۲۴ ساعت

18 نوامبر
۲دیدگاه

نوای کودک افغان

تاریخ نشر چهار شنبه ۲۷ عقرب ۱۳۹۴ –  ۱۸  نوامبر ۲۰۱۵ هالند

نوای کودک افغان

سید همایون شاه “عالمی”

من ز پیدایشی در آتش غم سوخته ام

متولد شده در خانه ی کین توخته ام

شادی بگریخته از خانه و کاشانه به دور

لیک من از ستمِ و  وسوسه بگریخته ام

آسمان گریه نمودست ز بدبختیِ من

جگرم از صدف چشم بسی ریخته ام

تیر بارانِ سیاست شده ام راه کجاست؟

خونِ دل با لبکِ نانِ خود آمیخته ام

سوزنِ صبر ز تارِ نمدِ خویش کشم

پاره گشتست هرآندم که دلم دوخته ام

از همان روز که آن مادرکم بیوه شده

شمع بر خاک پدر با غمی افروخته ام

هیچکس درس محبت به منش یاد نداد

بجز از اسلحه و جنگ نیاموخته ام

لبم از خنده و لبخند چه بیگانه بوَد

به دلم کوه ز اندوه ِ غم اندوخته ام

حق بگفتیم همایون تو بدانی به جهان

سخنم را به زرِ ظلم نه بفروخته ام

سید همایون شاه “عالمی”

هژدهم نوامبر دو هزار و پانزدهم میلادی

کابل ، افغانستان

 

۲ پاسخ به “نوای کودک افغان”

  1. admin گفت:

    درود به عالمی عزیز ، سروده زیبا و مانند همیشه واقعی است . عامل تمام بدبختی و سر و کار به اسلحه از کودکی طی چهار دهه اخیر و کشتن انسان های مظلوم و بیگناه تفنگساران ، جانی ها و برادران کرزی و خایین بودند. مردم افغانستان بخصوص کودکان تفنگ و انواع اسلحه را نمیشناختند. ولی اکنون کودک پنجساله هم عاشق اسلحه اند. لعنت به تفنگسالاران و طالبان. موفق باشید. مهدی بشیر

  2. عالمی گفت:

    درود بر شما فرهنگی اصیل و با احساس جناب مهدی بشیر، بلی شما دقیق می فرمائید، ازین کشور تشت خون و بخاری آتش درست کردند و هر که آمد آتشسوزی اش را در اینجا امتحان نمود. میدان جنگ شد و ملت پامال و لگد مال سیاست و سیاسیون گشت و مشت خائین آزموده شده باز آزمون شدند و بجز بی کفایتی هیچ کاری از دست شان بر نمی آید اما ملت مظلوم مانند گوسفندان قربانی نشسته است تا نوبت ذبح کی میرسد. کودکان ما سالهاست روی خوشی را ندیده اند، دل و جگر انسان پارچه پارچه میگردد، و آن عده هموطنان هم که خود شانرا به غرب رسانیدند، دیگر پشت شانرا به فقرا و یتیمان و بیوه زنان گردانیده و هیچ خیر شان نمی رسد، چندی با یک موسسه خیریه امداد میکردم به بسیاری از افغانان مقیم امریکا نوشتم و تقاضای پول نه .. بلکه تقاضای لباس کهنه اولاد هایشانرا برای کمک اطفال کردم، از سنگ صدا برامد اما از آنها نه. بیچاره کودکان بی بضاعت ما که زمستان می اید و باید با چپلک های کهنه روی برف بروند و پلاستیک و بوتل و کاغذ بسوزانند تا کمی گرم شوند . افسوس ( زنده باشید مهدی جان عزیز)

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما