازی بود اندر خانه اش
غرق در دنیای معصومانه اش
بی خیال از گرم و سرد روزگار
با عروسک های ریز و رنگدار
گرم بازی بود وهر سو می دوید
گاهی تا زانوی مادر می پرید
مادرش در دل به صد ها آرزو
دست در کار و نگاهش سوی او
گاهگاهی دست او روی شکم
بود در فکر جنینش بیش و کم
نان چاشت جمعه را کرده تیار
چشم اندر راه شوهر انتظار
میزنان را می چید وگفت ای پسر
زود شو آماده می آید پدر
بعد ظهرانه به پارکت می برد
آیس کریم آنجا برایت می خرد
در میان این همه حرف و نوا
زنگ گوشی اش بیامد در صدا
تلفون برداشت و دکمه باز کرد
صحبتش را با سلام آغاز کرد
گفت ای جان برادر می شنوم !
خانم آن کس که می گویی منم
آنطرف گفتا که خواهر گوش کن
این خبررا مثل زهر ی نوش کن
یک تروریستی به مسجد حمله کرد
مرد و زن را با گلوله بسته کرد
شوهرت قربان نفرت ها شده
روح او در جنت المآوا شده
شوهرت تنها نگشته نا پدید
تقریبا پنجاه نفرگشته شهید
آن زن از بخت بدش فریاد کرد
ای خدا ! کی خانه ام بر باد کرد
شوهرم انسان با اندیشه بود
او به منظور نیایش رفته بود
او که همواره لبش در خنده بود
او برای عشق مردم تشنه بود
او چرا از روی نفرت کشته شد
خانه ام ویران شد و آشفته شد
مردم زلاند نو در وحشت اند
زانکه قربانی ترور و دهشت اند
هرکسی نفرت زانسان می کند
کار زشت ودون شیطان می کند
زیرهر نامی تعصب باطل است
قاتل درهر رنگی باشد قاتل است
با الهام از سروده ای زیبای دوست گرامی ام جناب کریم رحیمی
شاعر دردآشنا و خوش بیان سرزمینم سروده شد.
محترم قیوم بشیرهروی
ملبورن – استرالیا
هفدهم مارچ ۲۰۱۹
کینه توزی
دوش آنجا کودکِ طناز بود
شوخکی خوش خنده ای با ناز بود
در میان خانه خیز و جست داشت
آن زمان بازیچه ای دردست داشت
مادر ناز پرورش با آرزو
می نمود با سرو نازش گفتگو
سفره ظهرِ جمعه را چیده بود
رو بسوی در به هر دو دیده بود
با همه دریا دلی ها یش چنین
حمل می کرد طفل دیگر در جنین
گفت به فرزند عزیزش جان من
نور چشمِ مادری جانان من
منتظر باش تا پدر آید ترا
مهربان و تاج سر آید ترا
او به پارک شهر بازی می برد
از برایت هرچه خواهی می خرد
ناگهانی گوشی او زنگ زد
گویی کس بر فرق او با سنگ زد
او سراسیمه دوید و گفت خدا
از چه رو شوری فتاد در قلب ما
گوشی رابرداشت ولرزان گفت بلی
او سلامی داد و نالان گفت بلی
گویی کس می داد خبر از همسرش
از امید زندگی تاج سرش
ناگهان با گریه گفت آری ! منم
ای برادر هر خبر داری منم
همسر آن مرد با اندیشه ام
زین خبر آتش فتاد بر ریشه ام
آنطرف گفت خواهرم هوشیار باش
بعد ازین بر کودکانت یار باش
چونکه دیدم همسرت در خون تپید
اوو پنجاه تن همه گشتند شهید
مرد وحشی با تفنگ آنجا دوید
سینه های مرد و زن یکجا درید
قلب او دنیای خشم و کینه بود
این جنایت نیمه آدینه بود
در زلاند نو سیاه شد روز شان
هم غم واندوه گرفت نوروز شان
کینه و تبعیض به هرنام باطل است
کینه توزی خصلت هر قاتل است
ای « بشیر » این غصه ورنج وفغان
تسلیت باد بر تمام مردمان
لعنت و نفرین به عاملین حملات تروریستی در مساجد زلاند نو ، روح شهدای این حادثه وحشیانه شاد و خلدبرین جایشان. درود به هر دو شاعر عزیز آقایان محترم کریم رحیمی و محترم قیوم بشیر هروی . مهدی بشیر
مهدی جان عزیز بازهم از محبت و لطف همیشگی تان سپاس وامتنان نموده ، یکبار دیگر روح شهدای این واقعه دلخراش را شاد و خشنود می طلبم وبرای مجروحین شفای عاجل تمنا دارم. خداوند به بازماندگان شان صبر و شکیبایی عنایت فرماید و قاتلین را به سزای عمل ننگین شان برساند.
با عرض حرمت
قیوم بشیر هروی