۲۴ ساعت

26 مارس
۲دیدگاه

فصل دوم هویت گمشده ما

تاریخ  نشر یکشنبه ششم  حمل  ۱۳۹۶ –  ۲۶  مارچ  ۲۰۱۷  –  هالند

فصل دوم

هویت گمشده ما
شهر ها و حصار های افغانستان ( ۵ )

کابل در درازنای تاریخ

محترم شاه محمود محمود

خوشا عشرت سرای کابل و دامان کهسارش

که ناخن بر دل گل می زند مژگان هر خارش

( صایب تبریزی)

سر بیگناهان کابل چه کرد

کجا اندر آورد باید بگرد.

(شاهنامه فردوسی)

دل بیگناهان کابل مسوز

کزین تیرگی اندر آید بروز

( شاهنامه )
ز کشمیر و از کابل و نیمروز
همه سرفرازان گیتی فروز.

( شاهنامه)

مقدمه :
کابل بی گمان قدیمترین شهر و پایتخت جهان است که مسیر طوفانی خویش را با فراز و نشیب چون اشعه فروزان و نگین انگشتر الماس بالای تاج فروزنده هندوکش میدرخشاند.

دو ابرکوه آسمایی و شیردروازه در حقیقت چون بالهای عقاب آریانا و خراسان دیروز و افغانستان امروز در فضایی لایتناهی کهکشان به پرواز است. اما این پرواز را دژخمیان ندرتا ” مانع میشوند اما نمیتوانند از پرواز این شاهین غرور افرین بکاهند.
بلی !

کابل مادر شهر ها ، ام البلاد رستم و زال، قصر خضرا رودابه، نیایشگاه شیوا و منزلگاه ملیون ها هموطن سرزمین درد کشیده مان ؛ سوگمندانه انتظار دوباره زندگی کردن را می کشد.

کابل را قبل از هزار سال چه نامیده اند و با کدام املا و انشاء می نوشتند دانشمندان فصل های طویلی در اثار خویش جا داده اند اما با ظهور دین اسلام و امدن اعراب مسلمان دراین سرزمین ؛ همین املا امروزی یعنی « کابل » مروج بوده است که کم از کم یک نیم هزار سال ؛ نام کابل ورد زبان مردم دور و نزدیک بوده است . در اثار فارسی – دری اولین کتاب حدود العالم من المشرق و المغرب از کابل بنام شهرکی نامبرده که دارای حصاری است محکم و استوار و اندر وی مسلمانان اند و هندوان اند و ….. (۱ )

اثر دومی که جهان شمول است شاهنامه فردوسی میباشد که نام کابل به کرات با املای ؛ کابل ، کابلی و کابلستان چنان قد افراشته است که سر تا پایان شاهنامه مملو از قصه و تاریخ و داستان این دیار ملکوتی را به نوا و هوا و صدا دارد. هر سطر شاهنامه با داستان از کابل و طبیعت کابل و شاه کابل مهراب شاه و فرزانگان کابل سیندخت و رودآبه و آمدن زال و رستم و نشانه قدم های سیاووش ، کیخسرو، کاووس، کیقباد، شغاد و بالاخره شمشیر و خنجر کابلی در لای صفحات شاهنامه شاهد مدعا ما است .

باید بی پرده گفت : شاهنامه یعنی کابل . در هر داستان شاهنامه پای کابل دخیل است . تنها در آمدن زال به کابل در حدود ۲۰ بار از کابل نام میبرد این خود میرساند که اگر کابل را از شاهنامه بیرون کنیم ، شاهنامه فردوسی برهنه میشود و یا شاهنامه با همه عظمت و بزرگی خویش به کابل سرخم میکند و به زمین می افتد.
کابل که از بدو تولد تا امروز حیثیت پایتخت صد ها شاه و امپراطور رابه خود اختصاص داده است اگر احیانا ” در زمان غزنوی و غوری و سلجوقی وخوارزمشاهی تاج پایتختی را برسرنداشت اما هیج زمامداری فوق الذکر؛ مجزا از کابل نمیتوانست ؛ امپراطوری تشکیل بدهند. کابل این شهر خوبرویان ، کابل گرشاسب جد اعلای رستم جهان پهلوان معروف، در شهر کابل عاشق پری چهره کابلی شد ، زال عاشق رودابه کابلی شد، که در نتیجه؛ تولد رستم پیلتن، ثمره این وصلت بود. (۲)

کابل جایگاه معابد هندوشاهان و برهمن شاهان و بوداییان و بالاخره مرکز فرهنگی و ثقافتی اسلامی تا هنوز دیوار های آسمایی و شیردروازه را در حریم خویش استاده دارد .

کابل مرکز تجارت شرق و غرب و مرکز سلطنت بابر و پسرانش، باغ ها و تفرجگاه حرم سلاطین و بالاخره کابل پایتخت درانی ها با چهره جدید و زیبا و هزاران داستان ناگفته تا هنوز نفس می کشد.
اما امروز این چهره زیبا را زخمی نموده اند چند دهه است به رویش تیزاب پاشیده اند. سالهای پسین در حقش ناروا کرده اند در گوشه هایش دیو و دد منزل کرده است و قصور و ابنیه اش با خون رنگین نموده و با با دیده های ناروا به کابلیان جفا میکنند .

۱ – نام کابل در خاطره منابع و مآخذ :
کابل شهر است که قلب افغانستان را تشکیل داده است کثیرالقوم و کثرالفرهنگ بوده و است .کابل قدیم دوره کودکی خودرا ازساحه ( خورد کابل، کمری، چکری ) آغازکرده وازآنجا درمسیرجنوب غرب به استقامت شیوه کی، خوردکابل وچارآسیاب توسعه یافته است، ودراستقامت شمال غرب بسوی چمن حضوری، بالاحصار وشهرقدیم – چنداول گسترده گی داشته است. با اضافه دهات مشهور چون ده افغانانان ، ده بوری ، ده مراد خان ، چهاردهی، ده یعقوب ، ده سبز ،افشار نانکچی .

قصه ها وافسانه های اساطیری وتاریخی که سیمای کابل رادرمصارع داستانی شاهنامه به تصویرکشیده اند، درعین جالبیت وجذابیت خود، کابل را یکی از مراکز سیاسی وفرهنگی آریانا بخصوص دردوره دولت کیانیان دانسته اند. بنا به توضیحات وتصاویرشاهنامه، کابلستان، زادگاه رستم تهمتن یل گردنفرازآریایی، فرزند زال زر و رودابه کابلی ونواسه محراب شاه کابلی وعده ای ازمدافعان استقلال وآزادی آریانا بوده است.(۳ )

تاﺭیخ نویساﻥ ﺩﻭﺭﻩ سکندﺭ، کابل ﺭﺍ به ناﻡ ﺍﺭتوسپانه Artospana که هماﻥ ﺍﺭﺩهستانه Urddhastana سانسکریت ﺍست ﺩﺭ تاﺭیخ یونانی قید نموﺩﻩ که پساﻥها ﺩﺭ قرﻥ ﺩﻭم میلاﺩﯼ ﺍین شهر ﺭﺍ به ناﻡ کابوﺭﺍ Kabura یا قلب پاﺭﺍپامیزﺍﺩ نوشته ﺍند. ﺩﺭﺩﻭﺭﺍﻥ شاهنشاهی کوشان بزﺭﮒ هنوﺯ هم کابل به ناﻡ کاﻭفو شناخته می‌شدﻩ، که ﺁهسته ﺁهسته به کابوﺭﺍ مسما گرﺩید تا ﺁﻥ ﺯماﻥ که کابل شاهاﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ به ناﻡ کابلستاﻥ یاﺩ کرﺩند. (۴)

کابلستاﻥ برﺍﯼ چندین قرﻥ ؛ قبل و بعد از میلاد مسیح ، ﺍﺯ بامیاﻥ ﻭ کندهاﺭ ﺩﺭ ﻏرﺏ تا کوتل بوﻻﻥ ﻭ تماﻡ جنوﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ بر می‌گرفت، که ﺍین خطه ﻭسیع به ﺩﻩ علاقه‌ داری تقسیم بوﺩﻩ ﻭ شهرهاﯼ کابل، ﻏزنی، بامیاﻥ، ننگرهاﺭ، سوﺍﺕ، پشاﻭﺭ، ﺍپوکین، بنو ﻭ بولررا ﺩﺭ بر می‌گرفته‌ است.

ﺍﺯ گفتار تاﺭیخ نویسان یونان چنین فهمیده می‌شوﺩ که ﺍﺭتوسپانه یا کابل مرکزی عمده ﻭ ﺍصلی ﺩﺭ منطقه بوﺩﻩ، که بعدها شاهزﺍﺩگاﻥ هندﻭ ﺁن‌ رﺍ باﺭ ﺩیگر ﺍحیا کرﺩند. کابل ﺍﺯ ﺩیدگاه کتاﺏ مهاباراتا هندﻭﺍﻥ، بهشت ﻭ جایگاهی تفکر برﺍﯼ خدﺍﻭندﺍﻥ خوبی بوﺩﻩ ﻭ ﺁن‌ رﺍ ﺩﺭ سانسکریت به ناﻡ ﺍﺭﺩهستانه یا عباﺩت‌گاه مقدﺱ حفظ کرﺩﻩ ﺍند. تا ﺁن‌ که ﺩﺭ عصر ﺯنبیلک‌ شاﻩ ﻭ ﺯنبوﺭﮎ شاﻩ، لشکر عرﺏ بعد ﺍﺯ فتح برق‌آساﯼ اسیاس صغیر ﻭفارس به ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ هاﯼ ﺍین شهر رسیدند، شاهاﻥ ﻭ کابلیاﻥ برﺍﯼ ﺩفاﻉ، ﺩیوﺍﺭ بزﺭگی به ناﻡ شیرﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯناﯼ کوﻩ آسمایی یا آسه‌ ماهی بنا کرﺩند که حکایت‌هاﯼ ﺁﻥ تا ﺍمرﻭﺯ سینه‌ به‌ سینه حفظ گرﺩیدﻩ است .

تاﺭیخ مصر به ﻭضاحت می‌ نویسد که لشکر بزﺭﮒ مسلمانان بعد ﺍﺯ فتح نیم جهاﻥ ﺩﺭ شیرﺩﺭﻭﺍﺯﻩهاﯼ کابلستاﻥ بیست ﻭسه باﺭ شکست مطلق ﺩید تا انکه مفتوح گردید و هزاران کابلیان شهر جان خود را از دست دادند.(۵ )

در سال ۸۱ هجری وقتی مسلمانان به شهر حمله کردند شهر را از طرف ده‌ مَزنگ شگافتند، مسلمانان عرب فاتح شدند و شاه کابل به گردیز رفت ولی بزودی دوباره کابل را بدست آوردند. پس از آن کابل شاهیان ۲۳ بار با اعراب جنگیدن. در بعضی مواقع که ناتوان می‌گردیدند باج را قبول می‌نمودند. بدین ترتیب تا سقوط امپراطوری اعراب کابل را در حفاظت داشتند. پس از شکست امویان توسط عباسیان حکمرانهای محلی وابسته با اعراب در کشور بسر اقتدار آمدند. پس از دولت‌ های صفاری و طاهری نفوذ اعراب از کشور کم شده رفت اداره کابل نیز به دست حکمرانان محلی افتاد. وکابل از شهرت افتاد.

مقارن ضعف صفاریان از کوهستان شرقی کابل یک قوم دیگر بنای سلطنت را در کابل گذاشت که سرکرده‌ شان را کالاله می‌گفتند و تا به عصر غزنویان باقی بودند، تا این‌ که در سال ۳۴۴ هـ ق ضمیمه سلطنت غزنوی شد. کابل در عهد غزنویان، شهرغزنه بتدریج اهمیت یافت و کابل عقب ماند. اما کابل راه لشکرکشی غزنویان به طرف هند مورد توجه بود . در زمان غوری ها به خصوص سلطان شهاب الدین غوری کابل یکبار دیگر حیثیت شاهراه فتوحات به طرف هند بود . بارتولد دانشمند روسی می نگارد : از پنجوایی راهی به غزنه و کابل میرفت و هر دو شهر انبار کالا مال التجاره هندوستان بودند …. در هر صورت هم درکابل و هم درغزنه ملوک بومی مخصوصی سلطنت میکردند و لقب پادشاه کابل یا کابل شاه بود. ( ۶ )

کابل در اثار مؤرخان و جهانگردان عرب نیر جای خاصی داشته است از جمله ابن بطوطه ؛ کابل و به صورت عمومی تر کابلستان را دیده و درمورد یادداشت مغتنم به جا گذاشته است . ابن بطوطه محمد بن عبدالله بن محمد بن إبراهیم لَواتی طَنجی، ابوعبدالله، در شهر طَنجه سال ۷۰۳ هـ ق= ۱۳۰۴ م در مغرب (مراکش) به دنیا آمد و سال ۷۲۵ هـ ق به سوی مکه عزیمت نمود و مصر، شام، فلسطین، حجاز، عراق، ایران، یمن، بحرین، ترکستان، میانرودان و بخشی از هند و چین، جاوه، شرق اروپا و شرق آفریقا را پیمود و سرانجام به مغرب(مراکش) نزد شاه ابی عنان از شاهان بنی مرین برگشت. سفر او ۲۷ سال به درازا کشید (۱۳۲۵-۱۳۵۲ م) و در مراکش سال ۷۷۹ هـ ق = ۱۳۷۷ م. درگذشت.
او یکی ازبزرگترین سیاحان عرب است که بیشتراز مارکوپولو سفر نمود و نوشت.(۷)

موصوف مینویسد : کابل در گذشته شهر بزرگی بود و اکنون قریه ازآن باقی مانده است طایفه از عجم که « افغان » نامیده می شوند در آن سکونت گزیده اند .کوهستانها و گردنه های مستحکمی در اختیار دارند مردمی بسیار قوی هستند و بیشتر به راهزنی می پردازند. کوه بزرگی درآنجا به نام کوه سلیمان وجود دارد که میگویند سلیمان پیغمبر از فراز آن کوه به سرزمین هند نظر انداخته و چون آن سرزمین را ظلمت فرا گرفته بود از رفتن به آن جا منصرف شده و برگشته، ولی کوه به این نام خوانده شده است . پادشاه افغان دراین محل ساکن می باشد. در کابل زاویه ( خانقاه ) هست به نام شیخ اسمعیل افغانی که شاگرد یکی از بزرگان اولیا به نام شیخ عباس بوده است . ( ۸)
در حالیکه نویسنده « کابل در منابع ادبی و تاریخی » دکتور انجنیر صاحب نظر مرادی سخنان ابن بطوطه را با جملات و تعبیرات دیگر برگردانیده و چنین مینگارد: … ما به کابل وارد شدیم، در آنجا زمانی شهر بزرگی بوده، و اکنون بجای آن دهی است که درآن یک قبیله ایرانی ( عجم تاجیک) ( ؟) زنده گی میکنند و کوه ها و تنگی ها متعلق به افغانها است و انها نیروی بزرگی دارند. بیشتر ایشان راهزنان اند بزرگترین کوه ایشان – کوه سلیمان نام دارد.(۹)
همچنان کابل در هنگام لشکرکشی‌های چنگیز نیز دست‌ خوش چور و چپاول گردید.
اما در زمان تیمور و حکم‌ داران او تغییراتی در کابل به وجود آمد تیمور در خواجه سیاران امر حفر یک نهر یا جوی را داد .( ۱۰ ) بعدا” کابل از طرف گماشتگان تیمور اداره میشد تا آن‌ که دولت تیموری هرات قوت گرفت. بعد از سقوط تیموریان شاخه سمرقند ، ظهیرالدین محمد بابر در کابل مستقر گردید و این شهر دوباره رونق یافت و تا سال ۹۲۳ هـ ق پایتخت بود و با بر به تعمیر و آرایش آن پرداخت. بابر به کمک مردم این شهر، هندوستان را فتح کرد و پایتخت خود را از کابل به آگره نقل داد و کابل مرکز ولایت شد. آرامگاه این پادشاه هم در همین شهر است.
چنانچه اشاره شد کابل در زمان غزنویان و غوریان منحیث مسیر تدارکاتی و استراتیژیکی برای فتح هند استفاده میشد در حالیکه موقعیت تجارتی کابل را هرگز نمیتوان نادیده گرفت . وبرای همین منظور اقوام مختلف در کابل بودباش اختیار نمودند.
بنابر قول بابر ؛ کابل از اقلیم چهارم است در میان معموره واقع شده است شرقی آن لمغانات و پرشاور و هشنغر و بعضی از ولایات هند را است غربی او کوهستان هاست شمالی او ولایت قندز و اندراب است کوه هندوکش درمیان است جنوبی او فرمل و نفزو بنو وافغانستان است .(۱۱) هندوستانی غیر هندوستانی را خراسانی میگوید چنانچه عرب غیر عرب را عجم میگویند
ضمنا بابر در مورد اقوام که در کابل بود وباش دارند مینویسد که : … و اقوام مختلف در ولایت کابل بسیار است در جلگه ها و میدانها اتراک و ایماق و اعراب اند در شهر و بعضی دیها تاجیکانند و در بعض از مواضع دیگر و ولایات از پشیه یی و پرانچه و تاجیک و برکی و افغانان اند و در کوهستان غزنه هزاره و نوکذری است در میان هزاره بعضی بزبان مغول هم سخن می کنند در کوهستان مابین شرق و شمال کافرستان است مثل کتور و کبرک و جنوبی افغانستان است یازده یا دوازده لفظ در ولایت کابل تلفظ می کنند عربی و فارسی و برکی و مغول و هندی و افغانی و پشه یی و پراچی و کبری و برکی و لمغانی . این مقدار از اقوام مختلف و الفاظ متغایر معلوم نیست که در هیچ ولایتی بوده باشد .(۱۲)
در ادامه مینویسد که : … اگرچه سواد ویجور و پرشاور و هشنغر در اوایل از توابع کابل بوده اما در این تاریخ از جهت افغان بعضی از انها ویران شده و بعضی از انها در تصرف افغان در امده معنی ولایت بودن در آنها نمانده . (۱۳)
و ادامه میدهد که : از تواریخ نکرهار هم نوشته اند جای داروغه نشستن او آدینه پور است از کابل سیزده فرسخ راه است درمیان کابل و نیک نهار بسیار پرمشقت راهست در سه چهار جا خورد خورد کوتلها دارد در دو سه جا تنگهاست خلجی و جمیع افغانان قطاع الطریق راه میروند . (۱۴)
از افغانان برای اولین بار مؤلف حدودالعالم ذکر نموده است که : نینهار یا بنیهار؛ جایی است پادشاه او مسلمان نما و زن بسیار دارد از مسلمانان و از افغانان و از هندوان بیش از سی و دیگر مردم بت پرستند و اندروی سه بت است بزرگ .(۱۵)
بنابر بیان بابر تا جک ها و افغانها دو قوم جداگانه بودند و اخیر الذکر در پهلوی اقوام دیگر درشهر زیبای کابل زندگی داشتند .
بابر زمانیکه از کابل مینگارد از یهودیان نمی نویسد اما از قوم جداگانه بنام گبری یا کبری یاداور میشود ودر لغت نامه دهخدا این قوم را چنین معرفی میکند : گبر. [ گ َ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است از ولایت بجور و آن مابین کابل و هندوستان واقع است . (برهان ) (جهانگیری ). در بعضی نسخه ها دشت کتر نوشته اند و گفته اند الحال آن جا را کتور گویند و در لغت سیاه پوشان گذشته و کفار آنجا بشدت و غلظت معروف و مشهورند. (انجمن آرا). گویند میر سیدعلی همدانی چندگاهی در آنجا بود و نقد حیات در همانجا سپرده و نعشش از آنجا به ختلان نقل نمودند. (جهانگیری ) (۱۶) یقینا نظر بابر براین قوم بوده است .
باغ های بوستان سرای و گلستان سرای و گردان سرای تا چندسال قبل وجود داشت ؛ قبل از این باغ ها همچنان بوستان های بود که از قدیم الایام باقی مانده بودند ، مانند : باغ بابر، باغ لطیف، باغ عمومی، باغ قاضی، باغ نوروزی، باغ شهرآرا و باغ جهان آرا و چند تای دیگر .
درحالیکه کابل ﺩﺭ ﺩﺭﺍﺯناﯼ تاﺭیخ، ﺩﺭ ﺍحساﺱ چکامه‌ سرﺍیاﻥ، ﺩﺭ چشم تمدﻥ، ﺩﺭ قلب ﺁسیا، ﺩﺭ خاﻃرﻩهاﯼ ﺍشغال‌گرﺍﻥ ﻭ ﺩﺭﺍیماﻥ بسا مرﺩﻡ، شهر باﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺩﺍﺭندﻩ یی ﻭیژگی‌ هاﯼ مقدﺱ بوﺩﻩ است. کابل ﺩﺭ ﻃوﻝ تاﺭیخ بارها ﺯیر تهاجم بیگانه قرﺍﺭ گرفت ﻭ به با گذشت سال هاﯼ متماﺩﯼ، ﻭیرﺍﻥ ﻭ ﺁباﺩ گرﺩید، تا بالاخرﻩ ﺩﺭ ساﻝ ۱۷۴۷ م سلطنت درانی ﺩﺭ قلمرﻭ ﺍفغانستاﻥ پایه گذاری گردید ﻭ تیموﺭشاﻩ پسر احمدشاه ابدالی، مرکز ﺍمپرﺍتوﺭﯼ خوﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ قندهار به کابل ﺍنتقاﻝ ﺩﺍﺩ که پس ﺍﺯ ﺁﻥ؛ کابل تا ﺍمرﻭﺯ به صفت خانهٔ مشترﮎ ﻭ مرکز یگانگی تماﻡ ﺍفغان‌ ها پا برجا می‌باشد.( ۱۷ )

زیر نویسها :
۱ – مؤلف ناشناس، حدود العالم من المشرق و المغرب ، تعلیقات مینورسکی ، ترجمه پوهاند میرحسین شاه ، تصحیح و حواشی : داکتر مریم میراحمد و داکتر غلام رضا ورهرام ، تهران، ۱۳۸۳ هـ ش ، ص ۳۲۳ .
۲ – برای نوشتن این متن از داستان های شاهنامه فردوسی نیز استفاده شده است .شاهنامه چاپ بروخیم، به‌ کوشش مجتبی مینوی، عباس اقبال آشتیانی، سلیمان حییم و سعید نفیسی ، تهران ، ۱۳۱۵ هـ ش
۳ – مرادی – صاحب نظر ، کابل در گذرگاه تاریخ ،شهر دوشنبه ؛ ۱۳۷۹ هـ ش ، ص ۹۴ – ۱۰۰ .
۴ – کاکر – داکتر پوهاند محمد حسن، افغان افغانستان پوهنتون کابل، سال ۱۳۵۷، ص ۵.
۵- ویکی پیدیا ، واژه کابل .
۶ – بارتولد – ولادمیر ، تذکره جغرافیایی تاریخی ایران، ترجمه :حمزه سردادور، تهران، ۱۳۰۸ هـ ش، ص ۱۲۹ .
۷- ویکی پیدیا ، واژه ابن بطوطه .
۸ – ابن بطوطه ، سفرنامه ابن بطوطه ، ج اول ، ترجمه داکتر محمد علی موحد ، تهران ۱۳۷۶ ، ص ۴۷۵ . همچنان رک : Ibn Battûta , Voyages , II. De La Mecque
aux steppes russes ، ج دوم ، پاریس ، ۱۹۸۲ ، ص ۲۶۶ .
۹ – مرادی – داکتر صاحب نظر، کابل در منابع ادبی وتاریخی، کابل، ۱۳۸۲ هـ ش، ص ۴۳ .
۱۰ – محمود – شاه محمود ، تاریخ افغانستان « مجموعه مقالات » نهریا جوی های کابل ، کابل، ۱۳۹۰ هـ ش، ص ۱۰۲ .
۱۱- بابر – ظهیرالدین ، بابرنامه ، ترجمه خان خانان بیرام خان ، بمبی ، ۱۳۰۸ هـ ق، ص ۸۰
۱۲ – بابر ، ایضا” ، ص ۸۳
۱۳- بابر – ایضا ، همانجا
۱۴- بابر ، ایضا” ، همانجا
۱۵ – نویسنده نامعلوم ، حدودالعالم من المشرق والمغرب، اثر قبل الذکر ، ص ۲۱۱ .
۱۶- لغت نامه دهخدا. واژه گبر .
۱۷- ویکی پیدیا .

ادامه دارد ….

 

 

۲ پاسخ به “فصل دوم هویت گمشده ما”

  1. admin گفت:

    جناب محترم آقای شاه محمود محمود ، ضمن عرض سلام ، سال نو خورشیدی و نوروز باستانی بشما ، خانواده محترم و هموطنان عزیز مبارک . تشکر از مقاله زیبا و عالی تان . قسمت دوم هویت گمشدهء ما هم جالب بود . موفق وسلامت باشید . مهدی بشیر

    • برادرعزیز محمد مهدی بشیر گرانقدر تشکر از شما که این سلسله را با دیزاین مرغوب و زیبا در سایت محترم و وزین ۲۴ انتشار دادید دست تان درد نکند ارزومندم هموطنانم روی کاستی ها انگشت گذاشته و منت بگزارند تا در اصلاح بیشتر آن بکوشم . همچنان زحمات شما برادر عزیز را که همیشه همراهی عالمانه تان را از من دریغ نه نموده اید اظهار تشکر نمایم سعادت و سرفرازی شما را از ایزد منان استدعا دارم

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما