۲۴ ساعت

29 ژانویه
۸دیدگاه

پیرمرد و اسکندر مقدونی

تاریخ نشر جمعه نهم  دلو   ۱۳۹۴ – ۲۹ جنوری  ۲۰۱۶ هالند

پیرمرد و اسکندر مقدونی

شعراز: سید حسن ” غوری ”

(۶۷۰- ۷۱۸هجری)

انتخاب از : سید همایون شاه عالمی

این طرفه حکایت است بنگر

روزی ز قضا مگر سکندر

میرفت همه سپاه با او

وان حشمت و ملک و جاه با او

ناگه بخرابه ی گذر کرد

پیری ز خرابه سر بدر کرد

پیری نه که آفتاب پر نور

در چشم سکندر آمد از دور

پرسید که این چه شاید آخر

این کیست که مینماید آخر

در گوشۀ این مغاک دل گیر

بیهوده نباشد این چنین پیر

خود راند بدان مغاک پر نور

پیر از سر وقت خود نشد دور

چون باز نکرد بسوی او چشم

ناگه که سکندرش به صد خشم

گفت ای شده غول این گذرگاه

غافل چه نشسته ای در این راه

بهر چه نکردی احترامم

آخر نه سکندر است نامم

دانی که منم به تخت پیروز

پشتِ همه عالم استم امروز

دریا دل و آفتاب رایم

فرق فلک است زیر پایم

پیر از سر شغل بانک بر زد

گفت این همه نیم جو نیرزد

نی پشت ِ و نه روی عالمی تو

یکدانه ز کشت آدمی تو

دوران فلک که بی شمار است

هر ساعتش از تو صد هزار است

نه غول و نه غافلم درین کوی

هشیار تر از توام بصد روی

از روز پسین چو آگهم من

چون منتظران درین رهم من

غافل توئی کز برای بیشی

مغرور دو روزه عمر خویشی

چون آخر کار ها جدائی است

با خلق مرا چه آشنائی است

دوبنده من که حرص و آز اند

بر تو همه روز سرفرازند

با من چه برابری کنی تو

چون بنده ی بنده ی منی تو

گریان شد ازین سخن سکندر

بفکند کلاه شاهی از سر

از خجلت خود نفیر می زد

سر بر کف پای پیر می زد

پیر از سر حال رهنمودش

کاندر همه وقت یار بودش

سید حسن ” غوری

 

۸ پاسخ به “پیرمرد و اسکندر مقدونی”

  1. admin گفت:

    روح مرحوم سید حسن غوری شاد و جنتها نصیبش ، سروده زیباست و مملو از احساس ، تشکر از انتخاب آقای عالمی عزیز ، موفق باشید.

  2. عالمی گفت:

    دوست معزز جناب مهدی بشیر یک دنیا تشکر از نشر این سرودۀ عالی در سایت وزین ۲۴ ساعت ، این شاعر بزرگ یعنی سید حسن غوری متأسفانه در وطن ما هنوز هم بدرستی شناسایی نگردیده در حالیکه از متقدمین بوده و آثار بی بدیلی در ادبیان دری پارسی دارد. ممنون شما

  3. عزیزه عنایت گفت:

    بسیار حکایت آموزنده و زیبا بود سلامت باشید برادر گل جناب مهدی بشیر با نشر این سروده و موفقیت برای شاعر گرامی سید همایون شاه عالمی میخواهم .

  4. حفیظ احمدی گفت:

    با سلام و خسته نباشید. ممنون به خاطر همرسانی این شعر پر مغز و محتوا.
    فقط میخواهم تذکر بدهم که اسم شاعر سید حسین غوری است، نه سید حسن. حکایت دیدار اسکندر با آن پیر روشن ضمیر که موجب تحول در شاه مغرور شد را در کتاب ادبیات مکتب خوانده بودم. بازهم تشکر.

  5. عبدالمقیم قیومی گفت:

    این شعر پر محتوا را سالها قبل در کتاب ادبیات دری در مکتب مان خوانده بودم و بیادم بود و بلاثر جستجو درین سایت آن را دوباره دریافت کردم.
    تشکر

  6. بشیر فرهاد گفت:

    آغا صاحب این شعر را مرحوم محمد حسن یمین درصنف برای ما تشریع داده بود. خداوند آن استاد ګران مایه را غربق رحمت بی پایان خویش نماید، آمین.

  7. فرزاد ظفری گفت:

    امروز وقتی سرکار بودم و در کمپیوتر مشغول بودم، ناگه بیتی از همین شعر این مرد بزرگ که شاید در صنف ۶ یا ۷ حفظ کرده بودیم، در خاطرم آمد. ناگه ز خرابه‌ای گذر کرد…. پیری ز خرابه سر به‌در کرد. نمی‌دانستم شاعرش کیست، جستم و دانستم. روح مرد فرهیخته مرحوم سید حسن غوری شاد و درجه‌های والا نصیبش. چی شعر عالیِ است.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما