۲۴ ساعت

15 مارس
۱ دیدگاه

امیر حسینی سادات غوری هروی(رح)

تاریخ نشر:  جمعه ۲۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۵ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امیر حسینی سادات غوری هروی(رح)

(وفات ۷۱۸ ق)

دربارۀ این شیخ اعظم، کان ادب و عرفان غوری یا هم‌وطن بسیار عالی‌مقام ما تحقیق و نوشته کمتر شده و مردم ما حتی یکتعداد دانشمندان دربارۀ او معلومات ندارند، خداوند(ج) روح استاد مولوی عبدالروف فکری سلجوقی را شاد داشته باشد که در طول عمر کوتاه و پر بار خود به احیاء و غنای فرهنگی سرزمین فرهنگ ‌زای هرات باستان دست زد و در جملۀ مشایخ و بزرگان و امامان بزرگ هرات از امیر حسینی سادات هروی نیز یاد کرد.

شیخ کبیر امیر حسینی سادات یا این عارف دانا که حضرت شیخ محمود شبستری را با سوالات عرفانی و تصوفی و فلسفی خویش بشور آورد و این شور در حلقه‌های عرفانی و خراباتیان چنان هنگامه بر انگیخت که لذت هردو یعنی سوالات امیر حسینی و جوابات شیخ شبستری تا هنوز از گرم‌ترین مباحث بوده و دوام دارد. در سوانح و شرح حال هر شیخ و هر بزرگ می‌خوانیم که به اثر بعضی وقایع ویا الهامات آسمانی در وجودشان تغییرات می‌آید سپس آنان با اوصاف عالیۀ شان مشهور می‌گردند، چنانچه حکیم ناصر خسرو را می‌خوانیم که اورا در خواب براه راست رهنمایی می‌کنند وغیره، و درین مختصر دلیل تنبه و تغییر حال سه مرد تاریخ را به آهو نسبت می‌دهند که خیلی‌ها دلچسپ است و آهو را همه می‌دانند که یک حیوان بی‌آزار است و در زیبایی او شعراء هزاران بیت را نثارش کرده اند و چه عاشقی نبوده که به معشوقه خویش کلمات وحشی، چشم آهو وغیره را نسبت نداده باشند از جمله:

ز فطرت  جلـــوه‌ای  دارد  جمـالش سـاده چـــون آهو

نه زلفش شانه می‌خواهد نه چشمش سرمه در صحرا

دربارۀ آهو درین مختصر سه داستان آورده می‌شود که دو حکایه باهم مشابه و یکی مجزا از آنهاست، حکایت اول دربارۀ امیر سبکتگین و حکایات دیگر به ابراهیم ادهم و امیر حسینی تعلق می‌گیرند.

حکایت اول را در تاریخ بیهقی دربارۀ سبکتگین می‌خوانیم که: «پیشتر از آنکه من به غزنین افتادم یک روز بر نشستم نزدیک نماز دیگر و به صحرا بیرون رفتم ببلخ و همان یک اسپ داشتم و سخت تیز تک و دونده بود، چنانکه هر صید که پیش می‌آمدی باز نرفتی آهوی دیدم ماده و بچه‌یی با وی، اسپ را بر انگیختم و نیک نیرو شمردم و بچه از مادر جدا شد و غمی (در اصطلاح خالص تاجیکی مانده و ذله و خسته) شد، بگرفتمش و بر زین نهادم و باز گشتم و روز نزدیک شام رسیده بود چون لختی براندم آوازی بگوش آمد باز نگریستم مادر بچه بود که بر اثر من می‌آمد و غریوی و خواهشکی می‌کرد، اسپ گردانیدم بطمع آنکه مگر وی را نیز گرفته آید و بتاختم چون باد از پیش من برفت باز گشتم و دو سه بار هم چنین می‌افتاد و این بیچاره‌گک می‌آمد و می‌نالید تا نزدیک شهر رسیدم مادرش همچنان نالان- نالان می‌آمد دلم بسوخت و با خود گفتم از این آهو بره چه خواهد آمد بر این مادر مهربان رحم باید کرد، بچه را به صحرا انداختم سوی مادر بدوید و غریو کردند و هردو برفتند سوی دشت و من بخانه رسیدم شب تاریک شده بود و اسپم بی جو مانده سخت تنگ دل شدم و چون غمناک در وثاق بخفتم بخواب دیدم پیر مردی را سخت فرهمند که نزدیک من می‌آمد و مرا می‌گفت یا سبکتگین که آن بخشایش که بر آن آهوی ماده کردی و بچه‌گک بدو باز دادی و اسپ خود را بی جو یله کردی ما شهری را که آنرا غزنین گویند و زاولستان بر تو و فرزندانتو بخشیدیم و من رسول آفریدگارم جل جلاله و تقدست اسما و الا اله غیره».

در شرح حال ابراهیم ادهم(رح) که او فرزند دو عاشق و معشوق است، بعد از مرگ مادرش چون پسری از او نمانده بود بر تخت پادشاهی ام‌البلاد بلخ نشسته و حکم میراند، روزی از روزها ابراهیم ادهم به عزم شکار می‌رود و در جایی با آهویی مقابل شده و بفکر شکار او می‌افتد، آهو بقدرت الهی بزبان آمده به ابراهیم می‌گوید که یا ابراهیم این کاریکه تو میکنی تو به آن آفریده نشده‌یی، برو کاری را تعقیب کن که خدا بتو ارزانی کرده و از آنست که ابراهیم یکدم از همه نعمات دنیایی و دربار خود را کنار گرفته یا هو یا من هو گفته در پی «او» میرود و خودرا فنا بر آن می‌سازد، شادروان عبدالحی حبیبی در کتاب «فضایل بلخ» که تعلیق بسته اند ابراهیم ادهم را یکی از مشایخ هفتادگانۀ بلخ شامل کرده است.

حکایت سومی را از کتاب «نفحات‌الانس» جامی که امیر حسینی با آهوی مقابل می‌شود می‌آوریم که مشابهت زیاد دارد بواقعۀ ابراهیم ادهم «گویند سبب توبۀ وی آن بود که روزی به شکار بیرون رفته بود آهویی پیش وی رسید خواست تأثیری بر وی افگند آهو به وی نگریست و گفت حسینی تیر بر ما میزنی خدای تعالی ترا برای معرفت و بندگی خود آفریده است نه از برای این و غائب شد، آتش طلب از نهاد وی شعله بر آورد از هرچه داشت بیرون آمد و با جماعتی جوالقیان همراه شد و بمولتان رفت شیخ رکن‌الدین آن جماعت را ضیافت کرد و چون شب شد حضرت رسالت صلی‌الله علیه و آله وسلم را بخواب دید که گفت فرزند مرا از میان این جماعت بیرون آور و به کار مشغول کن روز دیگر شیخ رکن‌الدین با ایشان گفت که در میان شما سید کیست؟ اشارت به امیر حسینی کردند وی را از میان ایشان بیرون آورد و تربیت کرد». (ص ۵۴۵، نفحات‌الانس، چاپ لکنهو)

دربارۀ امیر حسینی سادات غوری طوریکه گفت شد معلومات زیاد نوشته نشده در مقدمۀ گلشن راز «لاهیجی» معلومات از نفحات‌الانس جامی اخذ شده ولیکن شادروان استاد فکری سلجوقی در کتاب «مزارات هرات» راجع به شیخ امیر حسینی چنین معلومات می‌دهد: «قطب ربانی و محقق صمدانی سیدالکبیر حسین بن عالم بن ابی‌الحسین المشهور به امیر حسینی سادات علوی عالم، عارف و محقق موحد اصلش از (کریوه) نواحی غور بوده از مریدان شیخ رکن‌الدین ابوالفتح و او مرید پدر خود شیخ صدرالدین و او مرید پدر خویش شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی است، وی مشایخ بسیار دیده و خدمت این طایفه بسیار کرده، مصنفات میر حسینی معروف و معرف حال اوست چون نزههالارواح و طرب‌المجالس و صراط‌ المستقیم و گنج‌نامۀ الهی و زادالمسافرین و کنزالرموز و دیگر رسایل نفیسه». (ص ۴۳، ۴۴ مزارات هرات)

تاریخ وفات وی را «سادس عشر شوال سنۀ ثمان عشر و سبع مایه» یعنی در شانزده‌هم شوال (۷۱۸ ق) گفته اند و سال وفاتش را درین دو بیت نیز می‌توان دریافت:

ده  و شش  از  مۀ  شوال  و  هفتصد و هجده

نمـــــود    واقعـــــــــۀ   افتـخار   آل   محمد

روان سیـــد سادات عصــــر میر حسینی شد

از   سراچۀ   دنیـــــــا   بدار   ملک    مخلد

در قسمت موقعیت قبر امیر حسینی در نفحات‌الانس چاپ هند و چاپ ایران و مزارات هرات متفق‌القول در «مصرخ» هرات گفته شده و استاد فکری بصورت مشخص‌تر چنین می‌آورد: «قبرش در مصرخ است، در خلف قبر و گنبد سید عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر طیار(رض) و فیض از مرقد مطهرش می‌بارد:

فرد:

هر کس که ز ملک آشنائیست

داند کـــه مطاع ما کجائیست»

(ص ۴۴، مزارات…)

استاد فکری سلجوقی که محقق توانا و دانشمند عالی‌مقام است در پاورقی بخش امیر حسینی بعضی معلومات را توضیح مینماید و از تحقیقاتش چنین بر می‌آید که نام امیر حسینی به اشکال مختلف آمده مثلاً میگوید پدرکلان امیر حسینی در نسخۀ اصلی (ابی‌الحسین) آمده و استاد فکری اورا (سید علوی) آورده ولی در پاورقی می‌نویسد که در «اصل» و چاپ هرات (سید حسینی) و در چاپ لاهور (سید میر حسینی) و در نسخۀ ناقص (امیر حسینی سادات).

معلوم است که استاد فکری سلجوقی نسخه‌یی را بنام «اصل» یاد میکند و بعداً از چاپ‌های هرات و لاهور و نسخۀ «ناقص» نام میبرد و این فصل گواه بر آن است که شادروان استاد فکری همۀ این نسخ را بدست داشته و نتیجه‌یی هم استخراج نموده است، من نگارنده یک کاپی نفحات‌الانس چاپ لکنهو را بدست الحاج اسیری هروی دیدم و معلوم است که چاپ دیگر بقول استاد فکری در لاهور صورت یافته است. و چون استاد فکری نام کتاب را که در لاهور چاپ شده مشخص نمی‌نویسد از آن سبب شاید کتاب دیگری باشد که دربارۀ امیر حسینی استفاده کرده باشد. در قسمت جای تولد امیر حسینی در نفحات‌الانس چاپ لکهنو و چاپ ایران نام قریه را «زگزیو» آورده اند ولی استاد فکری «کریوه» آورده است که در پاورقی دلیل آنرا چنین می‌نویسد:

«نسخۀ ناقص (کریوه) و آن ناحیه‌ییست در غور که اکنون آنرا (کرو) میگویند و کرو واسفور دو قریه‌ایست متصل هم و میگویند قبر امیر عالم الحسینی پدر امیر حسینی تا کنون آنجا برجاست و باغچۀ میر حسینی تا اکنون مشهور و در آن باغچه درخت جوز کهن‌سالیست که میگویند خود امیر حسینی آنرا غرس نموده و جوز (گردگان) آنرا به تبرک می‌برند، نگارنده (فکری) هنگام سفر غور از پهلوی آن عبور نموده و از دو سواد آنرا دیده‌ام، بسال (۱۳۲۲ هـ ش) اما فرصت زیارت مزار سید عالم دستم نداد». (ص ۴۳، مزارات هرات)

از نوشتۀ استاد فکری سلجوقی فهمیده میشود که اصل نسخۀ دستنویس «کنزالرموز» تألیف امیر حسینی بدسترس شان قرار داشته چنانچه میگویند که از مثنوی کنزالرموز میر حسینی چنان بر می‌آید که وی بلا فصل مرید شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی بوده و چنانکه میفرماید:

شیــــــخ هفت  اقلیـــم  قطب  اولیاء

واصــــــل حضرت  ندیــــم  کبریا

مفخـــر ملت بهاء  شــــــرع  و دین

جان پاکش منبـع  صـــــدق  و یقین

از وجـــــود او  بــــــه نزد دوستان

جنت المأوا  شــــــده  هندوســـتان

منکه روی از نیــک و از بــد تافتم

این ســــعادت از قبـــولش یافتــم

رخت هستی چون برون کرد از جهان

کز پروازی همایش  ز آشــــیان

آن بلنـــد آوازۀ  عالـــــــم پنــاه

ســــرورعصــــرافتخار صدرگاه

صدر دین و دولت آن مقبـول حق

نه فلک بر خوان جودش یک طبق

استاد فکری در ختم گفتار فوق چنین می آورد: «کنزالرموز نسخۀ دستنویس نگارنده» و در قسمت کتاب «گنج‌نامۀ الهی» امیر حسینی چنین می‌آورد: «در همه نسخ چاپی و خطی (گنج‌نامه) و در اصل (گنج‌نامۀ الهی) و ظاهراً همین اثر گنج‌نامه یا کنزالسالکین که به پیر هرات منسوب است و بعضی عقیده دارند که آنرا امیر حسینی از مقولات خواجۀ انصار فراهم نموده و کتابی آراسته». (ص ۴۴، مزارات) و در بارۀ موجودیت کتاب‌های دیگر امیر حسینی استاد فکری می‌نویسد:

«در اصل دیگر رسایل بسیار گفته و متن مطابق نسخۀ ناقص فراهم شد، مصنفات امیر حسینی اغلب در دست است و از آنجمله نسخۀ نفیس کهن سالی از «روح‌الارواح» او در موزۀ کابل موجود است و نسخۀ نفیس و کمیاب مثنوی «عشق‌نامه» او نزد نگارنده موجود که انشالله هردوی این کتاب بطبع خواهد رسید». (ص ۴۴، مزارات)

چون استاد مولوی عبدالروف فکری سلجوقی در جوانی وفات یافت و همه کارهای علمی، عرفانی و تحقیقاتی‌اش در صحنه عمل پیاده نشد، ولی بازهم همینکه در هر مسئله روشنی خاص انداخته غنیمت بزرگی بشمار میرود، من در قسمت آثار یادشدۀ بالا با فرزندان آن دانشمند گرامی در تماس شدم، هیچ یک ذره‌یی معلومات در زمینۀ کتب آن شادروان ندارند، میگویند مثنوی «عشق‌نامه» نزدشان بوده و حالا از آن درکی نیست و یا اینکه نسخۀ دستنویس «کنزالرموز» وغیره.

در بارۀ پیر بزرگ غوری هروی یا امیر حسینی نمی‌توانم زیاده‌تر معلومات ارائه نمائیم و دست‌آوردۀ ما بیش از آن نیست که در بالا آوردیم، چون امیر حسینی یا این شیخ بزرگ خراسان بعد از تحصیل از سرزمین مولتان به هرات تشریف آورد، بگفتۀ مولانا جامی «همه اهل هرات مرید و معتقد وی بودند» تا اینکه در هرات وفات نمود. دانشمند فرزانۀ هرات جناب عبدالعلی نور احراری معلومات دیگر دربارۀ امیر حسینی سادات که سلف‌شان باشد فرموده اند: «در قسمت امیر حسینی سادات(رح) بیش از این معلومات در دست نخواهد باشد و بقرار شنیده‌گی خواهر مرحوم (حکمت) در مورد امیر حسینی سادات تیزس دوکتورای خود را نوشته که بدسترس ما قرار ندارد». این نگارنده بعد از اطلاع اینکه اقامت داکتر فروغ حکمت را در شهر بلومینگتن اندیانای امریکا شنیدم و مراجعه کردم، دریافتم که چند روز پیشتر وفات کرده بودند و دخترشان نسرین حکمت گفتند که پنج جلد کتاب امیر حسینی سادات و اوراق زیادی از یادداشت‌های مادرش داکتر فروغ حکمت در ایران مانده کسی نیست که آن کتاب‌ها را به امریکا بیاورد. البته یک موضوع قابل اعتماد و اطمینان میباشد که تیزس دوکتورای روان‌شاد حکمت در دانشگاهی که دوکتورا گرفته یقیناً باید وجود داشته باشد و از ارتباطات استاد فکری و مرحوم حکمت و خواهرش روان‌شاد فروغ حکمت دریافتیم که همه مآخذ توسط ارواح‌شاد استاد فکری به آنها داده شده است و شاید اصل نسخ هم در جملۀ کتب فروغ حکمت در ایران باشند.

دانشمند گرامی استاد علی اصغر حکمت در مورد نوشتۀ خواهرش در کتاب «تاریخ ادبی ایران» به تأیید جناب عبدالعلی نور احراری چنین می‌آورد: «خانم دکتر فروغ حکمت همشیرۀ این بنده رسالۀ پایان‌نامۀ (تیزس) دکترای خود را در دانشکدۀ ادبیات طهران بسال (۱۳۲۷ هـ ش) در شرح احوال و آثار این عارف بزرگ (امیر حسینی) مخصوص ساخته در تحقیق مطالب و مطالعۀ منابع و تجزیۀ کلمات او سعی بسیار کرده و رنج فراوان برده و رسالۀ جامعی برشتۀ تألیف آورده است». (ص ۱۸۶، تاریخ ادبی ایران) استاد علی اصغر حکمت «تاریخ ادبی ایران» تألیف پروفیسور ادوارد براون را ترجمه نموده دربارۀ نظریات استاد فکری سلجوقی میفرماید: «آقای فکری

سلجوقی هروی که از جملۀ دانشمندان و فضلای معاصر افغانستان و از دوستان صاحب‌قدر نویسندۀ این سطور است بر حسب استدعای این بنده تحقیقاتی از مقبرۀ میر حسینی فرموده و یادداشت‌های مفیدی برای من نوشته اند از آنجمه می‌گویند: در جوار صریح سید عبدالله بن معاویه قبر امیر حسینی سادات قرار دارد و روی سنگ کوچکی این قطعه را کتیبه کرده و بالای سر قبر عموداً نصب فرموده اند، قطعۀ مذکور که مطلع آن (ده و شش از مۀ شوال و هفتصد و هجده) است در سطور پیش ذکر گردیده است. در سال (۱۳۳۶ هـ) با حبیب‌الله خان امیر افغانستان مزار سید را ترمیم و گچ‌کاری کرده اند، لوحۀ قدیمی قبر او با کمال تأسف از میان رفته و بجای آن لوحۀ جدیدی مشتمل بر قطعۀ مغلوطی نصب شده، این بندۀ مترجم در سال (۱۳۲۶ هـ ش، ۱۹۴۷ م) توفیق زیارت مزار کثیر‌الانوار آن سید بزرگوار را در مصرخ حاصل کرد». (ص ۱۸۸، تاریخ ادبی ایران)

و اما دربارۀ پانزده سوال امیر حسینی سادات غوری رحمت‌الله علیه، امیر حسینی پانزده سوال دینی، روانی و فلسفی را چنین آغاز میکند:

«نخست از فکر خویشـــم در تحیر

چه چیز است آنکه گویندش تفکر»

این سوال و سوالات دیگر آن رحمت‌الله علیه جهانی را بر شور و غوغا آورد و صدها و هزاران عارف و صوفی و فیلسوف را بوجد و جذبه وادار گردانید و از آن است که حضرت شیخ محمود شبستری پانزده سوال را جواب داد و کتابش را بنام «گلشن راز» گذاشت وقتیکه امیر تیمور اردبیل را تصرف کرد از مردم پرسید که مرقد مطهر شیخ شبستر کجاست، گفتند فلان جای، وی بخاطر اینکه «گلشن راز» اورا خوانده بود به سر مرقدش رفت و پول هنگفتی را بغرض اعمار آرامگاه او داد و هم اهل قریه را از مالیه معاف گردانید و این کار را امیر تیمور در آرامگاه ابوالقاسم فردوسی یا پیغمبر سخن دری نیز در سفر پیشتر خود اجرا کرده بود. یکی از معاصرین حضرت جامی(رح) بنام محمد لاهیجی گلشن راز شیخ محمود را شرح و بسط داد و نامش را «مفاتیح‌الاعجاز فی شرح گلشن راز» گذاشت که کیوان سمیعی بر آن مقدمۀ طولانی نوشته است، زمانیکه لاهیجی شرح کتاب گلشن راز را به حضرت جامی فرستاد و نظرخواهی نمود، جامی چنین نوشت:

ای فقــــر تو نور بخش ارباب  نیاز

خــــرم ز بهار خاطرت گلشن  راز

یک ره ن ظــــری  برسم  قلم انداز

شاید که برم ره  به حقیقت ز مجاز

علامه صلاح‌الدین سلجوقی خلف‌الصدق امیر حسینی در کتاب «افکار شاعر» که این نگارنده به آن تعلیق بسته است جواب‌های امیر حسینی را تحریر داشته، همچنان علامه محمد اقبال لاهوری جواب‌های امیر حسینی سادات غوری را اینطور می آغازد:

درون  سیــــــــــــنۀ  آدم  چــه  نور است

چه نور است اینکه غیب او حضور است

من  او را  ثابت  ســـــــــــــــیار  دیــــدم

من او را  نـــــــــــــــور  دیــدم نار دیدم

«از کلیات فارسی اقبال»

برای اینکه سوالات شیخ کبیر امیر حسینی غوری هروی جهانی را به شور آورده است بهتر است هر پانزده سوال اورا در اینجا آورده و گفتار خود را دربارۀ او بپایان برسانیم:

سوال اول:

نخست از فکــر خـــویشم در تحیــر

چه چیز است آنکه گوینــدش تفکر؟

سوال دوم:

کدامین فکــــر مارا شــرط راه است

چرا گه طاعت و گاهی گنــاه است؟

سوال سوم:

کـــه باشم من؟ مرا از من خبـــر کن

چه معنی دارد: «اندر خود سفر کن»؟

سوال چهارم:

مسافر چــون بود، رهرو کـدام است

کرا گویم که او مـرد تمــــام است؟

سوال پنجم:

که شد بر سر وحــدت واقف آخر؟

شناســـــایی چه آمد عــارف آخر؟

سوال ششم:

اگر معــروف و عارف ذات پاک است

چه سودا در سر این مشت خاک است؟

سوال هفتم:

کدامین نقطـــــه را نطق است «انالحق»

چه گویی هرزه بود آن قــــول مطلق؟

سوال هشتم:

چـــــــرا مخلــــوق را گــویند واصل

سلوک و سیـر او چون گشت حاصل؟

سوال نهم:

وصـــال ممکن و واجب بهـــــم چیست

حدیث قرب و بعد و بیش و کم چیست؟

سوال دهم:

چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد

ز قعر او چــــــــه گوهر حاصل آمد؟

سوال یازده‌هم:

چه جزو است آنکه او از کل فزون است

طریق جســـتن آن جـــــزو  چون است؟

سوال دوازده‌هم:

قدیم  و  محدث  از  هـــــم چون جدا شد

که این «عالم» شد آن دیگر «خدا» شد؟

سوال سیزده‌هم:

چه خواهـــــــد مرد معنـی زان عبارت

که دارد سوی چشــــم و لب اشارت؟

سوال چهارده هم:

شراب و شمع و شاهد را چه معنی است

خراباتی شدن، آخر چــه دعوی است؟

سوال پانزده هم:

بت و زنار و ترســــــــائی درین کوی

همه کفر است اگر نه چیست بر گوی؟

دکتور عنایت‌الله شهرانی

04 مارس
۱ دیدگاه

خاطراتی از فرهنگی مرد وطن استاد محمد صدیق روهی

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

خاطراتی از فرهنگی‌مرد وطن استاد محمد صدیق روهی

ســــعدیا  مرد   نیکو  نام  نمیرد هرگــز 

مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند

 راقم این سطور در سال (۱۹۵۹ مسیحی) متعلم مکتب دارالمعلمین کابل بودم، معلم مضمون پشتوی ما استاد مرحوم محمد صدیق روهی بود.

استادان آن سال شخصیت‌های مشهوری بودند که بعدها در افغانستان چهره‌های شناخته شده شدند، استاد عبدالمحمد شینواری، حفیظ‌الله امین که بعدها رئیس جمهور افغانستان شد، استاد غلام‌علی آئین که وزیر و والی دوران خود مقرر گردید، استاد محمد وزیر نظامی، استاد راز محمد زارع و دیگران.

استاد روهی به صفت یک دانشمند نستوه و عالم توانا نه تنها مضمون پشتو را به ما شاگردان تدریس می‌نمود بلکه در خصوص فلسفه، تاریخ و سیاست هم گاهگاهی تماس می‌گرفت. در آن زمانیکه جناب ارواح‌شاد روهی در دارالمعلمین کابل استاد بود، افکار سوسیالیستی اندک- اندک در افغانستان مخصوصاً در کابل بین تعلیم یافته‌گان به تبصره گرفته می‌شد و ما درین‌باره مکرراً از حضور حضرت استاد روهی می‌پرسیدیم و جناب‌شان با پیشانی باز و تقدیر از سوال‌کننده‌ها جواب‌های بسیار عاقلانه و استادانه ارائه می‌نمودند. در یکی از روزها در مسایل سیاسی، موضوع مادیات و معنویات بمیان آمد، وی طرفداری از معنویات را نمود ولی فرمود که در یک مملکت هردو متلازم می‌باشند، بیادم می‌آید که همان روز بر ضد مادیون که چپگراها بدان معتقد بودند این بیت مولانا جلال‌الدین بلخی را برایمان خواند:

پای اســــتدلالیون چــــوبین بود 

پای چوبین سخت بی‌تمکین بود

در شرح بیت بالا فرمود که مادیون دایم دلایل و برهان را در حیات می‌آورند ولی آن دلایل دایم نسبت حقیقت را نمی‌توانند حاصل نمایند، چونکه پای چوبین و پای که خداوند داده تفاوت از زمین تا آسمان دارد.

استاد محمد صدیق روهی که در آن سال استاد مکتب دارالمعلمین شد چندین سال پیش خودش

 متعلم آن مکتب بود و دارالمعلمین را بسیار دوست داشت، استاد روهی اندک- اندک در لیاقت و دانایی، بردباری، مهربانی و داشتن وسعت نظر شناخته می‌شد و شاگردان مکتب مذکور به بزرگواری و مهربانی‌های او آگاه می‌شدند و چه در بیرون مکتب و چه بداخل لیلیه حکایت‌هایی از مقام والای استاد روهی را بمیان می‌آوردند.  در همین‌دورۀ استادی استاد روهی، حفیظ‌الله امین مدیر مکتب و استاد مضمون تعلیم و تربیه در صنف ما بود. اتفاقاً دو نفر مهمان بنام‌های اجمل ختک و میر مهدی شاه مهدی را که در کابل مهمان ریاست قبایل بودند بدارالمعلمین خواسته شدند تا بیانات ارائه بدارند، در اول حفیظ‌الله امین یک  بیانیۀ پر شور ارائه کرد و گفت که ما پشتونستان را از پیکر پاکستان بزور جدا خواهیم کرد..

بعد از حفیظ‌الله امین اجمل ختک شاعر مشهور که در افغانستان در سال‌های بعدی حیات بسر برد بیانیۀ داد و سپس نوبت به میر مهدی شاه مهدی رسید، بعد از گفتار زیاد بطرف حفیظ‌الله امین خطاب نموده گفت که آقای  امین صاحب، خوب است قدرت آزاد کردن پشتونستان را دارید و ما منتظر شما می‌باشیم که چه خواهید کرد، این گفتار میر مهدی شاه اندک کنایه‌آمیز بود. فردای آن در صنف پشتو از استاد روهی دربارۀ آن دو نفر پشتونستانی پرسیدیم استاد همه فرموده‌های خودرا در قسمت لهجات پشتون‌ها در افغانستان و پشتونستانی‌ها متکی ساخت و دربارۀ سیاست حرفی را بمیان نیاورد. همان روز در ساعت آخری صنف ما مضمون الجبر و ریاضی بود که استاد عبدالمحمد شینواری آن مضمون را تدریس می‌نمود،  آن روز استادبصورت قطع درس ریاضی را بما نداد و برخلاف برعلیه حفیظ‌الله امین و بیانیۀ او چنان به شدت و قهر سخن  می‌گفت که از قهر زیاد تباشیرهای دست‌داشته‌اش را بر زمین می‌زد.

این استاد عالیقدر دلیلی داشت، از سفر بری محمد داوودخان صدر اعظم وی فرمود که پاکستانی‌ها در آن سفر بری، بر مردم بیچارۀ شان حملات کردند و ظلم‌های زیادی را روا داشتند، ولی حکومت افغانستان بصورت قطع نتوانسته بود از مردم خود دفاع نماید. و به بسیار قهر و غضب می‌گفت که میر مهدی شاه آدم هوشیار است و بزور نمی‌توان آن وطن را آزاد نمود. استاد شینواری تحصیل‌یافتۀ امریکا بود و بالاخره آن خدابیامرز در وقت هجرت در امریکا بدار بقا شتافت و خداوند اورا غریق رحمت نماید.

استاد عالی‌مقام جناب روهی بزبان فارسی بحد بسیار عالی می‌دانست و پشتو و  فارسی را دوست داشت. بیاد من می‌آید که در نوشته‌های قلمی شاگردان و استادان، فارسی را به خط  نستعلیق می‌نوشتند و پشتو را به شیوۀ «نسخ» استاد روهی برای ما فرمود که ضرور نیست  که اینطور نوشته شوند مخصوصاً نوشتن‌های پشتو را تشویق می‌کرد بروش نستعلیق اگر  نگاشته شود کار خوب است. بعدها در مطبوعات افغانستان دیدیم که استاد عزیزالدین  فوفلزایی اشعار و جملات پشتو را به شیوۀ نستعلیق مشاقی و خطاطی می‌نمود. استاد روهی مضمونی را که تدریس مینمود ویا موضوعاتی را که خارج از محدودۀ درسی بود بسیار با قدرت عالی افاده می‌نمود، با آنکه استاد اصلاً پشتو زبان بود و در صنف مان مضمون پشتو را تدریس می‌نمود همه مسایل و موضوعات خارج درسی را بزبان فارسی شرح می‌کرد و اگر کسی به پشتو می‌پرسید فوراً به زبان پشتوی خوستی جواب می‌داد.

آنچه که استاد روهی را وارسته و با وسعت نظر نشان می‌داد، اولاً تبعیض لسانی را منحیث یک دانشمند، عالم و مسلمان بچشم بد می‌دید و از تبعیض نفرت و بیزاری داشت، دو دیگر  اینکه استاد روهی همه لهجات قندهاری، ننگرهاری و وردکی و پکتیایی را بنظر قدر و  احترام می‌نگریست و می‌فرمود که همه یک زبان بوده و تفاوت‌های لهجوی به اثر محیط ‌های جغرافیایی و تأثیرات دیگر بمیان می‌آید و باید هرکس به آنها احترام قایل باشد.

استاد محمد صدیق روهی که خداوند اورا در قعر جنت و بهشت برین جا دهد مرد خاموش و کم‌سخن و زیاد شنو بود، گویا بمانند مثَل معروف که می‌گویند: «خداوند دو گوش و یک زبان را به انسان‌ها داده است» دو چند گوش فرا می‌داد و یک چند سخن می‌گفت چنانچه حضرت میرزا عبدالقادر بیدل می‌فرماید:

پخته‌ گی  دیگ سـخن  را باز می‌ دارد  ز جوش 

تا خموشی نیست بیدل مدعا خام است و بس

معلومات خارجی استاد روهی بسیار وسیع و خارج از حدود بود خصوصاً در فلسفه و تصوف بسیار علاقمندی داشت، وی دربارۀ قدریون و جبریون، مادرشاهی و پدرشاهی  و مفاهیم ادیان، در نهایت درجه عمیق بود و به سویۀ ما شاگردان مفاهیم را ساده ساخته و  شرح می‌داد.

بداخل صنف یکی از خواص بسیار عالی و پسندیدۀ استاد روهی این بود که در صنف بیک  حالت استندرد و معیاری رفتار می‌نمود، بر شاگردان که اندک شوخ و خارج از آداب شاگردی حرف می‌زدند در وضع استاد روهی تغییر نمی‌آمد ولی با زبان نرم و شیرین متعلم را براه راست می‌آورد. با آنکه استاد روهی چهرۀ مهربانانه و متبسمانه داشت، خندۀ اورا بیاد نداریم همچنانکه هرگز قهر نمی‌کرد، در گفتار خود آهسته آهسته سخن می‌گفت و هیچ حرفی بیجا  از زبانش برون نمی‌شد. 

در آن زمانیکه استاد والاجاه و عالی‌مقام جناب جنت‌مکان روهی صاحب استاد دارالمعلمین کابل بود یک کرسی معنوی بنام «رئیس معلمان» و یا «معلم سال» که اصل کلمه را بیاد ندارم در معارف مروج بود و تنها باید یکنفر بدان مقام تعیین می‌شد، استاد روهی بعد از مرحوم استاد محمد کامل منور که استاد زبان فارسی بود بدان مقام جای گرفت و شاگردان دارالمعلمین کابل بدان مباهات می‌کردند که در دو دوره استادان  دارالمعلمین کابل یکی پی دیگری انتخاب گردیدند. استاد محمد صدیق روهی که خداوند اورا  غریق رحمت خود نماید، یک فولکلور شناس بزرگ افغانستان بود و در آن باره تألیفات دارد. بعد از اینکه این شاگردش عنایت‌الله از فاکولته فارغ شدم کتاب‌های فولکلور زیاد نوشتم، یکی از آن کتاب‌های من بنام «گوراوغلی» بود، گوراوغلی داستان‌های حماسی تورکستان‌زمین ویا به اصطلاح امروز  صفحات شمال افغانستان می‌باشد.

در آن ایام استاد روهی منحیث مدیر «ادبیات عامیانه» در وزارت مطبوعات و دفترش در ده‌بوری در خانۀ غلام فاروق غلزای (این مرحوم نیز از استادان دارالمعلمین و استاد نگارنده بود) قرار داشت، من فصل اول را که بشمول مقدمه بود بحضور حضرت استادم جناب روهی بردم تا در مجلۀ که سر دست دارد به آن چاپ نماید. بمجرد دیدن من نه تنها خوش شد چونکه نام و چهره‌ام بیادشان بود، بلکه با بسیار علاقه و مهربانی مضمون را بصورت عاجل  مرور نموده وعده فرمود که حتماً بچاپ خواهد رسانید، در ضمن گفت که کارهای دیگری  را در

خصوص ادبیات عامیانه باید تهیه بدارم.

البته با لطف‌های خداوندی و تشویقات استاد روهی، کتاب‌های زیادی در ساحۀ فولکلور نوشتم و شاید در وطن زیادترین اوراق را در ساحۀ فولکلور این حقیر تحریر نموده باشد.

در یکی از کتاب‌های فولکلوری بنام «د پشتو متلونه» که به خواهش ارواح‌شاد پروفیسور داکتر سید بهاءالدین مجروح آنرا باید می‌نوشتم و استاد مجروح در آن وقت رئیس انجمن تاریخ بود چون به کار و جمع‌آوری امثال پشتو آغاز نمودم در آن وقت اندکی جهت اصلاحات  بعضی نکات مهمه به همکاری پشتو تولنه ضرورت احساس نمودم. چون آنجا شدم در یکی  از دفاتر که دفتر اعضا می‌گفتند داخل شدم و موضوع را در میان گذاشتم یکی از اعضاء که وی را در مکتب می‌شناختم فرمود که باید از شخص رئیس پشتو تولنه امریه تحریری برایشان بیاورم تا با من همکاری نمایند. بدفتر رئیس داخل شدم و در آن زمان استاد روهی رئیس  بود، وی لطف‌های استادانۀ خود را به این شاگردش نمود و برایم گفت که در نشرات نام مرا گاه‌گاهی می‌خواند و بسیار خوش می‌شود، البته تشویق‌های زیادی نمود و در ورقۀ من جهت همکاری اعضا امریۀ فوق‌العاده داد. چون ورقه را بدفتر اعضاء بردم، آن عضویکه مرا گفته بود امریه ریاست را کار دارد، بمجرد خواندن امریه گفت که برادر ما خود ما باید این نوع  ابتکارات را بنمائیم نه شما! زمانیکه مأیوسانه از دفتر می‌برآمدم یکی از جوانان که شاگرد  من بود و در آن دفتر عضویت داشت از جا برخاست و بلند صدا کرد که وی حاضر می‌باشد که با تمام معنی بمن همکاری نماید، نام این شخصیت شریف و فرهنگی نصرالله بود که شاید «سوبمن» تخلص می‌کرد.

همان بود که بار اول در تاریخ پشتو در افغانستان بزرگترین  مجموعۀ امثال را به تعداد چهار هزار مثَل تهیه و بچاپ رسانیدم. اگر کسانیکه بعد از بنده امثال و حکم پشتو را کار کرده  باشند اساس آن از این نگارنده می‌باشد، فراموش نباید کرد که در آن ایام بعضی از  نویسنده‌گان دانشمند چون مرحوم محمد دین ژواک و دیگران اندکی درین باره کار کرده بودند که قابل یادآوری می‌باشد ولی تعداد جمع‌آوری آنها بسیار کم بود. زمانیکه در پوهنتون پشاور در سال‌های (۱۹۸۱-۱۹۸۲م) منحیث استاد کار می‌کردم یک کاپی از کتاب من در کتابخانۀ شان موجود بود، بقرار گفته استاد عبدالله جان خلیل رئیس دیپارتمنت ایریاستدی سینتر شعبۀ پشتوی آن پوهنتون  همه ضرب‌المثل‌های مرا از آن کتاب گرفته و بر مجموعۀ بزرگ امثال پشتو داخل کرده اند و معلوم نیست که آن را دزدیده یا بنام من کریدت داده اند، احتمال دارد دزدی شده باشد. یک  بار دیگر هم یکی از برادران قندهاری که هنرمند و نویسنده می‌باشد و نام او لطیف جان  بابی است کتاب ضرب‌المثل‌های پشتوی مرا به قندهار نزد برادرش فرستاد تا از آن در  مجموعۀ امثال شان استفاده نمایند، ترسم از آن روزیکه سرقت نشده باشد چونکه سرقت  امثال آسان است.

استاد بزرگوار محمد صدیق روهی را استادان پوهنتون پشاور بخوبی می‌شناختند بعضی از استادان به نویسنده‌گان پشتوی افغانستان ایراد و انتقاد می‌نمودند، ولی هیچ کسی دربارۀ استاد روهی نظریات منفی نداشتند چونکه استاد روهی نه تنها یک دانشمند برحق زبان پشتو و یک عالم توانا و در فلسفه آیتی بود او چیزی نمی‌نوشت تا که نوشته‌اش قرین حقیقت نباشد. از  جانب دیگر استاد صدیق روهی که شخصیت چند بعدی بود، از نوشته‌ها وتحقیقات وی استفاده‌های علمی می‌نمودند. استاد روهی بزبان انگلیسی وارد بود و از  سانسکریت منظماً یاد می‌کردند. بارها از زبان مبارک‌شان ترجمه‌های بعضی لغات عربی را شنیده بودم اما نمی‌دانم که بدان زبان چقدر وارد بودند، بهر صورت استاد روهی در زبان‌ های فارسی و پشتو نویسندۀ مقتدر و صاحب صلاحیت و در شعر شناسی ید طولا داشت.  چنانچه در فهرست تألیفات شان دیده می‌شود که دربارۀ شعر، فولکلور و زبان‌شناسی تألیفات دارند. مقالات و رسالات استاد روهی بصورت دقیق معلوم نیست که به چند می‌رسد ولی امید است همه آثار آن خادم بزرگ فرهنگ افغانستان بدست نشر سپرده شود. 

در یکی از کورس‌های زمستانی که در دارالمعلمین کابل دایر می‌شد یک تن از استادان سابقه‌دار معارف بدخشان استاد عبدالبصیر وافی که جهت ارتقای سویۀ علمی بکابل آمده بود نزد  من نگارنده که در کورس‌های مذکور درس هنر می‌دادم و در مکتب ابتدائیه معلم من بود آمد و گفت که «صدیق روهی» کیست؟ آیا او را می‌شناسی یا نی؟ من گفتم بلی! او استاد من بود و مرد بسیار بزرگ و دارای شهرت خوب است، بعد از شناسایی جناب وافی گفت: آه محمد  صدیق پکتایی را می‌گویی؟ گفتم بلی! یکباره در خنده شد و گفت ما هردو در دارالمعلمین هم‌صنفی بودیم و استاد وافی از مرحوم استاد روهی اوصاف زیادی کرد و گفت که واقعاً بدوران خورد سالی‌اش صاحب شخصیت و با فرهنگ بود. استاد محمد صدیق روهی از شخصیت‌های برازندۀ علمی و فرهنگی افغانستان بود، وی شمایل خاص خود را داشت، مرد نظیف و  منزه، با سلیقه و با البسۀ زیبا در مجالس جلوه می‌کرد، در تواضع و اصول برخورد با شاگردان، زیردستان، دوستان و علماء یکتای زمانه بود.

بعد از اینکه من به امریکا هجرت نمودم دوستان فرمودند که استاد عالی‌مقام در کشور جرمنی از دست ظالمان نابکار حکومتی آواره شده اند، بدبختانه زمانی احوالش را دریافت  کردم که چندی پیش بدار بقا شتافته و جانب فردوس برین رفته است.. البته گفته اند:

آنچه دلم خواست نه  آن می‌شود 

آنچه خدا خواست همان می‌شود

مرگ بدست خداوند است، باید بحضور خوانندۀ گرامی با حرمت زیاد عرض نمایم که نوشتۀ هذا بدون جزئی‌ترین مبالغه و احساس نوشته شده است و من آن مرحوم را بمانند یک استاد،  یک پدر معنوی و یک برادر بزرگ می‌دانستم و خاطرات بیش از حد زیبا از آن بزرگوار  داشتم و دارم.

در خاتمه دعا می‌نمایم که جای حضرت استاد دانا ، مهربان ، متواضع و پر فیض و برکت فردوس برین و جنت المأوی باشد.

آمین یا رب العالمین

عنایت‌ الله شهرانی

بلومینگتن، اندیانا 

۲۰۰۶ مسیحی 

17 فوریه
۱ دیدگاه

یادنامۀ استاد عبدالاحمد جاوید

تاریخ نشر: شنبه ۲۸ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادنامۀ استاد عبدالاحمد جاوید

(۱۹۲۷- ۲۰۰۲ میلادی) 

دکتور عنایت‌الله شهرانی 

عبدالاحمد جاوید فرزند میرزا عبدالصمد خان در اول ماه جنوری (۱۹۲۷م) در محله‌یی بنام پایان چوک کابل در کوچۀ طبیب مشهور به الحاج عزت‌الله خان پا به عرصۀ وجود گذاشت. دوستان وی می‌گفتند که از اهل رکاخانه می‌باشد، جاوید تا دم مرگ عشق کابل را به دل داشت و یکی از کابل‌دوستان مشهور وطن بشمار می‌رود. عبدالاحمد جاوید در سنین خوردسالی الفبای مسایل دینی را در خانه آموخت و مکتب ابتدائی را در مکتب نمبر دو به اتمام رسانید، یک‌تعداد دوستان استاد جاوید می‌گفتند که وی در آوان خورد سالی اعتنای زیادی به فراگیری دروس نشان نمی‌داد و میلان زیادی به بازی با هم‌سالان داشت. یکی از اقارب کهن‌سال جاوید وقتی دید که وی مصروف به بازی‌های وطنی است، گفته بود: «بازی کردن عبدالاحمد ضرری به درس‌هایش ندارد، برای شرط ببینید که در امتحان فردا نمره‌اول نیز خواهد شد». روز بعد که روز امتحان بود سر معلم عبدالاحمد را اول نمرۀ عمومی مکتب اعلان کرد.
عبدالاحمد جاوید تعلیمات عالی را در لیسۀ حبیبیه به پایان رسانید و در سال (۱۹۴۳م) در فاکولتۀ ادبیات دانشگاه کابل شامل گردید. دیری نگذشته بود (آغاز سال دوم) که طی یک سکالرشیپ تحصیلی در رشتۀ حقوق و علوم سیاسی که از ایران به وی مساعدت شده بود عازم آن کشور گردید، استعداد عالی و بی‌نظیر جاوید در ادبیات باعث شد تا در کنار رشتۀ حقوق و سیاست، در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی هم به تحصیل ادامه دهد (دبل میجر)، و با استعداد خداداد که داشت دپلوم‌های زبان و ادبیات فارسی و حقوق را بالترتیب در سال‌های (۱۹۴۹ و
۱۹۵۱م) حاصل کند. عبدالاحمد جاوید با فراغت از تحصیلات دورۀ لیسانس، خواست تحصیلات عالی خود را نیز دوام دهد، او در پروگرام داکتری ثبت نام کرد و به فراگیری دروس و تحقیقات مربوط اشتغال ورزید. در این وقت بود که استاد سعید نفیسی یکی از نخبه‌گان فرهنگی ایران‌زمین از جاوید تقاضا نمود با وی به کابل برود، جاوید هم به تقاضای استاد لبیک گفت و به کابل باز گشت. اقامت دوبارۀ جاوید در کابل باعث شد تا وی تجاربی از تدریس در فاکولتۀ ادبیات ویا لیسۀ حبیبیه بدست آورد. روشن است که تدریس مؤفقانۀ او همه همکاران و شاگردان را به داشتن دست قوی وی در ادبیات زبان فارسی معترف ساخته بود. استاد جاوید بعد از دو سال تدریس در کابل به غرض تکمیل درجۀ داکتری در رشتۀ ادبیات دوباره عازم ایران گردید و در دانشگاه تهران تحصیلات مربوط به داکتری خویش را مؤفقانه به پایان رسانید. بقول دوکتور سید علی رضاء نقوی داکتر جاوید در دوران تحصیلی خود ورد زبان استادان و محصلان ایرانی بود و مانند ستاره یی میدرخشید. نگارنده در سال (۱۹۹۳م) زمانیکه در دانشگاه اسلامی و بین‌المللی اسلام آباد تدریس میکردم با داکتر نقوی که از معاصرین جاوید بود آشنا شده بودم. از استادان داکتر جاوید میتوان اسمای گرامی دکتور شایگان، دکتور امامی، دکتور عمید، دکتور همایون فر و دکتور علی اصغر حکمت را نام برد. جای تذکر است که استاد علی اصغر حکمت از دوستان بسیار نزدیک استاد عبدالرؤف فکری سلجوقی بود. در اثر همین روابط علمی استاد فکری سلجوقی
اجازه داد تا مرحومه فروغ حکمت پنج جلد از تألیفات «امیر حسینی سادات غوری» را تحقیق نماید؛ و تیزس شهادت خود را در بارۀ حسینی سادات بنویسد. از آنجائیکه حسینی سادات از عارفان بزرگ وطن عزیز افغانستان میباشد، من امیدوارم که این اثر نفیس هرچه زودتر به زیور چاپ آراسته گردد. استادان دیگری که جاوید از محضر شان فیض یاب گردیده عبارت اند از: استاد فروزانفر، عباس اقبال، سعید نفیسی، مهدوی، جلال همایون، دوکتور محمد معین، دوکتور حسین خطیبی و غیره. داکتر جاوید با برگشت دوباره به کابل به وظایف گوناگونی توظیف گردید و در دانشگاه کابل خوش درخشید. اولین وظیفۀ وی به حیث اسستانت در فاکولته های ادبیات و علوم سیاسی دانشگاه کابل در سال (۱۹۵۱م) بود. لیاقت و دانایی این استاد مسلم بزودی ورد زبانها گشت، نوشته ها و تحقیقات وی در نشریه های معتبر کابل به چاپ میرسیدند و بر شهرت علمی و مقام ادبی وی می افزودند. بیاد دارم که تقریباً هر دفتر ویا موسسۀ بزرگ شهر کابل سعی داشت جاوید را به حیث همکار خود بگیرد.
استاد در سال (۱۹۵۲م) به شعبۀ نشرات رادیو کابل مقرر شد و برای مدتی عضویت نشرات رادیو و همچنان عضویت ریاست نصاب تعلیمی وزارت معارف را عهده دار گردید. او کتابهای فارسی مکاتب را تألیف کرد و با نویسنده گان دیگر همکاری نمود، در سال (۱۹۶۲م) با حفظ حقوق استادی مدیر عمومی نشرات ریاست دانشگاه کابل مقرر شد و در سال (۱۹۶۴م) عالی ترین لقب علمی دانشگاه کابل «پوهاند» را از جانب شورای عالی این دانشگاه و منظوری مقامات صالحۀ وقت بدست آورد. پوهاند جاوید در حین تدریس به دانشگاه که مصادف با اوج جوانی وی بود، مقالات، رسالات و ترجمه های بسیاری بچاپ رسانید. یکتعداد از این مقالات در رادیو هم خوانده میشدند.
استاد جاوید از سال (۱۹۶۶- ۱۹۷۱م) به حیث گیست پروفیسور در دانشگاه تاشکند اوزبیکستان تدریس نموده در حلقه های علمی این کشور سهم بارز گرفته است. در همین ایام بود که با استفاده از فرصت به زبان روسی آشنایی پیدا کرد و بسیاری از متون قدیمه را که به رسم الخط عربی در موزیم ها و کتابخانه های اوزبیکستان وجود داشت برای اوزبیکان ترجمه و معرفی نمود. جاوید برعلاوۀ زبان روسی، عربی و انگلیسی را خوب میدانست و به زبان انگلیسی تألیفات هم دارد.
پوهاند جاوید برای مدتی منحیث معاون علمی دانشگاه کابل مقرر گردید و در سال (۱۹۷۲م) از طرف شورای عالی پوهنتون کابل به ریاست پوهنتون انتخاب گردید. در سال (۱۹۷۸م) بود که عازم حج به کعبۀ الله شد و با عبادت به درگاه او تعالی و دعا به روح پاک سید المرسلین لقب حاجی را نیز کمایی کرد.
استاد جاوید در سال (۱۹۸۶م) لقب «اکادمیسین» را از طرف اکادمی علوم افغانستان بدست آورد و در طول دورۀ خدمتش به اخذ چندین مدال و تقدیرنامه نائل گردید و وزرات اطلاعات و کلتور طی مراسمی عنوان «کارمند شایستۀ سال» را به وی تفویض کرد. او در هر مؤسسه و دفتری که کار میکرد به تقویت کارهای فرهنگی میپرداخت و ابتکار تازه یی را به میان می آورد، در زمان ریاست پوهنتون استاد جاوید به من وظیفه داد تا پورتریت های رؤسای پوهنتون را از زمان تأسیس الی دورۀ خودش نقاشی کنم و وقتی من این کار را به انجام بردم کوشش کرد تا تاریخچۀ پوهنتون کابل نیز بصورت درست و تاریخ‌وار تحریر یابد و بعداً به چاپ برسد. جاوید زمانیکه در رادیو کابل مشغول خدمت بود، فعالیتهای زیادی انجام داد، او به آوازخوانان طبقۀ نسوان از جمله خانم خدیجه پروین و دیگران سهم هنرنمایی بیشتر داد و بسی از هنرمندان دیگر را کمک کرد تا اشعار پشتو و دری را بصورت صحیح در رادیو بخوانند.
استاد جاوید در سال (۱۹۸۶م) عضویت «لویه جرگه» را در افغانستان بدست آورد. سوانح وی نشان میدهد که او از سال (۱۹۸۹ تا ۱۹۹۹م) تقریباً در هشتاد کنفرانس علمی و سیاسی دعوت شده و در همۀ این کنفرانسها دربارۀ سیاست، ادبیات و تاریخ خطابه های پرباری ایراد کرده است.
در کنفرانسی که با اشتراک یکعده فرهنگیان و سیاستمداران به خاطر آزادی افغانستان در قبرس دائر شده بود بعد از سالها استاد را از نزدیک دیدم و فرصتی پیش آمد تا در عالم غربت درد دل هایی داشته باشیم. در آن محفل نه تنها استاد جاوید را رئیس یکی از جلسات انتخاب کردند بلکه مزیداً دو شب را به اشتراک دوکتور سرور مولایی، سید عسکر موسوی و آقای داور شب شعر انتخاب کردیم که ریاست آنرا هم استاد به عهده داشت. استاد جاوید در انجمن نویسنده‌گان، شورای وزیران برای تحصیلات عالی، انجمن دوستی میان سازمان ملل متحد و افغانستان و انجمن دوستی افغانستان و فلسطین عضویت داشته همۀ این وظایف را مؤفقانه انجام داد.
عکس‌العمل مردم به مقابل استاد جاوید بعد از برگشت وی از ایران:
شادروان عبدالاحمد جاوید اولین کسی بود که با دوکتورای زبان و ادبیات فارسی از ایران به افغانستان برگشت، بناً آوازۀ لیاقت، دانش علمی، ادبی و سیاسی وی بزودی ورد زبانها شد. وی در همان روزهای اولی که کرسی استادی در زبان آهنگین و زیبای فارسی را در میان اساتید دانشگاه و ادبای کابلستان احراز کرد، به حیث یک سمبول فارسی دان و ادیب نستوه شناخته شد؛ طوریکه با گذشت هر روز دوستان و شاگردان افتخاری نوی پیدا میکرد و حلقۀ دوستانش وسعت می یافت. او در اکثر حلقات ادبی حصه گرفت و با بزرگان ادب افغانستان چون علامه صلاح‌الدین خان سلجوقی، قاری عبدالله ملک‌الشعراء، ملک‌الشعراء استاد بیتاب، استاد شایق افندی، استاد خلیل‌الله خلیلی، استاد عبدالرؤف فکری سلجوقی وغیره آشنایی پیدا کرد. باری که با استاد جاوید در بارۀ دانش و تحقیقات استاد فکری سلجوقی صحبت داشتیم ایشان گفتند که افتخار آوردن استاد فکری به انجمن تاریخ را خود ایشان دارند. یکعده مخالفین نا آگاه استاد جاوید را ایرانی مشرب میگفتند، درحالیکه من افغان‌تر از وی کسی را سراغ ندارم. او به همۀ علما احترام داشت و در بسی موارد خاصتاً از اینکه ایرانیان بعضی از علما را به خود منحصر میکردند با ایشان مخالف بود. روزی از لندن به این نگارنده در امریکا تیلفونی گفت که مازندران را که حکیم ناصر خسرو از آن یاد کرده است همان مازندران بدخشان است که در وقت حیات حکیم با همین نام موجود بوده.
با تأسف باید بگویم که یکعده مخالفین باز هم نا آگاه با کمال ناجوانمردی و حسادت ویا رقابت‌های منفی با وی سر مخالفت داشتند و تهمت های ناروایی به او می بستند که گویا استاد مخالف کدام زبان ویا قوم دیگر افغانستان است، ولی جاوید که سینۀ فراخ و جگر شیر را دار بود همۀ این کار شکنی ها، مخالفتها و پروپاگندها را به نرمش خاصی که خاصۀ شخصیت عالی وی بود جواب میداد، استاد جاوید مقالات، رسالات و حتی کتابهایی در مورد زبانهای ملی و رسمی دیگر افغانستان نوشته و میتوان گفت که حق این زبانها را بهتر از اهالی خود آن ادا نموده ولی باز هم از آنجائیکه تعصب دید هر واقعیتی را از انسان میگیرد، مخالفین وی هم این خدمات را نادیده می گرفتند. استاد جاوید اهل تعصب نبود او با یک دوشیزۀ پشتون ازدواج کرد و تحقیقات زیادی در بارۀ زبان ملی پشتو انجام داد. از جاوید نوشته های زیادی در بارۀ زبان ترکی و خدمات ترکان به جا مانده است، این بیت عرفی شیرازی همیشه ورد زبان جاوید بود:
                         چنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت «عرفی»
                        مســلمانت  بــه  زمزم  شـــوید و  هنـــدو  بســـوزانت

استاد جاوید نوشته‌های ضد تورکی ذبیح‌الله صفا را نمی پسندید، باری او مقاله‌یی راجع به اقوام غلزایی بطبع رساند و با استناد به یک‌سلسله اسناد و مأخذ، ادعا کرد که اقوام غلزایی به شاخۀ از اقوام ترک مربوط اند، این مقاله که جاوید قبلاً به خاطر آن حبس شده بود در این اواخر توسط پوهاند رسول رهین در مجلۀ «آریانای برونمرزی» مجدداً به چاپ رسیده است.

برخورد و پیشآمد ظاهری استاد جاوید:
استاد جاوید هیچگاهی سر تعظیم به بالا نشینان خم نکرد. در همۀ وظایف به رای خود متکی بود و اوامر وی در تمام اوراق و مکاتیب وضاحت کامل داشت. به عزت نفس و ارادۀ راسخ مشهور بود، از جاوید همیشه به عنوان مرد قوی الاراده و محتمشی که نشاط می آفرید و در نظرها با مناعت طبع مشخص میگردید یاد میشود. مردم بعضاً فکر میکردند که استاد جاوید غرور علمی فراوان دارد، ولی زمانیکه انسان با وی همصحبت میشد چنان نرم خوی، خوش برخورد و متواضع بود که دقیقاً نمیتوان از وی تعریف کرد. یکی از کلمات خاص استاد که در کابل به آن تکیه کلام میگوئیم کلمه «قربان» بود، او این کلمه را با کمال صفا و صمیمیت و به مقابل همه کسانیکه در برابر او قرار میگرفتند نثار میکرد و چون
درختی بارور و با ثمر سر بر زمین می نهاد. جاوید یک سخنور متین و بزرگمرد با اعصاب نهایت آرام بود که از سخنان پائین و بالای مردم نمی هراسید، برخورد استاد جاوید با شاه و گدا یکسان بود، شاید یکی از رموز مؤفقیت و محبوبیت وی در بین جامعه همین شیوۀ شایسته وی بوده باشد. استاد جاوید در جوانی و پیری شمائل خاص خودش را داشت. او مرد با سلیقه، خوش‌لباس و معطر بود. کسانیکه استاد جاوید را در اوج جوانی میشناختند اگر به دورۀ پیری و مریضی اورا میدیدند واقعاً متأثر میشدند؛ زیرا درد جانکاه و لاعلاج سرطان آن مرد سرشار و نشاط را سخت علیل ساخته بود.
مبارزات داکتر جاوید:
استاد جاوید در طول حیاتش از خم و پیچ های زیادی گذشته است، او همیشه به دوستانش توصیه میکرد: «از هیچ چیز به جز از خدا نترسید». او در زمان هجرت در قطار مبارزین برعلیه مداخلات خارجی در افغانستان قرار داشت و در تمام کنفرانس‌های که برای نجات افغانستان از تعرض خارجی و مداخلۀ آن دایر میشد سهم میگرفت و اغلباً ریاست آنرا به عهده داشت. یکی از بزرگترین مبارزات او بدون شک مبارزه برای احیای فرهنگ افغانستان بود. او نه تنها با قلم توانا و آوردن معانی والای فرهنگ افغانی مینوشت بلکه فرهنگیان و دوستانش را تشویق میکرد راجع به گذشتۀ افغانستان تحقیق نمایند و نگذارند فرهنگ غنی و قدیم این سرزمین نابود شود. مقالات دنباله دار «نوروز خوش آئین»، «دو شاهد خاموش بامیان» و ده ها مقالۀ دیگر وی شاهد صادقی برای این مدعا خواهند بود. جای خوشی است که صدای استاد توسط جناب علی الهادی مدنی در نوار های متعددی ثبت گردیده است، داکتر جاوید رسالتی را که لازمۀ یک انسان مبارز بود بطور صادقانه، شجاعانه و بدون جزئی ترین تعصب زبانی، منطقوی، قومی ویا مذهبی به انجام برد و دین فرهنگی مادر وطن را ادا کرد و خود به جاویدان شتافت.
پروفیسور جاوید منحیث یک دانشمند برجسته:
جاوید از حافظۀ بسیار قوی بهره مند بود و از آوان طفولیت تا به پیری و مریضی با کتاب و علم ارتباط ناگسستنی داشت، در سیاست، ادبیات و تاریخ معلومات زیاد داشت، دانشمند بود فصیح الکلام، صریح و سلیس‌اللهجه، بزرگمرد که روزها تا شام و شامها تا بام مطالعه میکرد و در پی کتاب و جوامع علمی و فرهنگی بود. در کوچه های خرابات، پس کوچه های جادۀ میوند، خانقاها و عرسها در همه جا خود را می رسانید و یا دعوت میشد. صد ها شعر را به حافظه داشت و حکایات جالبی برای مجلسیان ارائه میکرد. جاوید با همۀ کتابخانه ها و کتابفروشی ها آشنا بود و ید طولایی در کتابشناسی داشت. ارزش کتاب های قلمی را به اسرع وقت بیان میکرد و بسیاری از آنهارا با مؤلف آن میشناخت. وقتی که یک کتاب برای بار اول بدستش میرسید نه تنها معلومات مفصلی در بارۀ آن کتاب ارائه میکرد بلکه خطاط آنرا نیز معرفی مینمود. جاوید ادبای سراسر افغانستان را میشناخت و با آنان ارتباط قائم میکرد. نویسنده گان بدخشان که نگارنده همۀ شانرا میشناسم میگفتند که از همکاری، راهنمایی و صحبت استاد جاوید بهره مند بوده اند. جاوید چه در کابل و چه در لندن کتابهای زیادی را جمع کرد، کتابخانۀ بزرگ قلمی و چاپی وی در کابل مشهور بود. او سراسر دورۀ آوراه‌گی در لندن را به دنبال کتاب بود؛ چنانچه اگر کسی سوالی از وی داشت فوراً میگفت: «بلی قربان» در فلان جای ویا فلان الماری کتابی در این موضوع وجود دارد. از آنجائیکه کتابخانه ها غالباً کتب نایاب را به مشتریان امانت نمی دهند جاوید کتب زیادی را به مصرف زیاد شخصی در داخل کتابخانه کاپی میکرد و به دوستان می‌فرستاد. نگارنده بارها از این لطف جاوید بهره‌مند بوده‌ام.
طوریکه اشاره رفت استاد جاوید در بارۀ اقوام قدیم افغانستان کارهای علمی مهمی انجام داده است و او دربارۀ پشتون‌ها مینویسد:
«این مقابله در بارۀ جغرافیای بشری و دربارۀ یکی از قدیم ترین اقوام این سرزمین (پشتون‌ها) است. و تا جائیکه میسر بوده به کلیه کتب جغرافیای قدیم عربی و فارسی دری مراجعه بعمل آمده است و شاید کاملترین بحث در این مورد باشد. این مبحث روشنی خاصی به تاریخ زبان پشتو می اندازد و مسلماً برای کسانیکه در این رشته کار میکنند خالی از فایده نخواهد بود». (دکتر احمد جاوید،
کوچ و بلوچ، آریانای برونمرزی، سویدن ۲۱۱۴م)
جاوید دربارۀ آریائی‌های افغانستان چنین می‌نویسد: «کشور کهنسال ما در درازای تاریخ پر عظمت و با شکوه خود فراز و نشیب‌های فراوان دیده و در برابر این حوادث و رویدادها چون (کوه بابا) و (سپین غر) سربلند و استوار مانده است. نام این خطۀ باستانی و داستانی ما در طی سده ها از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی تغیر یافته و در دوره های مختلف بنام های گوناگون یاد و خوانده شده است، آریائیها بنابر روایت زند اوستا، محل سکنا و مامن اصلی خود را ایریه و جنگهه، ایریائیم ویجه، یا ایرینه ویژه یعنی سرزمین آریائیان می خواندند او از زبان فردوسی چنین میگوید:
                                         از  ایــران  و از  تــرک و  از تازیان
                                         نـــژادی  پدیـــد  آیـــد   اندر  میان
                                         نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود
                                         سخن‌ها  بـــــه  کـــردار   بازی بود
ویا از زبان دقیقی:
                                      من  جـــاه  دوست دارم  کازاد زاده‌ام
                                      آزاد آزاده‌گان به جان نفروشند جاه را»
استاد جاوید در قسمت ترکی زبانان می گوید: «نژاد ارجمند و دلیر کوهستان (اورال آلتای) در عهد بعد از اسلام با وجود تاخت و تاز های ترکانۀ خود که قهر و آشفته گی های به دنبال داشته در تکوین و تحکیم بسط و توسعۀ زبان و ادب دری بی اثر نبوده اند. شعر دوستی و شاعر نوازی خاقانیان را که خود از نژاد ترک و مسلمان بوده اند میتوان سرآغاز و طلیعۀ برقراری روابط فرهنگی و ایجاد پیوند معنی بین تیره های مختلف ترکان و دری گویان سرزمین آریان خواند. در دورۀ آل ناصر (غزنویان)، آل سلجوق، آل جلایر، آل تیمور (در هند و هرات) و بعداً صفویان و قاجاریان در راه غنا و گسترش زبان و ادب دری سخنها رفته است و آثار فراوانی در این زمینه نگاشته شده ولی بنابر وسعتی که این موضوع دارد متأسفانه از حوصلۀ این مختصر بیرون است و بقول مولانا ایجاب مثنوی بزرگ را خواهد کرد». (پوهاند جاوید، پیمان، نیویارک سال ۲۱۱۱م، شماره ۵-۷).
جاوید در شعر سرایی شهرت نداشت، ولی از شعر و شاعر شناسان اول وطن ما بود، او بسیاری از اشعاری را که در طول عمر خود خوانده بود در حافظه داشت و به مجردیکه زبانش به شعر خوانی باز میشد ده ها بیت را با سلاست می خواند. استاد را بارها شاگردانش آزمایش کرده اند او اشعار ناب بسیاری را با شاعرش تشخیص میداد و هر شعری را که نام میبردند نام و عصر شاعر را با تمام خصوصیات دورۀ ادبی آن توضیح میکرد. استاد جاوید در علم لغت و ریشه یابی ید طولایی داشت. خوب بیاد دارم که در یکی از شب ها که ما استاد را رئیس مجلس ادبی ساخته بودیم چه ماهرانه کلمات و ترکیبات زیادی را به مجلسیان توضیح میکرد شبی در جزیرۀ قبرس نگارنده شعر طولانی را می خواندم ولی استاد که در آنوقت سنش از هفتاد متجاوز بود فوراً صدا کرد که چرا نام شاعرش را نگرفتم، او بلا فاصله نام شاعر و خصوصیات آن شعر را بیان کرد، جاوید بگونۀ شادروان علامه خلیل الله خلیلی هر شعری را درست میخواند و درست توجیه میکرد.
ای بسا دانشمندان بزرگ وطن که در این اواخر به زیر خاک حریص رفتند.
در خصوص تحقیقات و تدقیقات استاد جاوید سخن‌ها زیاد است، ذکاوت خداداد این مرد بزرگ اورا در یافتن متون و مآخذ کمک میکرد و پیش از آنکه مقاله، رساله ویا کتابی را به نوشتن آغاز کند میدانست که به کدام کتاب باید مراجعه کند ویا چه مآخذی را به کمک بگیرد و چه بسا که اشعار مناسبی را بدون مراجعه به کتب شعری و در محل مناسب تحقیق خویش شامل میساخت.
استاد جاوید با آنکه تحصیلات عالی خویش را در کشور ایران تکمیل کرده بود در فارسی نویسی به اسلوب دری نویسان بزرگ افغانستان می نوشت، جاوید را میتوان یک ادیب نستوه، دانشمند توانا و یکی از بزرگترین خادمان فرهنگ افغانستان محسوب کرد.

وفات استاد احمد جاوید:
استاد جاوید که دچار مریضی لاعلاجی شده بود آخرین روزهای حیات پربارش را در یکی از شفاخانه های لندن گذراند. وقتی آن نور فرهنگ و ادبی زبان دری خاموش شد دوستداران وی در همه جای دنیا مجالس سوگواری به پا کردند و مرثیه ها خواندند که این عاجز هم مقالۀ مطول در زمینه وفات آن بزرگمرد در «جریدۀ امید» به چاپ رساندم در اینجا بیایید چند بیتی از مرثیه جناب محمد نسیم اسیر را با هم بخوانیم:

                                   ز  آســـــــمان  ادب   مــــاه  پاره ای افتاد
                                   هـم  آفتاب  گرفت  هـــم سـتاره ای افتاد
                                   ز فصل شعر و سخن هم  شماره ای کم شد
                                   ز شــهر علم و ادب برج و  بـاره ای افتاد
                                   دریغ و  درد که  دانشـــور میهن «جاوید»
                                   ز  آســــــمان  ادب  چـون  ستاره ای افتاد
                                  ببین  بــه هر قـــدم  آخر  سـواره ای  افتاد
                                  «اســیر» در  رۀ حسرت  چــــه  تیز میرانی

استاد جاوید اصلاً از اهل میرزایان و اصیل‌زاده‌گان فرهنگی رکاخانۀ کابل میباشد او در یک فامیل متوسط الحال و در بین اقاربش که همۀ شان با سواد و فرهنگ گستر بشمار می رفتند بزرگ گردید. نگارنده از سالها به اینطرف جاوید را می شناختم و روابط حسنه و علمی عمیقی باهم داشتیم در یکی از روزهای سال (۲۱۱۱م) که تیلفونی صحبت میکردیم مأیوس به نظر میرسید و گفت که فردا به شفاخانه بستری خواهد شد، بدبختانه این رفتن شفاخانه به سفر دایمی او به جهان دیگر مبدل شد و دیگر جاوید را ندیدم، جسدش مطابق وصیت به کابل انتقال یافت و در حظیرۀ آبائی وی راحت جاوید یافت.
استاد جاوید با یک دختر نجیب و شریفی از پشتونهای هموطن بنام نفیسه کاکر ازدواج کرد، این بانوی خوش برخورد افغان از استاد جاوید با نیکویی و مهربانی تمام مواظبت کرد. جاوید خود میگفت که در بهشت دنیا حیات بسر میبرد. از آنجائیکه خانمها در پیشرفت علمی شوهران رول عمدۀ بازی میکنند این خانم وفادار نیز در همۀ پیشرفتهای علمی استاد نقش عمده داشت، فراموش نگردد که استاد جاوید در ایام غربت و دوری از وطن اغلباً با دو یار صاحبدل و همکار هر یک پروفیسور استاد سید سعدالدین هاشمی و پروفیسور استاد شاه علی اکبر شهرستانی محشور بود.
آثار استاد جاوید:
– ادبیات فارسی، دو جلد، چاپ پوهنتون، ۱۹۵۱- ۱۹۵۲م؛
– تاریخ ادبیات فارسی، چهار جلد، چاپ پوهنتون، ۱۹۵۲- ۱۹۶۱م؛
– فرهنگ فارسی، چاپ پوهنتون، ۱۹۶۱م؛
– مبادی حقوق و علوم سیاسی، در چهار جلد؛
– اساسات علم حقوق، چاپ وزارت اطلاعات و کلتور، ۱۹۵۳م؛
– افغانستان مهد زبان فارسی، طبع ۱۹۵۳م؛
– مقایسۀ شهنامۀ دقیقی با فردوسی، طبع ۱۹۵۴م؛
– چندین جلد کتاب دربارۀ جغرافیای افغانستان، چاپ وزرات معارف، ۱۹۶۵م؛
– چند جلد کتاب دربارۀ داستان‌های قدیم کابل، چاپ وزرات معارف، ۱۹۶۵ م .
– نقدی بر دیوان فارسی خوشحال خان ختک، چاپ اکادمی علوم، ۱۹۸۵م؛
– فارسی نویسی، چاپ به سلسلۀ دایرهالمعارف آریانا؛
– تحلیل و بررسی گزیده‌یی از اشعار مولانا جلال‌الدین بلخی، طبع ۱۹۷۷م؛
– حیات امیر خسرو بلخی، طبع ۱۹۷۸م؛
– شعرای متقدم، چاپ به سلسلۀ دایره المعارف افغانستان؛
– کتبی درسی (چندین جلد)، برای صنوف هفت، هشت و نُه، چاپ از طریق وزارت معارف؛
– رایحۀ صلح در فرهنگ ما، چاپ در خارج؛
– مدارا و مروت در ابیات فارسی؛
– نوروز خوش‌آئین در ادبیات فارسی، چاپ پاریس؛
– اوستا؛ چاپ خارج؛
– بازتاب فرهنگ عوام در زبان و ادبیات، ناچاپ؛
– مفاخر افغانستان، ناچاپ؛
– زبان ما و جهان ما، ناچاپ؛
– سوانح و زنده‌گینامۀ شعراء، (این سلسله در مجلات به چاپ رسیده)،
‏A collection of Afghan legends with Barrett Parker, 0791 Origination and Groth of Dari language, 0791.

جاوید در شش مورد ذیل رسالاتی دارد: پتان، میتالوژی، گرامر زبان فارسی و تاریخ آن، قدیمی ترین نسخۀ خطی، فولکلور در زبان فارسی و اشعار خواجه عبدالله انصاری.
سلسلۀ مقالات:
– خواجه عبدالله انصاری؛
– دقیقی بلخی؛
– بیدل (ابوالمعانی میرزا عبدالقادر)؛
– سنایی (ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی)؛
– ظهیر فاریابی؛
– میا فقیرالله؛
– ناصر خسرو (حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی)؛
– جلال الدین رومی (مولانا جلال الدین بلخی ثم رومی)؛
– غالب (میرزا اسدالله)؛
– شهریار (غالباً استاد حسین شهریار تبریزی)؛
– غنی کشمیری؛
– رحمن بابا؛
– افغانستان؛
– کابلستان؛
– خیام (حکیم عمر)؛
– یلدا (۱۹۹۴م)؛
– برات (۱۹۹۵م)؛
– دو مقاله در جریدۀ امید؛
– گسترش ادبیات دری در جامعۀ فارسی زبانان، پیمان، امریکا، ۲۱۱۱م؛
– مقالات زیادی در کاروان؛
– یک مقاله در جریدۀ کیوان؛
– مقالات زیاد دیگری در بارۀ ادبیات، تاریخ و سیاست؛
– پنج مقاله به زبان انگلیسی که در «افغانستان برونمرزی» به چاپ رسیده است؛
– ارتباط زبان ترکی با فارسی، مقاله های دنباله دار در مجلۀ خراسان؛
– سه مقاله در بارۀ شعرای مختلف و افکار آنان، چاپ در مجلۀ خراسان، ۱۹۸۱م؛
– چهار مقاله در بارۀ تغییر کلمات، چاپ در مجلۀ خراسان، ۱۹۸۱م؛ – فردوسی از نگاه شعرای دیگر، چاپ در مجلۀ خراسان؛ – ترجمۀ اشعار عربی به فارسی در قرون گذشته، چاپ در مجلۀ خراسان، ۱۹۸۷ م .
– تاریخ طبع کتاب فارسی، چاپ در «ژوندن»، ۱۹۸۴م؛
– کشف جدید در زبان پشتو، چاپ در «ژوندون»؛
– معارف در دورۀ امیر شیرعلی خان، چاپ در «ژوندن»؛
– سیزده مقالۀ دنباله دار در مجلۀ «ادب»؛
– موسیقی در افغانستان، چاپ در مجلۀ «هنر»؛
– تیاتر در افغانستان، چاپ در مجلۀ «هنر»؛
– خط در افغانستان، چاپ در مجلۀ «هنر»؛
– نوروز در افغانستان، چاپ در مجلۀ «هنر»؛
– ایران در شاهنامه، چاپ در مجلۀ «عرفان»؛
– دساتیر، چاپ در مجلۀ «عرفان»؛
– ابن سینا و زبان فارسی، چاپ در مجلۀ «عرفان»؛
– بیوگرافی و بیوگرافی نویسان در زبان فارسی، چاپ در مجلۀ «کابل»؛
– ادبیات و فرهنگ در دورۀ محمد زایی ها، چاپ در «ملیت‌ها»؛
– تاجیک ها؛
– حرکات و جنبش‌ها، چاپ در «جوانان»؛
– کابل در آئینه شعراء، چاپ ریاست بلدیۀ کابل؛
– خرابات، مقاله های دنباله دار؛
– سبک خواجۀ انصار؛
– خانقا؛
– دانشگاه کابل؛
– زبان و ادبیات فارسی در تاجیکستان؛
– چهار مقاله در مجلۀ «پشتون ژغ»؛
– نهرو و افغانستان، چاپ هند؛
– ادبیات مقایسوی در افغانستان؛
– تذکرۀ ناشناخته، با چندین مقالۀ دیگر که در مجلۀ «عرفان» چاپ شده ولی عناوین آن بدست ما نرسیده است.
دیده میشود که استاد جاوید در موضوعات مختلف و از جمله در بارۀ هنر، ادبیات، تاریخ عرفان، کتابشناسی، جغرافیا و موضوعات دیگر مقالات بسیار عالی با متون پر کیف نوشته است که امید است روزی به همت دانشمندان همۀ مقالات شان در یک یا دو جلد کتاب گنجانیده شده بنام مجموعۀ مقالات جاوید به
چاپ برسد. در اخیر وظیفۀ خویش میدانم تا از بزرگمرد فرهنگی وطن پروفیسور استاد رسول رهین و همچنین از بانوی قدردان و فرهنگ دوست زهره جان یوسفی که صدای یادنامۀ مرحوم زنده یاد استاد عبدالاحمد جاوید را بلند کرده اند، صمیمانه تشکر نمایم. 

 دکتور عنایت‌الله شهرانی

12 فوریه
۱ دیدگاه

علامه استاد عبدالحی حبیبی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م)

تاریخ نشر: دوشنبه ۲۳ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۲ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

علامه استاد عبدالحی حبیبی (۱۹۱۰- ۱۹۸۴م)
  استاد عبدالحی حبیبی در سال (۱۹۱۰م) در یک خانوادۀ مشهور قندهار بدنیا آمد، پدرش آخوندزاده عبدالحق از اولادۀ حبیب‌الله آخوندزاده مشهور به «حبو آخوند» می‌باشد. استاد حبیبی تحصیلات ابتدائیه را در مکتب خرقۀ مبارکه در قندهار و پس از فراغت به تشویق عبدالعزیز خان مشهور به بابا که در آنوقت مدیر جریدۀ طلوع افغان بود در سال (۱۹۲۷م) در قطار کارکنان جریدۀ مذکور شامل گردید. سپس مدیر جریده در قندهار و بعداً مدیر عمومی پشتو تولنه، معاون ریاست مستقل مطبوعات، رئیس معارف قندهار و وکیل تجار در چمن ایفای وظیفه نمود. دودمان استاد عبدالحی حبیبی: همـــه قبیلۀ من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت در یک فوتو کاپی سه صفحه‌یی که دو صفحۀ کتاب در یک صفحۀ مستند کاپی شده و از صفحۀ «۳۱۴» تا «۳۱۹» در آن موجود است تحت عنوان «اوضاع فکری و اجتماعی » در بارۀ خاندان های مشهور علمی و روحانی افغانستان ذکر ها رفته است و در صفحۀ «۳۱۵» آن نسخه بدون ابتدا و انتها و نشانی که به گفته جناب استاد راشد سلجوقی غالباً مجلۀ «هرات» باشد. در بارۀ دود مان علمی استاد عبدالحی حبیبی سخنان بسیار مؤثق آورده شده است. این یک پراگراف از آن نسخه آورده شده است: «دودمان علمی ملا بابر موسی خیل از عصر هوتکیان در قندهار بود که فرزندش مولوی فیض‌الله در عصر احمد شاهی استاد خانوادۀ شاه‌ولی خان اشرف‌الوزاء مؤلف رسالۀ تدریس در منطق است و بعد از این مولوی حبیب‌الله مشهور به محقق قندهاری بن فیض الله در اواخر عصر سدوزایی در قندهار زندگانی داشت (۱۲۱۳ـ ۱۲۶۳ هـ) که مؤلف سی و سه جلد کتاب در معقول و منقول به زبان‌های عربی، دری و پشتو است و آثار بکر و تازۀ انتقادی را در ریاضی و منطق و اصول فقه و دیگر علوم مروجۀ اسلامى نوشته است. بعد از وی مولوی عبدالرحیم پسرش و مولوی عبدالروف نواسه و مولوی عبدالواسع و مولوی عبدالرب پسران مولوی عبدالروف از مشاهیر علمی دوره‌های ما بعد مذکور در ساحات معارف و ترتیب قوانین عدلیه خدمات شایانی نموده اند»، «این نسخه فوتوکاپی که از آن پاراگراف گرفته شد چاپ پخته و در افغانستان به فارسی دری افغانستان نوشته و چاپ شده است. شاید همین نسخه همان مقالۀ خود استاد دربارۀ جدش ملا حبو آخوند باشد». مولوی حبیب‌الله معروف به محقق قندهاری که از شهرت زیاد در میان علما و دانشمندان برخوردار بود با آنکه از پدرش مولوی فیض‌الله و از پدر کلانش آخوند ملا بابر و مقام علمی آنها ذکری به میان آمد، اما در حقیقت مولوی حبیب‌الله مىتواند سر سلسله خاندان آخوندزادگان قندهاری به شمار برود و چنانچه تخلص «حبیبی» هم از نام این دانشمند مأخوذ گشته است و گرنه مىتوانست بنام ابوالآبای این آخوندزادگان قندهاری یعنی ملا بابر «بابری» گذاشته شود. مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری که گاهی او را «ملاحبو» هم گفته اند صاحب تألیفات زیادی می‌باشد که در جمله یکی از کتاب‌های میرزا الوغ بیک یا خاقان تیموری را بنام «زیچ الوغ بیکی» ترجمه کرده است. و از آن دانسته می‌شود که ملا حبیب‌الله آخوند زبان ترکی می‌دانسته است. از نوشتهء میرزا الوغ بیک تیموری دانشمند دیگری که از ریاضی‌دانان معاصر الوغ بیک مى‌باشد به نام علاءالدین محمد سمرقندی معروف به قوشچی «زیچ الوغ بیکی» را تفسیر کرده است. و قوشچی که شاگرد قاضی‌زاده بود تفسیر زیچ الوغ بیکی را با قاضی زادۀ مذکور همکاری نموده است. دربارۀ فرزند مولوی حبیب‌الله از نوشته‌های پروفیسور عبدالحی حبیبی و سراج‌التواریخ چنین معلومات به دست می‌آید که مولوی عبدالرحیم شخص معروفی بود است «در آرشیف ملی یک مکتوب بسیار فصیح عربی با خط بسیار زیبای نسخ در دو صفحه به خط قاضی طلا محمد پشاوری موجود است که بهنام عبدالرحیم بن مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری نوشته شده». (ص ۱۱۹جنبش مشروطیت) استاد حبیبی در جای دیگری مولوی عبدالرحیم را چنین معرفی مى‌دارد که گویا این که فرزند مولوی عبدالرحیم همان مولوی عبدالروف مشهور است که بعد از قتل پدرش فراری و بعداً در جنبش‌های فکری سیاسی سهم فعال می‌گیرد. «این مولوی عبدالروف مؤسس انجمن، از مشاهیر علمای افغانی در اویل قرن بیستم است که در جنبش فکری عصر دست داشت. وی پسر عبدالرحیم کاکر قندهاری است «که در شوال (۱۲۹۸ ق) درون بنای خرقۀ شریفۀ قندهار به دست خود امیر عبدالرحمن خان کشته شد»، بنگرید سراج‌التواریخ ج. س. ص ۳۸۲ ۸ مشروطیت) و دانسته می‌شود که مخالفت امیر عبدالرحمن خان با مولوی عبدالرحیم از موضوع طرفداری مولوی به سردار محمد ایوب خان می‌باشد که با او علیه لشکر انگلیس و عبدالرحمن یکجا شدند. و بعد از ختم جنگ علمایی که به جهاد بر علیه انگلیس و امیر عبدالرحمن خان که با انگلیس یکی بود، فتوی داده بودند، امیر عبدالرحمن همه را اعدام نمود. استاد حبیبی به معرفی مولوی عبدالرؤف یا اخلاف مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری چنین مى‌آورد: «تولد مولوی عبدالرؤوف در شهر قندهار روز دوشنبه (پنج صفر ۱۲۶۷ ق) در خاندان مولوی حبیب‌الله معروف به محقق قندهاری‌ست که از پدرش علوم منقول و معقول فراگرفته و مدتی پس از قتل پدرش بر دست امیر از وطن در تبعید به سر برد». (ص۹ مشروطیت) استاد حبیبی علاوه مى‌دارد که: «از اول اسنادی که در خانوادۀ نویسندۀ این سطور بوده و اکنون در آرشیف ملی در دوسیۀ خاص سراج‌الاخبار محفوظ است…» (ص ۶ مشروطیت). مولوی عبدالرؤوف به دوران امیر حبیب‌الله خان به حیث رئیس انجمن دانشمندان مقرر می‌شود و نام مکمل او را چنین ذکر مى‌کردند: «ریس این انجمن مولوی عبدالرؤوف خان قندهاری متخلص به (خاکی) سر مدرس مدرسۀ شاهی و ملای حضور بود، مولوی خاکی در سه زبان عربی، فارسی، پشتو ادیب و نویسنده و شاعر بود». (ص ۹ مشروطیت) استاد دو نفر پسران عالم متبحر مولوی عبدالرؤف آخوندزادۀ قندهاری را به نام‌های مولوی عبدالواسع آخوندزاده و مولوی عبدالرب آخوندزاده معرفی می‌نماید که هر یک دارای شخصیت‌های علمی و مشهور بودند و معلوم است که مولوی عبدالواسع صاحب تألیفات مى‌باشد و دربارۀ یکی از فضلای دیگر این خانواده به نام مولوی صالح محمد و ترجمۀ او یاد دهانی شده است که غالباً آن دانشمند عالیقدر یکی از عموهای مرحوم استاد حبیبی مى‌باشد. کتاب‌ها و آثار مولوی حبیب‌الله را در فاکولتۀ ادبیات خریداری نموده بودند. که معلوم نیست چند اثر مولوی مذکور در فاکولتۀ ادبیات خریداری شده باشد. خاندان ملا حبیب‌الله را «آخوندزاده» می‌گویند که استاد حبیبی به این خاندان ارتباط دارد و خودش نسبت خود را به صراحت در کدام جایی ذکر نکرده است. گفتند روزی استاد حبیبی را کسی «عبدالحی خان» خطاب کرد، استاد حبیبی فوراً فرمودند که «خان» نیستم ولی «آخوندزاده» هستم. از این دانسته می‌شود که استاد حبیبی بر لقب آخوندزاده علاقمند بوده اند و البته این آخوندزادگی به خاطر اسم مشهور ملاحبو آخوند یا مولوی حبیب‌الله محقق قندهاری مى‌باشد که آثار او در مسایل دینی، علمی، عرفانی و ریاضیات و هندسه مى‌باشد. مولوی فیض‌الله پدر آخوندزاده مولوی حبیب‌الله نیز از علمای جید روزگار بوده و رسالات زیادی را از جمله «منطق» به یادگار گذاشته است. در سراج‌التواریخ فیض محمد کاتب هزاره واقعه آخوندزاده عبدالرحیم خان کاکری را چنین مى‌آورد: «چون سردار محمد ایوب خان داخل قندهار شده، رایت تصرف بر افراخت به عزم این که مردم شهر و اطراف را روی دل جانب خود کرده، به مخالفت اعلیحظرت امیر عبدالرحمن خان، برانگیزد علمای شهر و اطراف را انجمن ساخته در باب معاونیت خویش و محاربت با امیر موصوف فتوی خواست و از جمله آخوندزاده عبدالرحیم خان کاکری که معلم شهزاده عبدالله خان ولیعهد اعلیحضرت امیر شیر علی خان مرحوم بود با چندتن دیگر از علما که در علم و فضل، زبانزد روزگار و معتمد صغار و کبار بودند فتوی دادند که یاری دادن سردار محمد ایوب خان معاونیت در دین است و پیکار و مصاف دادن با امیر عبدالرحمن خان و لشکر یانش حفظ شریعت سیدالمرسلین، زیرا که او را انگلیسان امیر خوانده و سردار محمد ایوب خان احرام جهاد بربسته…. آخرالامر اختر طالع سردار مذکور «محمد ایوب خان» مذکور را وقت زوال رسیده …. و خود اعلیحضرت والا «عبدالرحمن خان»، در ماه شوال (۱۲۹۸ هـ ق) قرین فتح و پیروزی داخل شهر قندهار شده، ملا عبدالرحیم آخوندزاده کاکری و ملاعبدالاحد فوفل‌زایی که فتوای بر تکفیر سپاه کابل داده بودند به یاسا رسانید» (ص ۳۸۲ سراج‌التواریخ) در بارۀ والدۀ محترمۀ استاد حبیبی که بکدام نسبت مستقیماً به ملا حبو آخوند می‌پیوندند، نزد نگارنده مجهول می‌باشد، همچنان دربارۀ اولادۀ استاد حبیبی معلومات کم دارد، دو فرزندشان بنام‌های خوشحال حبیبی و انجینر میرویس حبیبی می‌باشند و صبیه‌یی داشتند باسم مرغلری حبیبی در سابق استاد شعبۀ انگلیسی فاکولتۀ تعلیم و تربیه. یک شخص بسیار مشهور دیگر از همین فامیل در مطبوعات افغانستان سال‌های زیادی ظاهر شد و آن عبارت از جناب محترم داکتر محمود حبیبی می‌باشد، بقرار نوشتۀ جناب کوشانی استاد حبیبی دارای سه فرزند پسر و یک دختر می‌باشند و اسم فرزند دیگرشان بدست نیامد. نوت: نگارندۀ این سطور زمانیکه کتاب «شرح احوال و آثار استاد حبیبی» را می‌نوشتم، منظماً با محترم پوهاند میر حسین شاه در تماس بودم، باری هم در بارۀ شان در یکی از نشرات نوشته بودم «پوهاند میر حسین شاه خان»، پوهاند صاحب به مثل استاد حبیبی فرمودند که «خان» نیستند ولی «میر» هستند، پوهاند صاحب میر حسین شاه فرمودند که استاد حبیبی در زبان فارسی صاحب سبک خاص می‌باشد. و واقعاً فرمودۀ شان درست و قابل تأیید می‌باشد، زمانیکه کتاب «تاریخ مختصر افغانستان» تألیفی پوهاند حبیبی را می‌خواندم، در مقدمۀ کتاب آورده بودند که «برای قدامت دری در تلاش زبان مادری بود». (ص ۷ کتاب مذکور)، گویا اینکه زبان مادری استاد حبیبی دری بود، پوهاند صاحب میر حسین شاه موضوع را تأیید کردند و فرمودند که زبان مادر شان دری بود و ملیت شان از مردم شریف هزاره می‌باشد. بعد از تعقیب موضوع واضح شد که والدۀ مغفورۀ استاد در نسب به تورکان هزاره می‌پیوندد. ناگفته نماند که پوهاند صاحب میر حسین شاه با استاد حبیبی رابطۀ نزدیک داشتند، پس استاد حبیبی به همه ملیت‌های افغانستان نسبت دارد. 
 دکتور عنایت‌الله شهرانی