۲۴ ساعت

21 سپتامبر
بدون دیدگاه

هفتۀ صلح به دنبال هفتۀ شهید

تاریخ نشر جمعه ۳۱ سنبله  ۱۳۹۱ – ۲۱سپتامبر ۲۰۱۲ هالند

 ملالی موسی نظام

۱۹ سپتمبر،۲۰۱۲

محترمه ملالی موسی نظام

محترمه ملالی موسی نظام

 هفتۀ صلح به دنبال هفتۀ شهید

برهان الدین ربانی هم به قهرمانان تاریخ پیوست

آیا تشکیلی بنام « کمیتۀ عالی صلح» کاری را از پیش برده است؟

***********

در رژیم های سوسیالیستی رسم برین بوده که هر روز به مناسبتی از « چیزی» تجلیل به عمل آید تا ملت مظلوم و دربند کشیده متوجه تشدد و تبعیض طبقاتی ای که وعدۀ محو آن در پرنسیپ داده شده بود، بین اکثریت مجبور و اولیای امور تجمل پیشه، نگردد. در عصر خفتبار اشغال افغانستان توسط شوروی سابق و خلق و پرچم هم به پیروی از سیاست باداران، شاگردان معارف، مردم ناراضی و مظلوم را به سرک ها برای زنده باد و مرده باد گفتن واهی میکشاندند تا متوجه آنچه را جمعی وطنفروش بی بند و بار بر سر زمین و ملت شان نازل نموده اند، متوجه نگردند.

در مملکت جنگ زدۀ ویران ما هم به نحوی چنین تمثیلی در جریان است. در سالگرد قتل احمدشاه مسعود، گویا یک هفته برای بزرگ داشت از شهداء «!» سپری گردید. جناب رئیس جمهور، چرا شما روز قیام های مقدسی که مردم وطن سرهای شان را در راه وطن و مردم آن قربان نمودند، بنام روز « شهید» انتخاب ننمودید مثلاً روز قیام « چند اول» ویا روز« قیام هرات» که ۲۵۰۰۰ شهید با شوریان اشغالگر و نوکران شان مبارزه نمودند؟ چرا جناب تان با پامال خون هزاران شهید واقعی و مظلوم« قتل عام افشار» که از کودک تا شیخ فانی را در بر گرفت و در عصر خون آلود دولت «برهان الدین ربانی» و قوماندانی « احمد شاه مسعود» به وقوع پیوست، خط بطلان به آن شهدای این خاک مقدس کشیدید که با ظلم ظالم خارجی و ناخلفان داخلی با حسرت چشم برهم گذاشتند!

در دولت بی بند و بار و بی مسئولبت فعلی هم، حامد کرزی صلاح را درین دیده که چنین تصامیمی را علی الرغم بیزاری و انزجار مردم اتخاذ نماید، تا باشد که ملت نا امید و هراسان مثلاً نپرسد که درین بیشتر از ۱۸ ماه بمباردمان و فیر راکت های آتشین و کشنده بر کنر و مشرقی و نورستان و امثال آن از جانب پاکستان غدار، جناب شما به حیث بالاترین مقام تصمیم گیری بر مقدرات مملکت، تا کی و تا چند مهر سکوت بر لب زده ائید؟ مردم شکایت ننماید که اینهمه غوغا و هایت و هویت، استخدام مامورین«؟!» با معاشات بلند « معاش ربانی به حیث رئیس ماهانه ۲۰هزار دالر بود»،  دائر نمودن جلسات بیهوده برای برقراری صلح، یعنی چه؟! صلح با کی؟ تاریخ گواه است که هرزمانی کمیته های صلح در بین ملل و یا ممالک محتلفه تشکیل گردیده است، « طرفینی» موجود بوده است که شرائط مصالحه را پی ریزی و بر رسی نموده اند. در مورد کمیتۀ عالی«؟» صلح افغانستان شرائط چنین بوده است:

اول:طرف مقابل تا امروز در هاله ای از ابهام پیچیده است. آیا کمیتۀ «عالی» صلح از آغاز تا بحال برای آتش بس و یا کدام پلان امنیت در افغانستان آجندائی را روی دست دارد؟ درین اصولنامه شرائط صلح با کی مطرح خواهد گشت؟ با گروه هایی که از القاعده فرمان میبرند و در بین شان پاکستانی، چچن، عرب، مالیزیایی و امثال آن شرکت دارند؟ با طالبان گروپ ملا عمر و شورای کویته؟ با تشکیل آدمکشان حقانی که بیشتر انتحاری های قاتل را به سراغ بیگناهان وطن ما میفرستد؟ با گروپ حکمتیار و « انجمن صلح و دیموکراسی» وی که دیروز حملۀ انتحاری یک زن را در کشتار توریست های مظلوم بر عهده گرفت؟ بالاخره شاید این صلح با تشکیل مخوف آی اس آی پاکستان در نظر گرفته شده است که با همه گروپ های متذکره بستگی عمیق دارد! البته هر گروه بالا دارای خط مش ها و توقعات گوناگونی هستند که در حقیقت امر، هیچکدام  تابحال واقعاً علاقۀ جدی به کدام میز مذاکره با کمیتۀ عالی، و پر مصرف صلح افغانستان نگرفته اند!

بر عکس شرط اول طالبان مبنی بر بقدرت رسیدن رهبران تنظیمی، منجمله برهان الدین ربانی، عزل آنان از دولت کرزی بوده است. پس جناب کرزی چگونه مخصوصاً ربانی را رئیس « کمیتۀ صلح» میسازد؟!

دوم: اینهمه کشتار و قتل و قتال که درین ماه ها و روز های اخیر در سر تاسر مملکت آغشته به خون و آتش روان است، آیا موجودیت« کمیتۀ صلح» را زیر سوال نمیبرد و مسخره نمی نماید؟ آیا زنان و اطفال شهیدی که هفتۀ گذشته برای سد جوع به چیدن دانه های جنگلی مصروف بودند و آماج حملات قوای خارجی قرار گرفتند، از تشکیل قیمت بها و بی مفهوم «کمیتۀ عالی صلح» آقای کرزی اطلاع داشتند؟ زنان و اطفالی که برای حفظ جان، حین عبور از سرک نزدیک به پایگاه ناتو در هلمند، با انفلاق مین جاده زندگی خویش را از دست دادند، چطور؟؟ آیا این « شهداء» و قربانیان بیگناه که از جانب طرفین متخاصم شهید میگردند و در گمنامی در خاک نیاکان خویش میمیرند، آبرو وحیثیتی برای « کمیتۀ عالی صلح» که چوکی پر افتخار آن بعد از مرگ ربانی میراثی اعلام گردید، باقی گذاشته اند؟ مگر با کشتار روز افزون مردم بینوای افغانستان، رئیس دولت از دنیا بیخبر و تاریخ ستیز، به جز از فرستادن درود مختصری به ارواح آن قربانیان بیگناه و شهدای راستین، وتجلیل از مرگ این جنایتکار جنگی و تقدیر از کشتن آن دیگری بنام « قهرمانان» کار دیگری را درین زمینه از پیش میبرد؟!

بهر حال، در زمانی که به حکم رئیس جمهور «هفتۀ صلح» به مناسبت سالروز قتل برهان الدین ربانی با تمام شأن و شوکت جریان دارد، « فاطمه ربانی» دختر متوفی که در امارات عربی بسر میبرد، با بی بی سی مصاحبه ای نموده است با استعمال کلماتی ایرانی ای چون فرودگاه، بیمارستان و نامیدن پدر به اسم « ابا» عربی یا پاکستانی، که بسیار دلچسپ است. جای تأسف است که این خانم جوان افغان با سپری نمودن عمرش در خارج از وطن، از مطالعه و شنیدن تاریخ واقعی وطن یا کاملاً بدور مانده است و یا او هم مانند فرزندان بقیه رهبران تنظیم های جهادی میخواهد حقایق را با دو انگشت بپوشاند. نظری به قسمت هائی ازین گفتگو با تبصرۀ این قلم به حضور تان تقدیم میگردد:

…..وقتی وارد خانه مان در وزیراکبرخان شدم، همان خانه که پدرم در آن به شهادت رسیده بود، برادرانم شجاع و یوسف را دیدم که با چشمانی که از گریه به سرخی گراییده بود، در اتاق نشسته بودند. شجاع مرا درآغوش گرفت و گفت “ابا جان را ازدست دادیم” (ما پدرمان را ابا جان صدا می کردیم). شجاع تنها شاهد صحنه شهادت پدر بود.

در سراسر افغانستان، مراسم سوگواری برای پدرم برگزار می شد. در کابل، سوگواری رسمی در کاخ ریاست جمهوری (ارگ) برگزار شد وو….

فاطمه جان، شما که ادعا دارید که پدر شما یک شخصیت ملی در وطن بوده است، تعجب ننمودید که به چه مناسب سوگواری رسمی«؟!» وی در ارگ ریاست جمهوری برگزار گردید نه بین مردمی که به آنان باید متعلق میبود؟

وقتی می دیدم که چگونه این همه مردم بیگانه و ناشناس، کسانی که شاید هرگز پدرم را از نزدیک ندیده باشند، سوگوار مرگ او هستند و برایش اشک می ریزند، دریافتم که پدرم چقدر در بین مردم محبوبیت داشته است. متوجه شدم که فقط خانواده ما داغدار نیست، بلکه هزاران نفر در سراسر افغانستان، سوگوار او هستند و این حقیقت برایم آرامش بخش بود. با افتخار می توانم بگویم که یکی از باشکوه ‌ترین سوگواری ها برای یک رهبر در افغانستان، برای پدرم برگزار شد.

در مورد سوگواری ملت افغانستان و آنانیکه حتی استاد را ندیده بودند، باید به عرض رسانید که درین عقیدۀ تان یا زندگی در خارج شما را بیش از حد خوشبین و از حقایق بدور ساخته است و یا سیاست فامیلی تان تقاضای چنین تهمت بزرگی را در حق ملت رنجور و شاهدان عینی افغانستان در شناخت اشخاص دارد!

نخیر خواهر عزیز، مردم افغانستان در پهلوی سپری شدن زندگی پر ماجرای استاد از همان آغاز ترک وطن وپناهندگی و همراهی به عمال آی اس آی پاکستان و جنرال حمید گل خبیث، به شمول احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار، دوران اقامت در پاکستان بعد از اشغال شوروی و ریاست جمهوری وی بین سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶ که  شهرکابل به تشت خون مبدل گردید تا روز قتل وی تمام و کمال آگاهی دارند. اگر شما تاریخ واقعیت های اظهر من الشمس وطن تانرا چنان با دو انگشت میپوشانید، وای بر حال شما و تعلیمی که پدر مرحومتان توصیۀ آموزش آنرا بشما جداً نموده است! من مهاجر افغان در منطقۀ واشنگتن در امریکا هستم، شکر خدا که جوانان ما به سن و سال شما به علاقمندی با دسترسی به کتابخانه ها، انترنت، کانفرانس ها، خاطرات و معلومات فامیل و تحقیقات شخصی در احوال وطن، مانند شما در بیخبری و یا کتمان واقعات خونین و کار روایی های رهبران جبار و رویداد های افغانستان عزیز چنین عقب نه مانده اند. باور بفرمائید حتی آن جوانانی هم که در اینجا متولد شده اند، بیشتر از شما منطق و استدلال برای آگاهی از حقایق  رقتبار و أسفبار وطن و مجریان آن دارند!!

خاطرات ‘کم اما باارزش’

او پدر نمادین نسلی از افغان های ستم‌کشیده بود. روح پدرم هنوز در مردم افغانستان زنده است، زیرا افغانستان امروز، برای پیشرفت، کامیابی و همبستگی، به مرام و ارزش هایی که پدرم به آنها معتقد بود، نیاز دارد.

“گاهی برداشت های نادرستی از پدرم در بعضی از اخبار و رسانه ها می شد که همین سوء تفاهم ها، بر نگاه بعضی از مردم نسبت به او تاثیر می گذاشت. رسانه های غربی گاهی از او انتقادهایی می کردند”

از طول و تفصیل واقعات مبرهن حیات استاد ربانی که در تعلیمات بلند وی شکی موجود نیست بگذریم، میتوانیم درین مبحث به جریان واقعی ای که وی درآن سهم به سزایی داشت، نظر بیاندازیم:

بعد از شکست فاحش اتحادشوروی ناکام از مجاهدین حقیقی و گمنام افغانستان، آقای ربانی و مسعود به تشویق رئیس آی اس آی پاکستانجنرال حمید گل، از یکطرف اردوی ملی را که همه عساکر آموزش دیده برای دفاع از وطن و مجهز بود، منحل نمود. در همان اوایل ارگ نشینی بعد از سپری شدن دوران ریاست جمهوری آقای « صبغت الله مجددی»، برهان الدین ربانی از جنرال مذکور خواست که به حیث مشاور نظامی در دولت «!» وی اخذ موقع نماید که حمید گل پاکستانی « رسمیت» این درخواست ویرا به نسبت« خارجی» بودن رد نمود، بیچاره افغانستان و مردم آن! دردا، که نتیجۀ عملی پراگنده ساختن اردوی افغان و تار و مار آنهمه اسلحۀ ثقیله و خفیفه را عملاً هر روزدر یک « افغانستان بی دفاع» غرق در خون و آتش و موجودیت مردمی که دران ویرانه زیست دارند و یا با عشق وطن در مهاجرت بسر میبرند، مشاهده مینماییم!

…..رسانه های غربی گاهی از او انتقادهایی می کردند و همین انتقادها، دستمایه تبلیغات برخی گروه های مخالف پدرم در داخل افغانستان می شد، می خواستند با این مخالفت ها، و ژست های حمایت از حقوق بشر و حقوق زن، در دنیای غرب برای خود محبوبیت کسب کنند.

یا الله! فاطمه جان، معلوم است که مطبوعات داخلی و خارجی مهاجرین افغان را کاملاً به طاق نسیان سپرده اید! شما مرا مجبور میسازید که شما را یک انسان قصی القلب و فراموشکاری در مورد نقض و پامال حقوق بشر و مظالم وخشونت هایی که در عصر زعامت پدرتان بر زن و دختر افغان صورت گرفته و چون آئینه ثبت تاریخ گردیده است، بشمارم. شما در لندن اخبار های انگلیسی را هم مطالعه نمی نمودید؟ مطبوعات امریکایی را چطور؟!

با اینکه در عصر فرمانروایی آقای ربانی، شما در لندن تشریف داشتید، یادم است که در آنزمان فامیل ها را در عروسی برادر تان، سخاوتمندانه با فرستادن تکت طیاره از یک بر اعظم به دیگری دعوت مینمودید، بیائید، اگر یکبار هم شده است شرائط و قیودی را که دولت وی در آن زمان بر زنان مظلوم وطن تان تحت اسم « فتوای شرعی ستر و حجاب» صادر نمود «*» که همه جا «!» ثبت است، مطالعه نمایید، انشالله به لسان اصلی دری افغانستان آشنائی خواهید داشت. لطف نموده ابداً دیگر به نظریاتی مانند« …ژست های حقوق بشر و حقوق زن، در دنیای غرب وو…» فکر خود و دیگران را مشوش و سردرگم نسازید. آن فتواء را مطالعه نمایید که  از لحاذ قیود غیر بشری، واقعاً بر قوانین زن ستیز طالبان سبقت میجوید. باور بفرمایید آن  صفحاترا میگویند پامال حقوق زن بینوا و بیدفاع افغان که در لندن نه، بلکه در خاک مصیبت زدۀ ویران خود زندگی مینمود!

از میان هزاران قضیۀ نقض وحشتناک حقوق انسان توسط انسان« افغان توسط افغان» که در سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶ که آقای ربانی رئیس دولت افغانستان بود و برخلاف تعهد فیمابین رهبران تنظیمی، نوبت  دیگران را پامال نموده و تا هجوم طالبان« که وی آنهارا قوت های خود جوش نامیده و استقبال هم نمود، بزودی با بقیه بعد از تحصیل دارائی ها بانکها، ارگ جمهوری را گویا پا برهنه ترک نمود، فقط از « قتل عام افشار» و شهیدان مظلوم آن یادی مینمائیم.

نگوئید که شما آن حادثۀ مرگبار و شهادت هزاران هموطن هزارۀ تان را در زمستان پر برف یخبندان ماه فروری سال۱۹۹۳ با فیر توپ، تانک و اسلحۀ ثقیل از بالای کوه آسمایی نشنیده«؟!» اید! آخر درین مصاحبه گفته ائید که پدر شما را به دانش و تحصیل تشویق مینمود، آگاهی به تاریخ وطن بر همه افغان ها فرض است. این جریان خونین غیر بشری در سال اول ریاست جمهوری جناب قبله گاه صاحب صورت گرفت و آن بینوایان از طفل گهواره تا شیخ فانی قساوتمندانه شهید یا مجروح گردیده ومناطق شان تا تهداب ویران گردید!

 درین قسمت علاقمند رهنمایی شما که ادعای توصیۀ فراگیری دانش را نموده ائید، میباشیم، طوریکه حتماً به کلید معلوماتی « گوگل» مراجعه نموده و راجع بهAfshar massacre in Afghanistan  بپرسید و مطبوعاتیان شرق و غرب را در مورد شناخت استاد ربانی ملامت ننمایید چونکه بدون شک از قافلۀ فهم و دانش و تحقیقات جوانان افغان نسل خود بسیار عقب میمانید. مؤفق باشید!

….. منتقدانش (در غرب) هیچوقت پای صحبت او ننشستند و حتی نخواستند متن یکی از سخنرانی هایش را ترجمه کنند تا ارزش ها و مرام هایش را درک کنند و از دیدگاهش درباره افغانستان آگاهی یابند

فاطمه جان، شما اگر لطف نمایید و متوجه گردید که منتقدان چون برعکس شما، حوادث خونبار عصر زعامت پدر شما را در قرن ۲۰ با وسائل دست داشته و موجودیت خبرنگاران و راپور آرشیف های معتبر منجمله ژورنالستان خبره و مجهز کمیتۀ نظارت بر حقوق بشر ملل متحدHuman Rights Watch، با راپور مستند یکسالۀ اول جنگ ها بنام « دست های آغشته بخون»، با استناد، تصاویر و ویدیو ها در اختیار داشته اند، احتیاجی به سخن رانی های جناب استاد نداشتند. کافی بوده که اوضاع خون آلود و جریانات آتشبار کابل را با بیشتر از۶۵ هزار شهید بیدفاع و هزاران زخمی از سکنۀ مظلوم پایتخت را در طول حکم روائی قبله گاه مرحوم تان، با دقت و ناباوری در مطبوعات مشاهده و مطالعه نمایند. شما با زندگی در انگلستان، چگونه چنین ادعای طفلانۀ میتوانید داشته باشید؟…..منتقدانش با او آشنایی چندانی ندارند. آنها نمی دانند که پدرم فرزندان، نوه ها و هزاران شاگرد و رهرو در میان افغانها در داخل و خارج کشور دارد که راهش را ادامه خواهند داد. برخلاف بسیاری از رهبران پیشین افغانستان که پس از مرگ شان و با گذشت زمان، نام شان در حافظه تاریخ کمرنگ شد، فلسفه پدرم جاودانه خواهد ماند، زیرا آنچه او برایش مبارزه کرد، در حقیقت همان فلسفه وجودی افغانستان است.

خواهرعزیز من، بیائید کمی هم انصاف داشته باشیم، کدام رهبر پیشین افغانستان که گماشتۀ اجنبی نبوده و بر چوکی ارگ تکیه زده و با خونسردی ناظر راکت پرانی هایی از نوع عملیات سفاکانۀ گلبدین و مسعود « وزیر دفاع » بر اهالی بیگناه کابل ویران گردیده که در مدت کمی، ۶۵هزار هموطن شهید را خون آلود به دیار باقی فرستاده است؟

بلی، روئسای دول را تاریخ از کار روایی ها و واقعات دوران زمامداری شان قضاوت و ارزیابی مینماید، دختر جان! اگر زمامداران خدمتگار و وفادار به ملت خود که غرامات جنگ وطن را به دشمن نبخشیده اند، مانند امان الله خان غازی و مهاتما گاندی بعد از مرگ زندۀ جاوید میمانند ویا برعکس که هتلر و چنگیز و ببرک و ترکی و امثالهم، هم به نحوی در اوراق تاریخ زنده هستند، اما چگونه؟ تاریخ واقعی هرگز جریانات را اشتباه نمی نماید. البته با شما موافقم که در اوراق تاریخ وطن، اسم جناب استاد  کاملاًجاودانه میماند.   

یقین شما ها از بخشیدن « غرامات» تجاوز وجنگ های مدحش شوروی را بعد از شهادت یکونیم ملیون هموطنان تان توسط پدر بزرگوارتان، آقای برهان الدین ربانی، با وجود انهدام ته بنای اجتماعی و اقتصادی افغانستان تا امروز، ناپدید شدن ۱۷۰۰۰ قریه از نقشۀ افغانستان عزیز و ملیون ها آواره ای که با دست خالی، عزیزان از دست داده، راهی سرنوشت و دیار نا معلوم گردیدند، بخاطر دارید که با عکس های استاد با « پوتین» رئیس دولت روسیۀ فیدرال در مطبوعات به نشر رسید، پس چگونه راه و روش وی را برای نسل ها توصیه مینمایید؟ خسارات تقریبی جنگ های ده سالۀ تجاوزات غیر بشری شوروی به اساس راپور بانک جهانی بیشتر از ۷۵ بلیون دالر تخمین گردیده است.

فاطمه جان، این از کیسۀ خلیفه بخشیدن ها، از نگاه حقوق بین الدول حق تصمیم گیری یک ملت است نه از کسی که در رهبریت و بعد از تسلیم وطن و فرار با اعضای دولت خویش در عصر طالبان عصر حجر، با بمباردمان های B52، فوراً غرامات جنگ را دوستانه به« پوتین» ببخشد.

پدرم روشنفکری بود که کردارش بر منطق استوار بود و برای اعتقاداتش جنگید. او عمیقا باور داشت که مردم افغانستان باید به سلاح دانش و تحصیل مسلح شوند. بنیاد فعالیت سیاسی بسیاری از رهبران و سیاستمداران فعلی افغانستان، حزب پدرم (جمعیت اسلامی) و این نشانه روشنی است از کارایی و موثر بودن روش ها و رهبری او در افغانستان بود.

بعد ازآنچه در مورد عقاید شما در بالا ذکر گردید، مختارید که به غفلت و چشم پوشی از تاریخ و حوادث آشکارای مملکت تان ادامه میدهید و یا اینکه، بر راپور های مستند، نوشته های مؤسسات حقوق بشر، خاطرات شاهدان عینی وطن ازهم پاشیدۀ تان، راپور ارزشمند عدالت افغانستان و هزاران کتاب و رساله و مضمون صحه میگذارید.

راجع به قوت و استحکام حزب«جمیعت اسلامی» فرمودید، آیا برای شما به حیث یک خانم جوان افغان، فرقی نمیکند که اعضای این حزب امروز با دشمنان قسم خوردۀ افغانستان، گروه پرچم تشکیل « کونیست- اخوانی»  را بنام جبهۀ ملی که هر روز به جنجال با همدیگر اند، ساخته اند؟  فرقی نمیکند؟!

حکومت اسلامی ‘معتدل’

“پدرم یک دانشمند مسلمان، خواهان برقراری یک حکومت معتدل اسلامی در افغانستان و آزادی مذهبی برای همه افغان ها بود.” پدرم می خواست افغانستان جایی باشد که مردمش از آن فرار نکنند و هر کودک افغانستان فرصت داشته باشد درس بخواند و با تاریخ، فرهنگ و هویت ملی کشورش آشنا شود. او به عنوان یک دانشمند مسلمان، خواهان برقراری یک حکومت معتدل اسلامی در افغانستان و آزادی مذهبی برای همه افغان ها بود.

من مطمئنم که اگر ما – فرزندان آقای ربانی – صدای مان را به گوش جهان برسانیم، جهانیان او را بهتر خواهند شناخت و ربانی واقعی را تحسین خواهند کرد.

فاطمه جان، در خاتمه بیایید که از تکرار مکررات منصرف گشته و قبول نماییم که آقای ربانی  با امتحان زعامت  در مدت چهار سال باوجودی که فیصلۀ آمران تنظیمی، اشتراک در رهبریت بود، وی خویش را بر آنان تحمیل نموده و مملکت با دشمنی های تنظیمی برباد فنا رفت. در عصر زمامداری وی کابل زیبا با قتل و کشتار و سخیف ترین جنایات بشری، مخصوصاً تجاوزات و کشتار زنان بی دفاع، به خاک یکسان گردید، حال شما از حکومت معتدل و آزادی های فردی و حقوق بشر میگویید. معلوم نیست شما را جع به چه آزادی و حکومت معتدلی سخن میگویید؟ بهتر است که بیاموزیم که آزموده را آزمودن خطاست!

ومن الله توفیق.

نوت: «*» کتاب نویسنده و محقق افغان، داکتر سید عبدالله کاظم بنام« زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد»، صفحۀ۴۲۱– صدور فتوای شرعی ستر و حجاب.

 

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما