۲۴ ساعت

07 آوریل
۱ دیدگاه

مَیآ ای نوبهار !

  تاریخ نشر یکشنبه  ۷ اپریل ۲۰۱۳ هالند

مَیآ ای نوبهار !

عبدالله وفا

۲۲ / ۳ / ۲۰۱۳  

ویا نا

***

به دیده اشک و بر لب آه و شوری در نهان دارم

مَیآ  ای  نو بهار من  که بر تو کی  گمان   دارم

ز بس نا مردمی دیدم ز دست چرخ دون پرور

کنون غیر از خدا  کی باوری بر آسمان   دارم

بهار عشوه گر   آید ؛  گلا ن هم   تازه تر  آید

ولی من خانه بردوشم ؛ خزانی در خزان دارم

ز آه ام بحر خشکد؛ وادی سر سبز شود ویران

که  این   توفان  آتش  از  دل  آوارگان دارم

فلک  با  ما  ندارد رسم یاری ؛  اینقدر  دانم

برای  حفظ جانان  قادری  در لامکان  دارم

امید  ما   تویی  ای   نو  نهال   راه    آزادی

چو آرش بهر میهن روح خود را درکمان دارم

صبا از من رسان پیغام که من او را خریدارم

چو بهر حفظ او  شمشیر بُران  در دهان دارم

رمیده  آهوی  بختم  ؛  ز  دامان  نشاط   او

از این رو  ناله و فریاد تا آن اختران  دارم

خمیده  پشت  اقبالم   ز پرتو  افگن    اندوه

امید  دامن  وصلش ؛ کشیده تا که جان دارم

رۀ عشق و « وفا » مجنون و لیلا را چه رسوا کرد

اگر چه باده ام کهنه است ؛  افکار جوان دارم

عبدالله وفا

 

یک پاسخ به “مَیآ ای نوبهار !”

  1. سلامِ جوهر دل را نثارت ای وفا سازم
    خدا خواهد قبولِ عبدالله با و فا گردد
    تشنه لب گریه وفغان دارم
    آتشِ سینه بر زبان دارم
    داغِ پیری ربوده طاقتِ من
    هر قدر دل ببر جوان دارم
    زیر بارِ غمِ پری رویان
    قدِبشکسته چون کمان دارم
    بر درِ خانۀ فلک دایم
    گریه و ناله و فغان دارم
    (جوهر )شعرِ آبدار( وفا)
    بر درِ دوست ارمغان دارم
    با عرض حرمت جوهر از آلمان.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما