۲۴ ساعت

31 ژانویه
۳دیدگاه

شیپور خون

تاریخ  نشر  یکشنبه  ۱۲ دلو   ۱۳۹۹ –  ۳۱ جنوری ۲۰۲۱ هالند

شیپور خون هدیه ای گرانبها و با ارزشی است که اخیرآ از دوست گرانمایه وبرادر دانشمند جناب استاد محمد علی فرحتیار شاعر توانمند و دردآشنای کشور دریافت نمودم که مایهء خرسندی بنده گردیده است .

در شروع این هدیه آمده است :

 شیپور خون و خفت و خوف و خروش خصم

برهم زده است خلوت انس شبانه ام

همچنان جناب ایشان در همین صفحه چنین نوشته اند :

( این اثر نا چیز را برای دوست فرزانه و برادر فرهیخته جناب  محمد مهدی بشیر اهدا مینمایم . با سلام و عرض ادب و اخلاص محمد علی فرحتیار ۱۹.۰۱.۲۰۲۱ فرایبورگ آلمان ) ضمن عرض تبریک از محبت و لطف بی پایان ایشان ممنون و سپاسگزارم.

شیپور خون سروده هایی در دیار غربت، مجموعه شعریست  که با قطع و صحافت زیبا در ۲۶۳ صفحه در انتشارات بدخشان در شهر مشهد  با تیراژ هزار نسخه زیور چاپ یافته است.

در صفحه ۱۳ این کتاب فشرده ای از زندگی محمد علی فرحتیار به نشر رسیده که من چند سطری از آنرا تقدیم عزیزان مینمایم .

وقتی مهاجر شدم ، دیگر هوای شعر و شاعری از سرم رفت. بعد از قصیدۀ بهارخونین در سال ۱۳۶۸ دیگر شعری نسرودم. همیشه مصروف راه اندازی مجالس فرهنگی، دینی، مخصوصآ برای روشن شدن اذهان فرزندان مهاجر بودم که نیازمبرم به شناخت عناصر فرهنگی خویش داشتند.

در سال ۱۳۹۲ که سفری به هرات داشتم. کتاب کاج ها هنوز ایستاده اند را برایم دادند. وقتی سرودۀ آخرین خود را در آن کتاب که زندگی و شعرشعرای صد سال اخیر هرات را بیان می داشت، دیدم، مثل این که تازه از خواب بیدار شده باشم، دو باره شروع به نوشتن کردم. از سروده های قبلی ام جز تعداد انگشت شماری در دست نیست. زیرا در اثربی جا شدن ها از بین رفته ولی در روزنامه اتفاق اسلام تعدادی یافت می شود، اگر تا حال کلکسیونی باقی مانده باشد. آن چه را که اینک در این مجموعه جمع آوری کرده ام ، بیشتر حاصل سال های اخیر است .

همچنان در صفحه ۱۷ این کتاب محترم  رازق نجومی منجم زاده مقدمۀ براین کتاب نوشته اند که مختصرآ چند سطری تقدیم شما عزیزان مینمایم.

« شیپور خون » مجموعه شعر شاعری درد آشنا، باخدا،مذهبی، و با ” کژدم غربت “هم اندوه، محمد علی فرحتیار است.

علی را از سال هاست که می شناسم . مردم دوست، در رفاقت پایمرد، رک و صریح در بیان حقایق، نترس و آزاده، و در واقع هم نظر با زنده یاد ” شهر یار ” که :

مرا بگذار و شعرم بین که شاعر

شنیدن دارد و دیدن ندارد

شعر های دفترش را می توان در چند بخش به نمایش گذاشت :

شعر های دینی و مذهبی، شعر های اجتماعی که بیشتر جنبۀ اخلاقی و پند و اندرز و گله از خوی و رفتار آدم هاست، شعر های حماسی که یاد زاد گاه و میهن و رنجش از ظلمی است که از سوی اشغالگران، بیگانگان و خودی ها به سرش آمده و هنوز نیز می آید. به قول شاعری:

رسا تر گر شود این ناله ها فریاد می گردد، و شعرهای عاشقانه که بسیار اندک اند ولی حق دارد دور از همه غوعا هابرای دلش ( دل دردمند و عاشق پیشه اش ) نیز حرفی و گپی داشته باشد، زیرا هنر نتیجۀ بی تابی های انسان است و پاسخ دادن به بی تابی ها به اشکال گوناگون رخ می نماید و ” شعر” یکی از آن هاست.

در این مجموعه زیبا ۱۲۲ پارچه شعر های مختلف نشر شده و بنده چند تا از آنها را تقدیم شما عزیزان نموده و موفقیت های بیشتر جناب استاد فرحتیار عزیز را خواهانم .

با عرض حرمت

محمد مهدی بشیر

پاییز

بیا ایمایه ى امید عاشق

بیا اى آرزوى جاودانى

بیا اى در لطافت بهتر از گل

بیا اى افتخار زند گانى

بیا با من به سیر باغ وبستان

بیا درصحن گلشن دیده بگشا

بحال عبرت انگیز درختان

تماشا کن که برگ ازبس فرو ریخت

زمین شد زرد رو چون تیره بختان

گلستان شد سراسر چون نیستان

بیاد فصل زیباى بهاران

بیا بگذار پا در صحن گلشن

بیا بنگر که از بیداد پاییز

چه آمد بر سر نسرین وسوسن

چه آمد بر سر مرغان خوشخوان

تو در فصل بهار زند گانى

مباش از بازى ایام غافل

به این زیبایی خود اى پری رو

مشو مغرور وبر بیداد مایل

ستم نبود روا بر زیر دستان

توپندارى که این حسن خدا داد

بود پاینده وجاوید بر تو

گمان بردى که شاید تا قیامت

فروغ زندگى تابید برتو

خزان عمر دارد برگریزان

هرات ، افغانستان

 خزان سال ۱۹۶۳
******

درد میهن

شتاب گردش دوران گهى تماشاکن

زانتباه جهان  فکر تازه پیدا کن

به سان خوشۀ پروین ، بریز شبنم اشک

به درد میهن خود مویه ۱ تا ثریا کن

زنردبان خرد با خلوص نیت خویش

رهی به قلۀ عقلانیت مهیا کن

لهیب بغض و تعصب جوانه هارا سوخت

به آب علم وعمل این شراره اطفا ۲ کن

غرور و حق کشى و حرص را بنه بکنار

ز اتحاد بیا نظم تازه بر پا کن

بشوى چشم دلت را به زمزم تقوا

بجاى خار عداوت نظر به گلها کن

ز زهر کینه شده فکر جامعه مسموم

تو پاد زهر شو، این درد را مداوا کن

نمان به برکۀ خشکیده در کویر الم

تلاش گوهر حکمت ، به عمق دریا کن

زیوسف دل و زندان زندگى ، درسى

به گوش جان عزیزانت، چون زلیخا کن

ز ریشه هاى به جا مانده در دل تاریخ

هویتى که مکدر شده هویدا کن.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
فرایبورگ ، آلمان ، ۴ /۱ /۲۰۱۶

۱- مویه : زاری

۲- اظفاکردن : خاموش کردن ، فرونشاندن

************

طنز گونه اى در قالب یک قصیده به روایت تاریخ

صف دژ خیمان
گفت اشرف شب آدینه به عبد الله جان

میشویم هفته ى آینده من و تو مهمان

بر سر سفرۀ ارباب ولى نعمت خود

بنشینیم و شبى خوش گذرانیم شادان

ازهمین لحظه غذاى تو بود آب ونمک

تا خورى در شب موعود تو مرغ بریان

به سر و صورت خود یک کمى بیشتر برسى

نرود یاد تو، انجا نروى با تنبان

تو کراوات و کت و کفش سفید و شلوار

به تنت می کنى تا شیک شوى چون میران

من بپوشم وطنى جامه و دستار بسر

پتکى ۱ و دبلى ۲ نسوار و به پشتم انبان

هردوما دست بدست هم و لبخند بلب

می رویم تا به در خانه ى مهمانداران
،،،،،،
گفت عبدل : نتوان دست تهى آن جارفت

تحفه اى، هدیۀ ناقابلى ، بر رسم زمان

باید از گردۀ ملت بکشیم دستاویز

ببریم ، تا که نگویند که هستیم نادان

غنى جان گفت : بپرسیم زحنیف و کرزى

ان دو هستند به ان بارگه خواجه تاشان 

انچه لایق بشمارند بگویند بما

من و تو تابع امریم و مطیع فرمان
،،،،،،
هردو رفتند به دیدار حنیف و حامد

تا که دستور بگیرند و شود کار آسان

گفت اتمر: سند امنیت ما بوده است

بهترین تحفه که دادیم و نکردیم کتمان

حال دیگر نبود تحفه  لایق، حاضر

جز کمى خاک وطن با دوسه تا گردۀ نان

چیز دیگر که نمانده به بساط میهن

میکنیم بر عمل باطل خود ما اذعان

بعد یک جنگ و گریزى بنمودیم بهم

بهر خواباندن ملت ، من و کرزى ، پیمان

تاکه او جامۀ ذلت زتنش دور کند

من شدم فاعل این فعل زجمع یاران

تحفه دادیم سند امنیت ملت و ملک

تاکه شاید بکنیم درد وطن را درمان
،،،،،،
اه که این خدعه و نیرنگ نشد کار گشا

بیش ازپیش ، فزون یافت صف دژ خیمان

عبدل و اشرف و کرزى و حنیف اتمر

باتنى چند دگر ، در صف پیمانکاران

بهر ملت، نه فقط داروى دردى نشدند

بلکى هر روز فزون یافته گلگون کفنان

امنیت نیست درین کشور بى پیکر و در

نسل معتاد جوان، خون دل از دیده روان

چرس و تریاک، به مقدار تقاضاى جهان

میشود کشت درینجا، علنى و پنهان

میکند روز و شب و صبح و سحر، دشمن ما

از در و بام و هوا، بر سر ما بمباران

گشت پامال جفا، غزنه و کندوز و تخار

دند غورى و امام صاحب و شهر بغلان

جز خشونت که نهادینه شده در کشور

نیست فرهنگ عدالت بوطن بذر افشان

جان کرى وعدۀ امنیت و عدل و انصاف

داد، هیچ گاه برآورده نشد این آرمان

دعوت اشرف و عبدل اثرى بد دارد

جا بگیرد ثمرش در دل تاریخ جهان

باید امروز بپرسند عدالتخواهان

معنى امنیت و صلح و عدالت، از ” جان “
،،،،،،،،،،،،،
فرایبورگ آلمان، ۱۵/ ۴ / ۲۰۱۶

١ –  پتکی : به فتح پ و سکون ت ، در اصطلاح مردم قندهار شال یا پتویی که مردان به شانه اندازند .

۲ – دبلی : به فتح دو سکون ب قوطی ای که معمولا از نوعی کدوی کوچک خشک تهیه می شود و در آن گ.نه ای از دخانیات به نام نسوار که از برگ تنباکو آماده می شود ، جهت استفاده می گذارند .

 

۳ پاسخ به “شیپور خون”

  1. admin گفت:

    ضمن عرض تبریک بمناسبت نشر این کتاب زیبا ، موفقیت های بیشتر جناب استاد فرحتیار عزیز را خواهانم . مهدی بشیر

  2. محمد علی فرحتیار گفت:

    عزیز خردمند جناب بشیر !
    باتشکر و اظهار سپاس از زحمات بیدریغ شما بخاطر معرفى این اثر ناچیز ، براى شما موفقیت بیشتر درراه پخش و نشر درد ها ، مشکلات و نابسامانى هاى ملت مظلوم افغانستان ، از در گاه رب العزت استد عا مینمایم.
    پیروز و سر فراز باشید.

  3. قیوم بشیر هروی گفت:

    برادر بزرگوارم جناب استاد فرحت یار عزیز ، چاپ مجموعه « شیپور خون » را صمیمانه تبریک عرض نموده ، به امید مؤفقیت های روزافزون جناب عالی ، سعادتمندی تانرا تمنا دارم.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی
    ملبورن – استرالیا

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما