۲۴ ساعت

03 جولای
۱ دیدگاه

لحظه های سکوت

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۳  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

لحظه های سکوت

یک بسته گل ، با دل فرو رفته زیر آوار ها ، یک شب ِ حسرت ، یک قصه ی طولانی شبیه قرن ، دوره ی که در آن سگِ شهر از پرستو ها می گیرد . زبان بی وزن و بی قافیه ی  که در آن غزل های مرده ای بی لبخند ریشه می دواند ، مثنوی که دیگر عمرش را از همه گرفته و داستانش را از بیان یک ابر زیبا روایت می کند.

برایم آشکارا رویا های الف ، ب ، ث … روی ثانیه های گِردِ زندگی ازین ساعت می پرد و اشک شوق از تمامِ وجودش سرازیر است که در آن اسم تو را یافتم با الفبا های که  بسیار زیبا می نویسد.

تعریف های که دیگر در آن لهجه ی زبان نمی گنجد از وصف ظاهر شدن معناهای ذلیل و فقیر ِ اسارت لحظه ها با ذهن آشفته ِ حال و قسمت نیمه دلیل و دلیل را پیوند دارد با تلقی های که همه ش توخالی می باشد و چگونگی  شرح حال با وصف های بالاتر از حد و حد که در آن شهر را با فکرِ بسته می سوزاند ، این که آن چه هست ونیست را هستن می گویند ، اوف ، اوف لحظه های سکوتِ بی ثمر

تقی سعادت

سوم جولای ۲۰۲۴

25 فوریه
۱ دیدگاه

ناله

تاریخ نشر : یکشنبه ۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ناله

آه، ای روزگار، خسته و دل‌گیرم

آشفته و بسته به زنجیرم

کمالِ مهر وجودم

دیگر نیست، دیگر نیست در تقدیرم

گُنگ و لالم

دیگر حرفی را نمی‌شنوم

دیگر حرفی برای گفتن ندارم

سکوت را بود انتخابم

از میان این همه کلمات

چرا سکوت؟

چشمانم، زار و پریشان

آنقدر جورِ زمان را دید

که خسته از تمام شانه‌ی این شهر

آه، ای روزگار، خسته و پیرم

مویم سپید شد و ندیمم

افسوس که باغ بهارم گذشت

نه کشت و کاری

نه بذر و تخمی

نه کاریدم، نکردم.

افسوس که بهارم گذشت

درختانم بی‌ثمر ماند و ساقه‌هایش خشکید

باد بُرد در بلندای کوه‌ها تپه ساخت

افسوس!

افسوس!

دیگر باغِ نخواهم داشت که بیکارم

دیگر بذری نخواهم داشت که بریزم

دیگر مهری نخواهند بود که بشکوفد

آه، ای روزگار، خسته و دل‌گیرم.

علی

۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲

قندهار – افغانستان