۲۴ ساعت

09 دسامبر
۲دیدگاه

از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی

   تاریخ نشر یکشنبه  نهم دسامبر ۲۰۱۲هالند

حکایت ۱۹۱

چون وا نمی کنی گرهی خود  گره مباش

ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست

                                               « صائب »

 عریضهء سر بسته

******

شعبی دانشمند معروف عرب ( عامر بن شراحیل متوفقی در سنهء ۱۰۴ هجری) گفته است که وقتی از خانه بر آمدم ومیخواستم بدارالخلافۀ نزد عبدالملک خلیفه بروم در بین راه ترسائی از مردم ولایات نامهء سربسته بدست من داد و گفت :

این نامه را به امیر مؤمنان برسان و اگر نرسانی بسر تربت پیغمبر شما (ص) رفته از تو شکایت خواهم کرد. من نامه را بحضور خلیفه بردم و سپردم و خلیفه آنرا باز کرد و خواند در آن از عامل موصل شکایت شده بود باین مضمون که شخصی را عامل ما قرار داده ای که پیه ما را سوخت و گوشت ما را گداخت و پوست ما را خورد!

 خلیفه از بلاغت عارض متعجب شد و در عریضهء او نوشت :

چون رضای مردم بعزل فلانی است او را معزول نمودیم و ترسا را احضار نمود و عریضه را با فرمان خود باو داد.

 ترسا گفت :

ما بعزل او راضی نیستیم.

عبدالملک بیشتر متعجب شد و پرسید:

چرا به عزل وی راضی نیستید؟

ترسا جواب داد:

از آن سبب که چون این شخص معزول شود ناچار دیگری بجای او خواهد آمد و آنوقت یک عمر وقت لازم است که مردم اورا بشناسند و او مردم را بشناسد!

واو نیز تا مثل این عامل اسباب تحمل برای خود فراهم نیاورد از پا نخواهد نشست و در آنصورت ما ازبین خواهیم رفت !

عبدالملک پرسید:

درین بصورت میخواهی که با او چکنیم؟

ترسا جواب داد:

 میخواهم که امیرمؤمنان با وبنویسد : خود سیر شدی دیگرانرا گرسنه مگزار و سیرت خود را تغییر بده !

 عبدالملک به ( شعبی ) گفت :

ای شعبی ، این مرد کمال زیرکی را در خود جمع آورده است و در خور انعام می باشد.

آنگاه امر کرد تا اورا خلعتی فاخر دادند و همانطور که او درخواست کرده بود بعامل نوشتند.

سلسله این حکایات اد امه دارد….

 

۲ پاسخ به “از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی”

  1. شهلا ولیزاده گفت:

    چه عالیست و اموزنده،ممنون شما!

  2. روح شان شاد خیلی اموزنده و ادبی

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما