می ترسم
تاریخ نشر جمعه ۳۰ دلو ۱۳۹۴ – ۱۹ فبروری ۲۰۱۶ هالند
( می ترسم )
زنده یاد استاد صابر هروی
من نگفتم که ز رنج و ز بلا می ترسم
ز آه ِ نیم شب مردان ِ خدا می ترسم
هرگز از چشم حسودان حذرم نیست، ولی
از نگاههای پُر از شرم و حیّا می ترسم
ترسم از حمله ِ رویا روی دشمن نبوُد
زوکه برمن کند حمله ، ز قفا می ترسم
ظالم هر چند جفا کرد بمن می گذرد !
لیکن از سفسطه ِ أهل ِ وفا می ترسم
بسکه أغواگری از زاهد ِ رهگم دیدم
من ز عمامه و تسبیح و ردا می ترسم
از فضولان که فضول اند فضولی شاید
ز اشتباهات عقول و فضلا می ترسم
هر چه دیوانه کند رسم جنونش خوانم
از خطا و ز جفای عقلا می ترسم
قلم ِ پاک ز بس آلت تفتین شده است
از نویسنده و خبط ِ شعرا می ترسم
خانقه گشته ز بس لانه ی افساد و ورع
من ز شیخ و ز مرید و خلفا می ترسم
زیر پا بسکه شده عاطفه و شرم و خرد
هم ز خود هم ز دگر ها و شما می ترسم
بسکه أغواگری ِ ساده دلان افزونست
از خود ای نفس جدا ، از تو جدا می ترسم
از خدایی که روُف است ندارم بیمی
بل ، ز عصیان خود و روز جزا می ترسم
جاودانیاد صابر ( هروی )
حمل ١٣٧٢
کابل – میکروریان
روح زنده یاد استاد صابر هروی شاد و جنتها نصیب شان . سروده زیبا و مملو از احساس است . از خواندن آن لذت بردم . تشکر از خواهر گرامی ام زهره خانم صابر هروی . موفق وسلامت باشید زهره جان . مهدی بشیر
با سپاس از خواهر گرامی ام زهره جان صابر هروی که این سروده زیبا را با ما شریک ساختند و سپاس از مهدی جان بشیر که با نشر این اشعار دلچسپ زحمت کشیدند ، روح زنده یاد استاد صابر هروی عزیز را شاد میخواهم ، یاد وخاطره شان جاودانه باد
با عرض حرمت
قیوم بشیر « هروی »